eitaa logo
*جهاد تبیین*
463 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
9.5هزار ویدیو
103 فایل
سلام و درود به سروران گرامی و عزیزم #جهاد_تبیین یک #واجب_عینی است #مقام_معظم_رهبری هدف کانال #لبیک گفتن به #فتوای_مقام_معظم_رهبری
مشاهده در ایتا
دانلود
توصیه تحلیلگر اسرائیلی به صهیونیست‌ها: به شکست اعتراف کنید یک تحلیل‌گر صهیونیست اعتراف کرد: اسرائیل جنگ با غزه را مدت‌هاست که باخته و هر روز که جنگ زمینی ادامه می‌یابد، این شکست عمیق‌تر هم می‌شود. هلیل شوکین در تحلیلی که در روزنامه هاآرتص منتشر شد، نوشت: ما پیروز نخواهیم شد، ما حقیقتا و بالفعل جنگ فعلی در غزه را باخته‌ایم، هر روز اضافی در این جنگ زمینی شکست ما را عمیق‌تر می‌کند، و زمانی که این جنگ هولناک به پایان برسد،که پیش بینی می‌شود با توجه به فشارهای بین‌المللی طی چند هفته کوتاه آینده طومار آن پیچیده شود، اسرائیل خود را در شرایط بدتری در مقایسه با زمانی که وارد جنگ شد خواهد یافت. این تحلیلگر در ادامه نوشت: روز 16 اکتبر، شورای جنگ اسرائیل اهداف جنگ را اعلام کرد: سرنگونی حکومت حماس از بین بردن توان نظامی این گروه، از بین بردن تهدیدهای ایجاد شده از نوار غزه علیه اسرائیل، تلاش برای حل مسئله گروگان‌ها و حمایت از مرزها و شهروندان اما در پایان این جنگ ما به هیچ یک از این اهداف نخواهیم رسید. براساس این تحلیل که در صفحه اول سایت هاآرتص هم منتشر شده، آمده است، نظر سنجی‌ها نشان می‌دهند که رفتار ما در غزه محبوبیت حماس را بین فلسطینیان افزایش می‌دهد، این محبوبیت نه تنها در غزه بلکه در کرانه باختری هم افزایش یافته است، هر کسی هم که حماس را در غزه قبول نداشته مجبور خواهد شد آن را در چارچوب ساختار تشکیلات خودگردان بپذیرد. آنچه که برای بسیار عیان شد آن است که نقطه اوج تلاش‌ها برای آزاد سازی گروگان‌ها به شکل جزئی تحقق یافته و کمتر از نیمی از آنها آزاد شدند، اما جان بقیه آنانی که در اسارت باقی مانده‌انددر معرض خطر قرار گرفته است، اگر به توافق دیگری برای آزادی آنها دست پیدا نکنیم این این خطر جدی تر هم می‌شود. این کار در حال حاضر فقط از طریق توافق مبادله اسرا امکان پذیر است، اما علاوه بر شرط آزادی تمامی اسرای فلسطینی موجود در اختیار ما از جمله آنهایی که حکم‌های بالایی دارند، (متهم به قتل اسرائیلی‌ها هستند)، مجبور هستیم که از نوار غزه هم عقب نشینی کرده و به جنگ هم پایان دهیم. نویسنده در پایان این تحلیل هم نوشت: رهبران حماس احمق نیستند، به طور حتم آنها از میانجی‌های انجام این توافق تضمین هایی هم خواهند خواست که اسرائیل در آینده تهاجم مجددی را انجام ندهد.
روایتی هست که میگوید: خواجه شمس‌الدین محمد؛ شاگرد نانوایی بود. عاشق دختر یکی از اربابان شهر شد. که دختری بود زیبارو بنام شاخ نبات. در کنار نانوایی مکتب خانه ای قرار داشت که در آنجا قرآن آموزش داده می‌شد و شمس‌الدین در اوقات بیکاری پشت در کلاس مینشست و به قرآن خواندن آنان گوش می‌داد. تا اینکه روزی از شاخ نبات پیغامی شنید که در شهر پخش شد " من از میان خواستگارانم با کسی ازدواج می‌کنم که بتواند 100 درهم برایم بیاورد!" 100 درهم، پول زیادی بود که از عهده خیلی از مردم آن زمان بر نمی‌آمد که بتوانند این پول را فراهم کنند عده ای از خواستگاران شاخ نبات پشیمان شدند و عده ای دیگر نیز سخت تلاش کردند تا بتوانند این پول را فراهم کنند و او را که دختری زیبا بود و ثروتمند به همسری گزینند در بین خواستگاران خواجه شمس‌الدین محمد نیز به مسجد محل رفت و با خدای خود عهد بست که اگر این 100 درهم را بتواند فراهم کند 40 شب به مسجد رود و تا صبح نیایش کند. او کار خود را بیشتر کرد و شب‌ها نیز به مسجد می‌رفت و راز و نیاز می‌کرد تا اینکه در شب چهلم توانست 100 درهم را فراهم کند و شب به خانه شاخ نبات رفت و اعلام کرد که توانسته است 100 درهم را فراهم کند و مایل است با شاخ نبات ازدواج کند. شاخ نبات او را پذیرفت و پذیرایی گرمی از او کرد و اعلام کرد که از این لحظه خواجه شمس‌الدین شوهر من است. شمس‌الدین با شاخ نبات راجع به نذری که با خدای خود کرده بود گفت و از او اجازه خواست تا به مسجد رود و آخرین شب را نیز با راز و نیاز بپردازد تا به عهد خود وفا کرده باشد. اما شاخ نبات ممانعت کرد. خواجه شمس‌الدین با ناراحتی از خانه شاخ نبات خارج شد و به سمت مسجد رفت و شب چهلم را در آنجا سپری کرد. سحرگاه که از مسجد باز می‌گشت چند جوان مست خنجر به دست جلوی او را گرفتند و جامی به او دادند و گفتند بنوش او جواب داد من مرد خدایی هستم که تازه از نیایش با خدا فارغ شده‌ام، نمی‌توانم این کار را انجام دهم اما آنان خنجر را به سوی او گرفتند و گفتند اگر ننوشی تو را خواهیم کشت بنوش، خواجه شمس‌الدین اولین جرعه را نوشید آنان گفتند چه می‌بینی گفت: هیچ و گفتند: دگر بار بنوش، نوشید، گفتند:حال چه می‌بینی؟ گفت: حس می‌کنم از آینده باخبرم و گفتند :باز هم بنوش، نوشید، گفتند: چه می‌بینی؟ گفت :حس می‌کنم قرآن را از برم؛ و خواجه آن شب به خانه رفت و شروع کرد از حفظ قرآن خواندن و شعر گفتن و از آینده‌ی مردم گفتن و دیگر سراغی هم از شاخ نبات نگرفت! تا اینکه آوازه او به گوش شاه رسید و شاه او را نزد خود طلبید و او از آن پس همدم شاه شد؛ و شاه لقب لسان‌الغیب و حافظ را به او داد. (لسان‌الغیب چون از آینده مردم می‌گفت و حافظ چون حافظ کل قرآن بود) تا اینکه شاخ نبات آوازه او را شنید و فهمید و نزد شاه است و به دنبال او رفت اما... حافظ او را نخواست و گفت: زنی که مرا از خدای خود دور کند به درد زندگی نمی‌خورد... تا اینکه با وساطت شاه با هم ازدواج کردند. این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد اجر صبریست کزآن شاخ نباتم دادند. 🤲🌷🌸🌷