eitaa logo
جهاد تبیین و بیان مسائل فرهنگی
75 دنبال‌کننده
12هزار عکس
5.6هزار ویدیو
54 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️🔸❇️🔸🕋🔸❇️🔸❇️ اللّهــــم صل علی محمّــــد و آل محمّــــد و عجّل فرجهُم🔸 برنائب برحــــقّ امــــامت هــــزاران صــــلوات✨ برصاحب انوار قیـــامت صــــلوات🔸 خواهی که به روز حشر نگـــردی مایــــوس✨ بفرست به پیشــگاه مهــــدی صلــــوات🔸 اَلّلهُــــمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا و نبیِّنا مُحَمَّدٌ وَآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ سْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلِّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّی التَّحِیَّةِ وَ السَّلامُ✨ ❇️🔸❇️🔸💚🔸❇️🔸❇️
28.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 دم افطار اسمتو بردم خدا کنه اسم منم ببری ... . . پیام رسان های موکب: 🌐 zil.ink/mukeb_hazrat_roghayeh . کانال ایتای موکب حضرت رقیه سلام الله علیها شهرستان زاهدان: Eitaa.com/mukeb_hazrat_roghayeh
🔴 نماز شب بیست و ششم ماه رمضان برای گشوده شدن درهای آسمان 🔵 امام علی علیه السلام فرمودند: 🟡 هر کس در شب بیست و ششم ماه رمضان، هشت رکعت نماز بخواند در هر رکعت بعد از سوره حمد هر سوره ای که دوست دارد بخواند درهای آسمان برای او گشوده می شود. 📚 وسائل الشیعه ج ۵ ص ۱۸۸ 🟢 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
[۹/۲۴،‏ ۵:۳۹] Monireh.javadi: ☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸 🌸☘ ☘ ﷽ *السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان* 🌀〰🌀〰🌀〰🌀 *« السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَة اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ ».* 🌀〰🌀〰🌀〰🌀 *«یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ* *یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ* *قَلْبِیِ عَلی دِینِکَ»* ☘ 🌸☘ ☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸 [۹/۲۴،‏ ۵:۳۹] Monireh.javadi: 🌿⃟🕊 *صلوات بر حضرت سید الشهدا* ❁🪴 *اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ* ❁🪴 *و صَلِّ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيد* ِ . ❁🪴 *قتِيلِ الْعَبَرَاتِ وَ أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ.* ❁🪴 *صلاَةً نَامِيَةً زَاكِيَةً مُبَارَكَةً.* ❁🪴 *يصْعَدُ أَوَّلُهَا وَ لاَ يَنْفَدُ* *آخِرُهَا أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلاَدِ أَنْبِيَائِكَ الْمُرْسَلِينَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ‏** [۹/۲۴،‏ ۵:۳۹] Monireh.javadi: دعای هفتم صحیفه همراه با ترجمه *(۱) یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، وَ یا مَنْ یفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یا مَنْ یلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ. (۲) ذَلَّتْ لِقُدْرَتِک الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِک الْأَسْبَابُ، وَ جَرَی بِقُدرَتِک الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِک الْأَشْیاءُ. (۳) فَهِی بِمَشِیتِک دُونَ قَوْلِک مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِک دُونَ نَهْیک مُنْزَجِرَةٌ. (۴) أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ، لَا ینْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا ینْکشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کشَفْتَ (۵) وَ قَدْ نَزَلَ بی یا رَبِّ مَا قَدْ تَکأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بی‌مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ. (۶) وَ بِقُدْرَتِک أَوْرَدْتَهُ عَلَی وَ بِسُلْطَانِک وَجَّهْتَهُ إِلَی. (۷) فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُیسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. (۸) فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِک، وَ اکسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِک، وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکوْتُ، وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِک مَخْرَجاً وَحِیاً. (۹) وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِک، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِک. (۱۰) فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بی‌یا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ به حمل مَا حَدَثَ عَلَی هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی کشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بی‌ذَلِک وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْک، یا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ* ترجمه دعای هفتم: دعای او هنگامی‌که برایش مهمی دست می‌داد یا رنجی فرود می‌آمد. (۱) ای کسی که گره هر سختی به دست تو گشوده شود و ای که تندی شدائد به عنایتت می‌شکند،‌ ای که راه بیرون‌شدن از تنگی و رفتن به سوی آسایش از تو خواسته شود، (۲) دشواری‌ها به لطف تو آسان گردد و وسایل زندگی و اسباب حیات به رحمت تو فراهم آید و قضا به قدرتت جریان گیرد و همه‌چیز به اراده تو روان شود، (۳) تنها به خواست تو بی‌آنکه فرمان دهی، همه‌چیز فرمان برد، و هر چیز محض اراده‌ات بی‌آنکه نهی کنی از کار بایستد، (۴) در تمام دشواری‌ها تو را می‌خوانند و در بلیات و گرفتاری‌ها به تو پناه جویند، غیر از بلایی که تو دفع کنی بلایی برطرف نگردد و گرهی نگشاید مگر تواش بگشایی، (۵) الهی بلایی بر من فرود آمده که سختی و ثقل آن مرا در هم شکسته و گرفتاری‌هایی بر من حمله‌ور شده که تحملش برای من دشوار است (۶) و آن را تو از باب قدرتت بر من وارد کرده‌ای و به اقتدار خود متوجه من نموده‌ای، (۷) اله من، چیزی را که تو آورده‌ای کسی نبرد و آنچه تو فرستاده‌ای دیگری باز نگرداند و بسته تو را کسی نگشاید و چیزی را که تو بگشایی دیگری نبندد و آنچه را تو دشوار نموده‌ای کسی آسان نکند و آن را که تو ذلیل کرده‌ای یاوری نباشد، (۸) پس بر محمد و آلش درود فرست و به رحمتت الها - در آسایش را به رویم باز کن و به قدرتت صولت سلطان غم را در میدان حیات من بشکن و مرا در موردی که از آن شکوه دارم به عنایت و احسانت کامیاب کن و به درخواست من شیرینی اجابت بچشان و از سوی خودت رحمت و گشایشی دلخواه نصیبم فرما و برایم نجات و خلاصی سریع از گرفتاری‌ها مقرر کن (۹) و مرا به خاطر چیرگی غم از رعایت واجبات و به کار بستن مستحبات خود باز مدار؛ (۱۰) چرا که من به
