eitaa logo
جهاد علمی 🇵🇸🇮🇷
6.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
762 ویدیو
133 فایل
| ﷽ | [کانالِ مجموعه ی آموزشی تربیتی جهاد علمی] اینجا فرهنگ جهادی رو به عرصه علم می کشونیم📚📿 •تبلیغ و تبادل @tab_jahadelmi313 •سوالات و پیشنهادات @Jahad_Ayande •کانال کنکوری هامون @ayande_sazan_mostafayi
مشاهده در ایتا
دانلود
. . . بعضی وقت ها خدا بعضی آدم‌ها را فقط برای خودش انتخاب می‌کند. او هم مانند اسمش یکی از همان برگزیده‌ها بود: مصطفی! کسی که یاد گرفته بود برای ظهور پسر حضرت زهرا نشستن کافی نیست و ما باید رقم زننده این اتفاق باشیم. کسی که در جنگ میان علم و مدرک به جهاد علمی پرداخت؛ و با وجود لیسانس سوژه ترور دشمن شد. حالا چند صباحی است مصطفی پرواز کرده و علیرضا هنوز چشم انتظار بازگشت پدر از سفر است مصطفی برگزیده شد اما ماموریتش پایان نیافت قطره قطره خون مصطفی و لحظه لحظه بغض همسر و فرزند او و هم‌رزمانش مسئولیت ما را در این عرصه سنگین تر می‌کند. راستی نکند از یاری امامت جا بمانی توجیه ها و تعلقات از کاروان کربلا جدایت نکند... . . . 💙|@jahadelmi313|💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| روشنایی‌های شهر ⚪️ روایت زندگی دانشمند هسته‌ای و تلاش‌هایش که در عرصه پیشرفت فناوری هسته‌ای 21دی‌ماه سالروز ترور دانشمند هسته‌ای شهید مصطفی احمدی روشن در سال 1390 🔺 @jahadelmi313 🔺
Negar_۲۰۲۳۰۱۰۷_۱۰۵۳۱۷.jpg
2.51M
🔶🔸 دوران دانشجویی اش را شدیدا اختصاص داده بود به شناخت امام علی و نهج البلاغه فوق العاده مورد توجهش بود. آن دوران بارها و بارها نهج البلاغه را خوانده بود. آنقدر نسبت به مولا معرفت پیدا کرده بود که ناخودآگاه امام علی(ع) در گفتار و رفتار و زندگی اش بروز پیدا میکرد. 🔸🔶 🌱|@jahadelmi313|🌱
Misaq-Haftegi930630[02].mp3
6.65M
🥀هرگز نهراسیم از نامردی دشمن 🥀اماده ی ایثاریم، چون احمدی روشن 🥀با دانش و تقوا، با صبر و بصیرت 🥀در راه ولایت، تا پای شهادت 🕊 🕊️@jahadelmi313 🕊️
🔶🔸 یک بار خودش به من گفت برای اثبات قضیه غدیر برای خودش، شاید حدود هفت تا کتاب اهل تسنن را خوانده‌است. نتیجه آن مطالعات هم این شده بود که میگفت در طول حج‌شان سال 87، با عربی دست و پا شکسته با یک برادر اهل تسنن در این رابطه بحث می‌کرده و آن فرد کم آورده بود. در بحث خیلی منطقی می‌توانست طرف مقابل را با استدلال‌های محکم خود قانع کند. 🔸🔶 💙|@jahadelmi313|💙
✌️🇮🇷 طرح مطالعه ی جمعی به پایان رسید حالا ما می مانیم و قراری که در این چند روز به یکدیگر و شهدا دادیم ما در این 9 روز تمرین کردیم تا خودمان را به خودمان ثابت کنیم که می شود و می توانیم از حالا به بعد نوبت به ثابت قدم بودن در این مسیر است از شهدایی که در این چند روز سالگرد شهادت شان بود ، ، و مدد می گیریم تا بتوانیم ادامه دهنده راهشان باشیم. یا علی التماس دعا 🤲 🔺 @jahadelmi313 🔺
🔹🔷 مصطفی تابستان ها در همدان سر کار می رفت و تا دوم راهنمایی خیاطی می کرد. اهل ورزش بود و خوب هم کشتی می گرفت. در درس و مدرسه هم سرآمد بود و گاهی برای یک مسأله دو راه حل داشت. در حیاط مدرسه بسکتبال او و دوستانش هم به راه بود. 🔹🔷 💙|@jahadelmi313|💙
