eitaa logo
💕 جهاد زنان💕
420 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
39 فایل
مادر از هر سازنده‌ای سازنده‌تر و باارزش‌تر است. جهاد زن، خوب شوهرداری کردن، فرزند آوری و تربیت فرزندانی صالح است. آیدی پاسخ به سؤالات @n_khammar123
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از احیاء نسل مهدوی
این عامل در ظاهر بسیااار زیبا و فریبنده، به راحتی ،و بیصدا، باعث فروپاشی خانواده میشه❌❌
هدایت شده از احیاء نسل مهدوی
یکم بیشتر از این سرطان صحبت کنیم 👇👇👇👇
هدایت شده از احیاء نسل مهدوی
بشر رو ،به جای خدا ملاک همه‌ی بدی‌ها و خوبی‌ها می‌دونه📛 میگه: بد، چیزیه که بشر نخواهد و خوب، چیزیه که بشر بخواهد...🚫
هدایت شده از احیاء نسل مهدوی
‼️‼️‼️بله اومانیسم، سرطان بی صدای جامعه مسلمانان ❌⭕️❌⭕️❌
هدایت شده از احیاء نسل مهدوی
اومانیسم یعنی اصالت بشر و خود بنیادی👇 یعنی: اصالت دادن به نفس اماره در مقابل اصالت دادن به بندگی خدا....⚠️⚠️⚠️
هدایت شده از احیاء نسل مهدوی
❗️درواقع انسان به جای خدا و مقاصد خدایی، خودش و سلیقه فردی، مادی و فانی خودشو ملاک هر بد و خوبی قرار میده...‼️
هدایت شده از احیاء نسل مهدوی
از اومانیسم گفتیم ولی ربطش به اینکه اومانیسم با خانواده چیکار میکنه ان شاالله فردا به شرط حیات🦋
💕 جهاد زنان💕
🍃🌹﷽🌹🍃 رهـایے از شـب🌒 قسمت_۳۰ فاطمه گفت: -ببین عسل هممون خطاهای بزرگ و کوچیک داریم تو زندگی فقط تو
🍃🌹﷽🌹🍃 رهـایے از شـب🌒 نشستیم روی یکی از تختها و من بدون وقفه شروع کردم به صحبت: -فاطمه من خواب آقام رو دیدم... بعد از سالها.. خواب دیدم تو دوکوهه است. همونجایی که ما امروز بودیم.. دیدم که ازم ناراحته. روشو ازم برمی‌گردونه... هرچی التماسش کردم باهام حرف نزد... جز یک جمله که مو به تنم سیخ می‌کنه... پرسید: چی گفت آقات؟ بغضم رو فرو خوردم و با صدای لرزون گفتم: -گفت... گفت... سردمه'،!! تو لباس از تنم درآوردی فاطمه حالت صورتش تغییر کرد و با حیرت و ناراحتی گفت: -ای وااای... تو مگه چیکار کردی دختر؟! لحن فاطمه کافی بود تا دوباره هق هق از سر بگیرم و صورتم رو میون دستانم پنهون کنم. میون هق هقم با درماندگی گفتم: واآی فاطمه فاطمه فاطمه... بپرس چیکار نکردم... من تا خرخره تو کثافتم... فاطمه که حالا نگرانی درصورتش موج میزد دستان منو از روی صورتم کنار زد و در آغوشم گرفت. لرزش بدنش رو میان هق هقم کاملا حس می‌کردم و گمانم این بود که حالش خوب نیست. ازش پرسیدم: -خوبی؟ او که لبهایش کبود شده بود با تکان سر بهم فهماند خوبه. ولی خوب نبود. روی تخت دراز کشید و با لبخند تصنعی گفت: -خوبم فقط خواب آقات... چیکارکردی عسل که آقات ازت گله داره؟ او با یادآوری خوابم حواسم رو از خودش پرت کرد. گردن کج کردم و چیزی یادم آمد. گفتم: -میدونی اسم واقعی من چیه؟ او با تعجب و پرسش نگاهم کرد. یک قطره از اشکم روی گونه‌ام آرام سر خورد و روی چادرم افتاد: -رقیه... رقیه سادات فاطمه حسابی شوکه شد. به سرعت پاشو جمع کرد. به سمتم نیم‌خیز شد و با ناباوری پرسید: -تو... ساداتی؟؟؟؟ خودم هم از یادآوریش قلبم به درد آمد و با حالت تأسف چشمامو بستم. فاطمه هنوز تو شوک بود. انگار که من خودم رو ملکه معرفی کردم و او از اینکه چرا تا به الان نمی‌دونسته که من چه شخص مهمی هستم ناراحت و خجالت زده‌ست! گفت: -چرا زودتر نگفتی؟! تو این پنج شیش ماه این همه باهم از هردری صحبت کردیم اون وقت تو یک کلمه موضوع به این مهمی رو بهم نگفتی؟ گفتم چه فرقی می‌کرد؟! با ناراحتی گفت: -چه فرقی می‌کرد؟!! میدونی چقدر مقامت پیش خدا بالاست.؟ اگر می‌گفتی پاهامو درحضورت دراز نمی‌کردم... مدام صورت و گردنتو می‌بوسیدم... تو یادگار اهل بیتی... اونوقت... فاطمه چی می‌گفت؟!! چرا اینطوری خطابم می‌کرد؟! پس چرا هیچ کس دیگری درمورد سادات بودنم چنین نظری نداشت؟ فقط عیدهای غدیرخم که میشد دوستان پدرم میومدند و اسکناس‌های مهرشده می‌گرفتند و با تبریک می‌رفتند؟ سرو صورتم رو می‌بوسیدند ولی کسی اینقدر از اینکه من ساداتم حس ارزشمندی بهم نداده بود! و جمله‌ی آخر فاطمه عجب مشت محکمی بود... مشتی که درست گناهان ریز و درشت و خرابکاری‌های این ده ساله‌ام رو هدف می‌گرفت. امشب چرا اشک‌های من تمامی نداشتند؟ چرا حس شرمندگی و سرخوردگی من پایان نداشت؟! اون از آقام که صبح به خوابم آمد و گله کرد من لباس تنشو ازش گرفتم و این هم از فاطمه که یادم انداخت من یادگار اهل بیتم!!! چقدر جمله‌ی سنگینی بود. پرونده سیاه من کجا و کتاب سفید و خوشبوی اهل بیت کجا؟! گفتم: شرمنده‌تر از اینم نکن... روم سیاهه فاطمه.. از کنارش بلند شدم و کنار پنجره ایستادم. نور اتاق کم بود با این حال چراغ رو خاموش کردم تا فاطمه رو نبینم. از بیرون ماه پیدا بود. با تمام نفرتی که از خودم و کارهام داشتم اعتراف کردم: -فاطمه میخوای بدونی یادگار اهل بیت تو این دنیا چیکار کرده؟! ✍ ف.مقیمے ادامه دارد...😊 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام آقای جهان ، مهدی جان سلام بر مهربانیِ بی نهایتت ... سلام بر لبخند زیبایت ... سلام بر صبر بزرگت ... سلام بر قلب رئوفت ... سلام بر دعای شبانگاهت ... سلام بر انتظار دیر پایت .... سلام بر تو و بر همه‌ی فضائلت ... @Emamkhobiha🌹
هدایت شده از منجی
امام زمان 012.mp3
4.79M
قسمت دوازدهم✅ امام زمان عج💚❤️ العجل مولا مولا😭😭😭😭 @amam_shenasy🌺
🔸🔶 بیست و چهارم ذی الحجّه، روز مباهله رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله، و روز نزول آیه ولایت و تطهیر گرامی باد. 💠  "...إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً؛ ...خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد" (آیه 33 سوره احزاب). 🌹 ┄┅═══••✾••═══┅┄