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 🌸دعای روز دوشنبه: 🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُشْهِدْ أَحَداً حِينَ فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ‏ وَ لاَ اتَّخَذَ مُعِيناً حِينَ بَرَأَ النَّسَمَاتِ‏ لَمْ يُشَارَكْ فِي الْإِلَهِيَّةِ وَ لَمْ يُظَاهَرْ فِي الْوَحْدَانِيَّةِ كَلَّتِ الْأَلْسُنُ عَنْ غَايَةِ صِفَتِهِ وَ الْعُقُولُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ ‏وَ تَوَاضَعَتِ الْجَبَابِرَةُ لِهَيْبَتِهِ وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِخَشْيَتِهِ وَ انْقَادَ كُلُّ عَظِيمٍ لِعَظَمَتِهِ‏ فَلَكَ الْحَمْدُ مُتَوَاتِراً مُتَّسِقاً وَ مُتَوَالِياً مُسْتَوْسِقاً (مُسْتَوْثِقاً) 🌹وَ صَلَوَاتُهُ عَلَى رَسُولِهِ أَبَداً وَ سَلاَمُهُ دَائِماً سَرْمَداً اللَّهُمَّ اجْعَلْ أَوَّلَ يَوْمِي هَذَا صَلاَحاً وَ أَوْسَطَهُ فَلاَحاً وَ آخِرَهُ نَجَاحاً وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ يَوْمٍ أَوَّلُهُ فَزَعٌ وَ أَوْسَطُهُ جَزَعٌ وَ آخِرُهُ وَجَعٌ‏ 🌹اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ نَذْرٍ نَذَرْتُهُ وَ كُلِّ وَعْدٍ وَعَدْتُهُ وَ كُلِّ عَهْدٍ عَاهَدْتُهُ ثُمَّ لَمْ أَفِ بِهِ‏ وَ أَسْأَلُكَ فِي مَظَالِمِ عِبَادِكَ عِنْدِي فَأَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِكَ أَوْ أَمَةٍ مِنْ إِمَائِكَ‏ كَانَتْ لَهُ قِبَلِي مَظْلِمَةٌ ظَلَمْتُهَا إِيَّاهُ فِي نَفْسِهِ أَوْ فِي عِرْضِهِ‏ أَوْ فِي مَالِهِ أَوْ فِي أَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ أَوْ غِيبَةٌ اغْتَبْتُهُ بِهَا أَوْ تَحَامُلٌ عَلَيْهِ بِمَيْلٍ أَوْ هَوًى أَوْ أَنَفَةٍ أَوْ حَمِيَّةٍ أَوْ رِيَاءٍ أَوْ عَصَبِيَّةٍ غَائِباً كَانَ أَوْ شَاهِداً وَ حَيّاً كَانَ أَوْ مَيِّتا.. ً🌹فَقَصُرَتْ يَدِي وَ ضَاقَ وُسْعِي عَنْ رَدِّهَا إِلَيْهِ‏ وَ التَّحَلُّلِ مِنْهُ‏ فَأَسْأَلُكَ يَا مَنْ يَمْلِكُ الْحَاجَاتِ وَ هِيَ مُسْتَجِيبَةٌ لِمَشِيَّتِهِ وَ مُسْرِعَةٌ إِلَى إِرَادَتِهِ‏ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُرْضِيَهُ عَنِّي بِمَا (بِمَ) شِئْتَ وَ تَهَبَ لِي مِنْ عِنْدِكَ رَحْمَةً إِنَّهُ لاَ تَنْقُصُكَ الْمَغْفِرَةُ وَ لاَ تَضُرُّكَ الْمَوْهِبَةُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين َ‏🌹اللَّهُمَّ أَوْلِنِي فِي كُلِّ يَوْمِ إِثْنَيْنِ نِعْمَتَيْنِ مِنْكَ ثِنْتَيْنِ سَعَادَةً فِي أَوَّلِهِ بِطَاعَتِكَ‏ وَ نِعْمَةً فِي آخِرِهِ بِمَغْفِرَتِكَ يَا مَنْ هُوَ الْإِلَهُ وَ لاَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ سِوَاهُ". " 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸 🌸 دعای روز دوشنبه به فارسی 🌹به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانیاش همیشگى است‏، ستایش خداى را که هنگام آفرینش آسمانها و زمین احدى را گواه نساخت و به‌گاه ایجاد جانداران‏ یاورى نگرفت، در پرستش انبازى ندارد، و در یکتایی‌اش پشتیبانى نخواهد، 🌹زبانها از بیان‏ حقیقت وصفش درمانده و خردها از ژرفاى معرفتش وامانده و گردنکشان در برابر عظمتش فروتن و چهره‏ها از بیم او متواضع گشته و هر بزرگى در برابر بزرگیش تسلیم گشته است. 🌹ستایش پیاپى و پیوسته و دنباله‏ دار و پایدار تنها توراست، و رحمت همیشگى و درود جاودان و بی‌پایان او بر رسولش باد. بار خدایا! ابتدای امروزم را خیر و صلاح، و میانه امروز را رستگارى و پایانش را کامیابى قرار ده 🌹و به تو پناه می‌آورم از روزی که آغازش شیون و میا‌نش بی تابى، و پایانش دردمندى است، خدایا! از تو آمرزش می‌طلبم براى هر نذرى که کردم و هر وعده‏اى که دادم و هر پیمانى که بستم سپس به آن وفا نکردم و اداى حقوق بندگانت را که بر عهده دارم از تو درخواست می‌کنم، 🌹پس هر بنده ‏اى از بندگانت و هر کنیزى از کنیزانت که او را نزد من حقىّ پایمال شده‏ باشد که در آن به جان یا آبرو یا مال، یا خانواده‏اش یا فرزندش ستم روا داشته‏ام