📚 شر و شور هم بود، درس خوان هم بود✓ غالبا ماها یا دچار افراطیم یا دچار تفریطیم، حد را نمی توانیم رعایت کنیم. مثلا اگر محصل هستیم، شیطان هم هستیم، علاقه داریم به بازی و تفریح. آنقدر افراط می کنیم که از آن طرف بام می افتیم، از درس می افتیم یا برعکس بعضی‌ها درس خوانند، آنقدر درس خوانند که هیچ فعالیتی، هیچ حرکتی ندارند. مصطفی این جوری نبود. شر و شور بود، درس خوان هم بود. @jahadelmi313 |🌸
🕊 به همراه یکی از دوستانش با خدا سر درس خواندن قرار گذاشتند که آنها درس بخوانند و خدا برکت درسشان را بدهد. چون این قرار را در کنار یک خانه قدیمی خالی گذاشته بودند هر شب که از پارک یا کتابخانه برمیگشتند میزدند به دیوار آن خانه و میگفتند یا کریم الوعده وفا; ما درسمان را خواندیم برکتش یادت نرود. این برای دورانی بود که برای کنکور میخواند. 🌱 @jahadelmi313 🌱
📚 وقتی پای مسئله های سخت پیش می آمد✓ بین محله ما و محله آنها پارک حجازی بود، ما با هم خیلی فوتبال بازی می کردیم. پارک حجازی کتابخانه ای هم داشت. تصمیم گرفتیم برای درس خواندن از کتابخانه هم استفاده کنیم این طوری با هم درس می خواندیم. مصطفی یواش یواش خانه ما هم آمد و رفته رفته خانواده ها با هم بیشتر آشنا شدند. توی آن کتابخانه بچه های هم دبیرستانی هم می آمدند. یادم هست وقتی پای مسئله های سخت پیش می آمد، چون مصطفی تبحر خاصی در حل کردن مسئله‌ها داشت میز ما توی آن محیط شده بود میز مرجع. بیشتر هماهنگی‌ها و برنامه ریزی درس خواندن با من بود. برنامه جوری بود که در هفته یک کتاب می خواندیم اما برنامه بچه های دیگر کتابخانه، این طور بود که آنها توی یک ماه یک کتاب می خواندند. برای همین آنها به میز ما جذب شده بودند. @jahadelmi313 |🌼
📖 رتبه ها سه رقمی نشد✓ کنکور سال اول را دادیم ضمنا خوب هم نکردیم. ما در سال اول فقط می خواستیم مهندس بشویم، هر دوی ما برق دانشگاه شهید فتحی قبول شدیم، رفتیم گفتند: می توانید رشته نان را عوض کنید. من به مصطفی گفتم: می خواهم بروم کامپیوتر. گفتند: می توانید خلبانی هم بروید و خلاصه هر دوی ما تصمیم گرفتیم که یک بار دیگر بنشینیم برای کنکور بخوانیم. در آن سال اول رتبه من ۵ هزار و ۱۷۳ و مصطفی هم ۵ هزار و ۱۸۰ شد. 📎 @jahadelmi313 📎
✔️⁩در حد نیاز تاحدی معلوم شد که مهندس مصطفی احمدی روشن از دانش آموزانی بوده که شب و روزشان را درس خواندن و درس خواندن پر نمی کرده، اما پیداست در گروهی از درس خوان ها قرار می گیرد که در حد و نه بیشتر، وقت خود را به درس خواندن اختصاص می داده است. این مربوط به سال‌های تحصیل تا پیش از یکی دو سال آخر دبیرستان است. مصطفی از سال سوم دبیرستان روی ریل دیگری ادامه می دهد. @jahadelmi313|🌷
☕️📖 درس خواندن با ✔️ یادم هست با وضوی نماز صبح تا نماز مغرب و عشا را هم می‌خواندیم و یکسره درس می خواندیم، مصطفی می گفت: حسن از خدا چیزهای بخواه چرا میگی دانشگاه همدان هم شد، شد؟ ما باید برویم شریف. من به همدان هم قانع بودم ولی مصطفی می گفت: فقط شریف. تا عید که می خواندیم شیمی چندان مد نظرش نبود مثلا می گفت: من می خواهم بروم صنایع شریف. 🔹 @jahadelmi313 🔹
☕️📖 نابغه شیمی✔️ مصطفی شیمی اش همیشه خیلی خوب بود، اصلا شیمی مصطفی با بچه های دیگر قابل مقایسه نبود، می توانم بگویم که توی بچه های همدان او در شیمی تک بود. او در شیمی واقعا نبوغ داشت. خصوص از سال سوم دبیرستان به بعد که شیمی افتاد توی محاسبه واکنش‌ها و از این حرف‌ها، مصطفی در شیمی سرآمد بود. یادم هست که مصطفی در مرحله دوم کنکور که فقط از چهار تا کتاب سؤال می آمد از ۶۰ تا سؤال فقط یکی را جواب نداده بود. یعنی ۹۸ درصد زد. 🔺 @jahadelmi313 🔺