یا غیبتى از او کرده‏ ام یا بر اثر میل خود یا خواهش دل یا تکبّر یا غضب یا خودنمایى یا تعصّب بر او یارى نهاده‏ام، این بنده یا کنیزت غایب‏ باشد یا حاضر، زنده باشد یا مرده، و دستم کوتاه شده و وسعم نمی‌رسد از پرداخت آن حق یا طلب‏ حلالیت از او 🌹از تو می‌خواهم اى کسى ‏که رفع نیازها در اختیار اوست، و آن حاجات در مقابل مشیّت او اجابت‏ پذیر و به جانب‏ اراده‏اش شتابانند که بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى و آن بنده را که بر او ستمى کردم هرگونه که خواهى از من راضى گردانى 🌹و از جانب‏ خود مرا رحمت عطا نمایى، چه آمرزیدن از تو نکاهد و بخشیدن به تو زیان نرساند، اى مهربان‏‌ترین مهربانان‏ خدایا! در هر دوشنبه از سوى خویش دو نعمت بر من عطا کن، خوشبختى بندگیات را در آغازش، و نعمت‏ آمرزشت را در پایانش، اى آن‏که تنها او شایسته پرستش است و جز او کسى گناهان را نیامرزد 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
🍃🌸🍃 مجلس ميهماني بود...... پير مرد از جايش برخاست تا به بيرون برود... اما وقتي که بلند شد، عصاي خويش را بر عکس بر زمين نهاد..... و چون دسته عصا بر زمين بود، تعادل کامل نداشت... ديگران فکر کردند که او چون پير شده، ديگر حواس خويش را از دست داده و متوجه نيست که عصايش را بر عکس بر زمين نهاده..... به همين خاطر صاحبخانه با حالتي که خالي از تمسخر نبود به وي گفت: پس چرا عصايت را بر عکس گرفته اي؟! پير مرد آرام و متين پاسخ داد: زيرا انتهايش خاکي است، مي خواهم فرش خانه تان خاکي نشود..... مواظب قضاوتهايمان باشيم.... چه زيبا گفت دکتر شريعتي: براي کسي که ميفهمد هيچ توضيحي لازم نيست و براي کسي که نميفهمد هر توضيحي اضافه است آنانکه ميفهمند عذاب ميکِشند و آنانکه نميفهمند عذاب مي دهند ❗️ کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224👌
✨﷽✨ 💠ثواب نه هزار سال عبادت ✍میمون بن مهران می گوید:با حضرت امام مجتبی علیه السلام در مسجدالحرام بودم. حضرت در آن جا معتکف و مشغول طواف بودند. نیازمندی نزد ایشان آمد و عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا، به فلان شخص مقداری بدهکارم و از عهده قرض او برنمی آیم. اگر ممکن است مرا کمک کنید». امام علیه السلام فرمودند: «به صاحب این خانه! [و اشاره به کعبه کردند] متأسفانه در حال حاضر، پولی در اختیار ندارم». شخص نیازمند گفت: «ای فرزند رسول خدا! پس از او بخواهید که به من مهلت بدهد؛ چون مرا تهدید کرده است که اگر بدهی خود را نپردازم، مرا به زندان بیندازد». حضرت علیه السلام طواف خود را قطع کردند و همراه آن مرد به راه افتادند تا نزد طلب کارش بروند و از او مهلت بگیرند. عرض کردم: «ای فرزند رسول خدا! گویا فراموش کرده اید که در مسجد قصد اعتکاف کرده اید». حضرت علیه السلام فرمودند: «نه فراموش نکرده ام؛ ولی از پدرم شنیدم که حضرت پیامبر اکرم فرمودند: هر کس حاجت برادر مؤمن خود را برآورد، نزد خدا مانند کسی است که نُه هزار سال روزها روزه گرفته و شب ها را به عبادت گذرانیده است» 📚 بحارالانوار، ج، ۷۴ ص ۳۱۵. کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224👌
✨﷽✨ ✍مرد رباخوار و عیاشی بود که هرگاه گناه می‌کرد و به او می‌گفتند: گناه نکن! می‌گفت: خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِين است، نترسید! او هرگز بندۀ خود را هر چقدر هم که بد باشد نمی‌سوزاند؛ من باورم نمی‌شود او از مادر مهربان‌تر است چگونه مرا بسوزاند در حالی که این همه در خلقت من زحمت کشیده است! روزگار گذشت و سزای عمل این مرد رباخوار پسر جوانی شد که در معصیت خدا پدر را در جیب گذاشت و به ستوه آورد تا آنجا که پدر آرزوی مرگ پسر خویش می‌کرد. گفتند: واقعا آرزوی مرگش داری؟ گفت: والله کسی او را بکشد نه شکایت می‌کنم نه بر مردنش گریه خواهم کرد. گفتند: امکان ندارد پدری با این همه حب فرزند که زحمت بر او کشیده است حاضر به مرگ فرزندش باشد. گفت: والله من حاضرم، چون مرا به ستوه آورده است و به هیچ صراط مستقیمی سربراه نمی‌شود. گفتند: پس بدان بنده هم اگر در معصیت خدا بسیار گستاخ شود، خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ از او به ستوه می‌آید و بر سوزاندن او هم راضی می‌شود‌. 📖 قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ (17 - عبس) مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است؟ کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224👌
🔆دو راهی بهشت و برزخ 🔅حرّبن يزيد رياحى ، مردى شجاع و نيرومند است . اولين بار كه عبيدلله بن زياد حاكم كوفه ، مى خواهد هزار سوار براى مقابله با حسين بن على (ع ) بفرستد، او را به فرماندهى اين گروه انتخاب مى كند. اينك حر آماده شده است تا با حسين (ع ) بجنگد، صحنه اى تماشايى است ، گوشها منتظر اين خبرند كه بشنوند حر با آن شجاعت و نيرومندى و دليرى با حسين (ع ) چه مى كند؟ حر با اين كه ابتدا جلو راه امام (ع ) را گرفت و او را رنجانيد، بگونه اى كه امام نفرينش كرد و وقتى كه با سربازان تحت امرش سر راه بر حضرت ابى عبدلله گرفت ، حضرت به او فرمود: ثكلتك امك ؛ مادرت به عزايت بنشيند ولى بر خلاف تصور و انتظار، راوى مى گويد: در آن هنگام حربن يزيد رياحى را در لشكر عمر سعد ديدم در حالى كه مثل بيد مى لرزيد! من تعجب كردم ، جلو رفتم ، گفتم : حر! من تو را مرد بسيار شجاعى مى دانستم بطورى كه اگر از من مى پرسيدند شجاع ترين مردم كوفه كيست ؟ از تو نمى توانستم بگذرم . اينك چطور ترسيده اى ؟ كه اين گونه لرزه بر اندامت افتاده است ؟ حر جواب داد: اشتباه كرده اى ، من از جنگ نمى ترسم . 🔅- پس از چه ترسيده اى ؟ حر گفت : من خودم را بر دو راهى بهشت و جهنم مى بينم ، نمى دانم چه كنم ؟ و كدام راه را انتخاب كنم . عاقبت تصميمش را گرفت ، آرام آرام اسب خودش را كنار زد، بطورى كه كسى نفهميد چه مقصود و هدفى دارد، همين كه رسيد به نقطه اى كه نمى توانستند جلويش را بگيرند، ناگهان تازيانه اى به اسبش زد و خود را نزديك خيمه حسين (ع ) رسانيد. سپرش را وارونه كرد، كنايه از اين كه براى جنگ نيامده ام بلكه امان مى خواهم . به نزديك امام حسين (ع ) كه رسيد، سلام عرض كرد و سپس گفت : هل لى توبة آيا توبه از من پذيرفته است ؟ اباعبدلله فرمود: بله ، البته قبول است . آنگاه حر عرض كرد: آقا حسين جان ، به من اجازه ده تا به ميدان روم و جان خويش را فداى راهت كنم . 🔅امام فرمود: اينك تو مهمان ما هستى ، از اسب پياده شو و چند لحظه اى را نزد ما بمان . حر گفت : آقا اگر اجازه بفرماييد تا به ميدان روم بهتر است . گويا حر خجالت مى كشيد و شرم داشت ، شايد با خودش زمزمه مى كرد كه : 🔅اى خدا! من همان گنهكارى هستم كه اولين بار دل اولياى تو و بچه هاى پيامبرت را لرزاندم بسيار مضطرب به نظر مى رسيد، براى رفتن به ميدان جنگ خيلى عجله داشت ؛ زيرا كه با خود مى انديشيد: نكند هم اكنون كه اين جا نشسته ام يكى از بچه هاى حسين (ع ) بيايد و چشمش به من بيفتد و من بيش از اين شرمنده و خجل شوم ؟! 🔅امام (ع ) به او اجازه رفتن به ميدان داد و او چون عقابى تيز پرواز خود را به ميدان رسانيد، طولى نكشيد كه از اسب به زمين افتاد، امام - ع - را صدا زد، حضرت فورا خودش را به بالين او رسانيد. حر با كمال خجلت نظرى به طرف حضرت انداخت و گفت : 🔅اى پسر رسول خدا! آيا از من راضى شدى ؟ فرمود: بله اى حر من از تو راضى هستم و خدا هم راضى است ؛ اءنت حر كما سمتك امك ؛ تو آزاده اى همانطورى كه مادرت تو را چنين نام نهاد للّه و او با كمال دلخوشى جان به جان آفرين تسليم كرد. کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224👌