📖☕️ و رتبه 729...✔️ شیمی مصطفی قابل رقابت نبود. درس‌های دیگر را ۴۰ درصد و پنجاه درصد میزد اما شیمی را همیشه بالای نود میزد. سال چهارم دبیرستان آقای عبدالحسین زاده معلم شیمی ما بود، ایشان در همدان نفر اول بود. ایشان با مصطفی یک جور دیگر بود. بالاخره رتبه اش ۷۲۹ شد و چون مهندسی شیمی زده بود شریف قبول شد. من مکانیک همدان قبول شدم، رتبه من بالای هزار شد. 🔹 @jahadelmi313 🔹
☕️📖 تک بُعدی نبود ✔️ مصطفی در هر کاری همیشه بود. سال اولی که رفت شریف، رفته بود کشتی و در مسابقات کشتی هم اول شد. آن سال وقتی آمد همدان، من از پیراهنی که توی کشتی گرفته بود خوشم آمد پیراهن را داد به من. توی مداحی هایی که می کرد و برای من می خواند هم اول بود. صدای مصطفی خیلی خوب بود، خوب بلد بود مداحی کند. توی بازی کامپیوتری هم اول میشد😎. مصطفی اصلا تک بعدی نبود.🤓 🔸 @jahadelmi313 🔸
☕️📖 دید فنی داشت✔️ مصطفی دید فنی داشت و به نظر من این خیلی مهم بود که یک نفر وقتی می آید پای درس استاد مینشیند جرقه هایی از قبل اگر در ذهن داشته باشد موفق تر از کسانی است که ابتدا ساکن به دانشکده فنی می آیند. ضمن اینکه ❌ متأسفانه اساتید ما هم با ساحت بیگانه اند. 🔹@jahadelmi313 🔹
☕️📖 یک مهندس با دغدغه های خاص✔️ هرچه بیشتر در شریف پیش می رفت، دل مشغولی های تازه تری پیدا می کرد. دغدغه هایی توی ذهنش شکل گرفته بود. مشکلات اجتماعی ذهنش را اشغال کرده بود. چراهای بزرگی توی ذهنش بود مثل اینکه چرا بعضی مردم از نظر اقتصادی در رنج هستند؟ تفاوت های تهران و همدان برایش چرایی به وجود آورده بود. برایش ناراحت کننده بود یا اینکه به مردم فلسطین خیلی فکر می کرد. یادم هست موضوع فلسطین خیلی برایش مهم شده بود. 🔹 @jahadelmi313 🔹
☕️📖 استاد، شهید شد✔️ در ایام ورود مصطفی به دانشگاه، استادی داشتیم که می توانم بگویم وجود ایشان بسیار در شکل گیری مصطفی که بعد او را به یک عنصر در عرصه علمی تبدیل کرد، بسیار تأثیر گذار بود. استاد عزیز ما جانباز شیمیایی ۷۰٪ بود. مصطفی خیلی به استاد علاقه داشت؛ استاد . ایشان به دلیل جراحات وخیم شیمیایی سال ۷۹ شهید شدند. 🔵 @jahadelmi313 🔵
🕊 شاگردی های مصطفی ✔️ جفت پاهای حاجی رحیمی از زانو به پایین قطع بود. دانشگاه، الگوی ماها، حاجی و استاد رضایی بودند. برای اینکه شاهدی برای تصور حال و هوای محیط دانشجویی در آن ایام برایتان گفته باشم کافی است بدانید که عشق دانشجوی دکتری، استاد دانشگاه، دانشجوی لیسانس، دانشجوی فوق ليسانس، این بود که حاج منصور را از ماشین بیاورند پایین و با جرثقیل های مخصوص بگذارند روی ویلچر و تا دانشکده بیاورند. سال ورود حاجی به دانشگاه را نمی دانیم ولی موقعی که ما وارد دانشگاه شدیم حاجی دانشجو بود. قصه ساده‌ای داشت زندگی حاجی ما؛ جنگ شد و حاجی رفته جنگ، پاهای حاجی قطع شده. جنگ تمام شده، حالا حاجی گفته: خب باید برویم به میدان علم و به جنگ ادامه بدهیم.💪🏻 این همان کلاس درسی بود که مطصفی شاگرد آن بود... 🦋 @jahadelmi313 🦋