🔆دو راهی بهشت و برزخ 🔅حرّبن يزيد رياحى ، مردى شجاع و نيرومند است . اولين بار كه عبيدلله بن زياد حاكم كوفه ، مى خواهد هزار سوار براى مقابله با حسين بن على (ع ) بفرستد، او را به فرماندهى اين گروه انتخاب مى كند. اينك حر آماده شده است تا با حسين (ع ) بجنگد، صحنه اى تماشايى است ، گوشها منتظر اين خبرند كه بشنوند حر با آن شجاعت و نيرومندى و دليرى با حسين (ع ) چه مى كند؟ حر با اين كه ابتدا جلو راه امام (ع ) را گرفت و او را رنجانيد، بگونه اى كه امام نفرينش كرد و وقتى كه با سربازان تحت امرش سر راه بر حضرت ابى عبدلله گرفت ، حضرت به او فرمود: ثكلتك امك ؛ مادرت به عزايت بنشيند ولى بر خلاف تصور و انتظار، راوى مى گويد: در آن هنگام حربن يزيد رياحى را در لشكر عمر سعد ديدم در حالى كه مثل بيد مى لرزيد! من تعجب كردم ، جلو رفتم ، گفتم : حر! من تو را مرد بسيار شجاعى مى دانستم بطورى كه اگر از من مى پرسيدند شجاع ترين مردم كوفه كيست ؟ از تو نمى توانستم بگذرم . اينك چطور ترسيده اى ؟ كه اين گونه لرزه بر اندامت افتاده است ؟ حر جواب داد: اشتباه كرده اى ، من از جنگ نمى ترسم . 🔅- پس از چه ترسيده اى ؟ حر گفت : من خودم را بر دو راهى بهشت و جهنم مى بينم ، نمى دانم چه كنم ؟ و كدام راه را انتخاب كنم . عاقبت تصميمش را گرفت ، آرام آرام اسب خودش را كنار زد، بطورى كه كسى نفهميد چه مقصود و هدفى دارد، همين كه رسيد به نقطه اى كه نمى توانستند جلويش را بگيرند، ناگهان تازيانه اى به اسبش زد و خود را نزديك خيمه حسين (ع ) رسانيد. سپرش را وارونه كرد، كنايه از اين كه براى جنگ نيامده ام بلكه امان مى خواهم . به نزديك امام حسين (ع ) كه رسيد، سلام عرض كرد و سپس گفت : هل لى توبة آيا توبه از من پذيرفته است ؟ اباعبدلله فرمود: بله ، البته قبول است . آنگاه حر عرض كرد: آقا حسين جان ، به من اجازه ده تا به ميدان روم و جان خويش را فداى راهت كنم . 🔅امام فرمود: اينك تو مهمان ما هستى ، از اسب پياده شو و چند لحظه اى را نزد ما بمان . حر گفت : آقا اگر اجازه بفرماييد تا به ميدان روم بهتر است . گويا حر خجالت مى كشيد و شرم داشت ، شايد با خودش زمزمه مى كرد كه : 🔅اى خدا! من همان گنهكارى هستم كه اولين بار دل اولياى تو و بچه هاى پيامبرت را لرزاندم بسيار مضطرب به نظر مى رسيد، براى رفتن به ميدان جنگ خيلى عجله داشت ؛ زيرا كه با خود مى انديشيد: نكند هم اكنون كه اين جا نشسته ام يكى از بچه هاى حسين (ع ) بيايد و چشمش به من بيفتد و من بيش از اين شرمنده و خجل شوم ؟! 🔅امام (ع ) به او اجازه رفتن به ميدان داد و او چون عقابى تيز پرواز خود را به ميدان رسانيد، طولى نكشيد كه از اسب به زمين افتاد، امام - ع - را صدا زد، حضرت فورا خودش را به بالين او رسانيد. حر با كمال خجلت نظرى به طرف حضرت انداخت و گفت : 🔅اى پسر رسول خدا! آيا از من راضى شدى ؟ فرمود: بله اى حر من از تو راضى هستم و خدا هم راضى است ؛ اءنت حر كما سمتك امك ؛ تو آزاده اى همانطورى كه مادرت تو را چنين نام نهاد للّه و او با كمال دلخوشى جان به جان آفرين تسليم كرد. کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224👌