☕️📚 مردی که چشم هایش جا مانده بود✔️ مثل حاج منصور رحیمی و شهید رضایی در آن مقطع در محیط دانشگاه دیگرانی هم بودند. ما در دانشکده اتاق جانبازان داشتیم. اتاق جانبازان و اتاق بسیج توی یک طبقه بود. . دانشجوی جانباز داشتیم که نابینا بود و صنایع می خواند. خیلی جالب بود، کتاب‌های رشته صنایع، سنگین و سخت است. من با این آدم رفت و آمد داشتم شاهد بودم که بچه های این جانباز که دانش اموز بودند از بس متن کتاب‌های دانشگاهی پدرشان را برایش خوانده بودند این متن ها را دیگر بلد بودند. این صحنه ها و این آدم‌ها محیط رشد مصطفی در دانشگاه را شکل داد. آدمهایی که رفته بودند مشق فداکاری و ایثارگری را عملیاتی کرده بودند، با هوش بسیار بالا و استعدادهای شگرف و حالا که جنگ تمام شده تمام توان ذهنی خود را به میدان دیگری آورده اند و شما می دانید که در دانشگاه شریف از نظر علمی با هیچ کس شوخی ندارند. یک نفر چشمهایش را در میدان جنگ جا گذاشته و نابینا آمده شریف و فرزندان دانش آموزش برایش متن کتاب می خوانند و او دارد در یک رشته سنگین تحصیل می کند. اینها صحنه های پیش روی مصطفی در دوره تحصیل در دانشگاه شریف است. این محیطی است که مصطفی را در آن مقطع پرورش داد. مصطفی شاهد آن است که همان ها که در میدان جنگ رزم آوری می کردند، در محیط دانشگاه و میدان علم دارند همان رزم آوری را استمرار می بخشند. آنها جنگ را و روحیات مبارزه کردن را آورده اند به عرصه ای دیگر؛ عرصه علم. آنها برای ما از جبهه سوغات آورده بودند. مشی و مرامی که در هوای جبهه شکل گرفته بود آنها حالا آورده بودند به شریف و این زینتی بود که آنها با سخاوت به ما پیشکش کرده بودند و بر گردن ماها آویختند. خاصیت پیشکش بچه های جبهه برای ما آن بود که آسان تر از آنچه گمان داشتیم به وحشت و رعب در قبال پیشرفت پیشرفته ها لبخند بزنیم اما اندیشناک باشیم از عقب ماندگی ها، این نقشه راهی برای ما بود؛ اصلا جنگ چه بود؟ چه شکلی بود؟ ما این شانس را داشتیم که توی دانشگاه، کنار علمی که باید مجدانه می آموختیم، درسهایی که آنها توی مدرسه جبهه دیده و آموخته بودند و برای ما آورده بودند را بیاموزیم. شریف در آن روزگار برای ما دو دانشگاه بود. "مصداق دیروز دانشگاه جبهه بود امروز جبهه دانشگاه است" 📎 @jahadelmi313 📎
چرا مصطفی مثل حاجی بود؟✔️ فقط دانشجوهای عضو بسیج عاشق حاجی نبودند بلکه دانشجویی که او را می شناخت عاشقش بود می دانید چرا؟ خب دلائل زیادی را به یاد میاورم ولی هنوز یکی از دلائلی که همه جاجی را دوست داشتند مرا گرفتار خودش کرده، اینکه با وجود ارتباطات حتی دسترسی های بسیار سهل و ساده و عالی ای که حاج منصور رحیمی با مقامات نظام داشت، هیچ موقع هیچ کس هیچ منیتی از حاجی منصور رحیمی ندید. هیچ موقع در یک سخنرانی یا حتی در یک جمع خودمانی نشد که حاجی بگوید من جبهه بوده ام یا این کار و آن کار را کرده ام. مصطفی بین ما در رفتار و حالات حاجی خیلی دقیق بود. بعدها مصطفی هم همین طوری شده بود. ما خیلی از کارهای مهم و حیاتی که او برای نظام انجام داد را بعد از شهادت او فهمیدیم. با اینکه در ادوار زیادی با هم همکار بوده ایم. حاج منصور رحیمی عجیب بود. چرا همه دوستش داشتند؟ برای اینکه در دوره ای که او مسئول بسیج بود بسیج و انجمن اسلامی همکاری های بی سابقه ای با هم داشتند. حاجی رحیمی این جوری نبود که مثلا بگوید چون فلان دانشجو توی فلان گروه است دیگر به انحطاط رسیده و مبادا این طرف‌ها پیدایش شود. نه حاجی هرگز این گونه نبود. مصطفی هم وقتی مسئول شده و در حوزه های حساس نظام مشغول کار شد، همین طور بود. روش حاجی ما روش جذب بود نه فراری دادن. مصطفی هم همین طوری شد. 🔹 @jahadelmi313 🔹