eitaa logo
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
7.3هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
5.8هزار ویدیو
327 فایل
'بِسم‌ِربِّ‌المنتقـم‧عج‧' مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه‌ نمےگیریم✌️🏿 #شہید‌جھادمغنیھ🎙✨ ولادٺ🌤:2مه1991طیردبا،لبنان" عࢪوج🕊:18ژانویه‌2015‌قنیطره،سوریه" نام‌جھادے📿:جوادعطوے" پشتِ‌‌سنگر↶ 『 @jihaad313 』 . . #این‌خانه‌عزادار‌ِحسین‌است🖤 .
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت‌الله مجتھدےتھرانے : نگـاه بہ نامحـرم تیرے از تیرهاے شیطانے است هرڪس از ترس خدا آن را ترڪ ڪند خداوند به او ایمانے مےدهد ڪه شیرینے آن را در قلبش مےیابد خیلے مواظب باش! گاهے یڪ نگاه"حـال عبادت" را از انسـان مےگیرد . من پانزده سـال در خانہ‌ای،مستاجر بودم حتے یڪ‌ بار هم سھوا زن صاحب‌خانہ را ندیدم. 🚫 [جــوانـان‌نـسل‌ظهوریم اگࢪ‌‌‌بࢪخیزیم✊]⇩ 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
💌 تماشاگران مسابقه زندگی ما 💌 ✍️دنیا زمین بازی و مسابقه است.باید مسابقه را جدی گرفت و جایزه اش را برد و آن را در زندگی جدی به کار گرفت ولی نباید در بازی باقی ماند. 🍀خدا و اولیائش و تمامی فرشتگان عالم، تماشاگران بازی ما هستند و ما را برای بردن تشویق می کنند و ما جایزه ها را بخاطر چشم های قشنگ آن ها باید ببریم . 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
🕊 در منطقه کوت عبدالله متولد شد و در همین منطقه هم بزرگ شد و راه خود را در بسیج امام خمینی (ره) کوت عبدالله پیدا کرد. او از همان دوران نوجوانی شروع به خواندن نماز و گرفتن روزه کرد. هر روز موقع برگشتن از محل کار دست پدر مادرش را می بوسید. در آن روزی که حسن به شهادت رسید حدود ۷۵ نفر از مدافعان افغانی و لبنانی در همان منطقه در محاصره جبهه النصره بودند.چون در تیر رس مستقیم دشمن بودند فرمانده اجازه نمی دهد و حسن می گوید نمی توانیم ۷۵ نفر را بگذاریم دشمن به راحتی قیچی کند. 🌷 🕊 حسن بالاخره فرمانده را قانع می کند و قبل از اینکه برود در ابتدا می کند و پشت تیربار می نشیند. برای اینکه بتواند هدف گیری کند تا طبقه سوم برج فرماندهی بالا می رود که دیگر آنجا هیچ سنگری نداشت. بعد از مدتی با تیراندازی و خمپاره های که حسن می اندازند محاصره شکسته می شود و ۷۵ نفر از نیروهای افغانی و لبنانی از محاصره خارج می شوند و بعد از شکست حصر حسن از برج فرماندهی پایین می آید. همه از این دلاوری حسن خوشحال می شوند و او را در آغوش می گیرند و حسن بعد از کمی استراحت در حالی که هنور حتی نیمی از استکان چایش را هم نخورده بود می گوید باید دوباره به برج فرماندهی برگردم ، چون ممکن است دوباره تکفیری ها بخواهند برگردند و این بار همه ما را محاصره کنند. 🕊حسن یک نگاهی به همه می اندازد و دوباره به به پشت تیربار در برج فرماندهی برمی گردد ولی دشمن تکفیری و نامرد با موشک کل برج فرماندهی را مورد هدف قرار می دهد و حسن به شهادت می رسد. 🕊 @jahadesolimanie
خیلی خیلی زیباست👌👇 ✨🌸شخصی به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید، مےخواهم در قبر در پایم باشد. وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به عالِم اظهار کرد، ولی عالِم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین ما ، هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمی شود! ✨🌸ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سرانجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که به مناقشه انجامید.... در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه (وصیت نامه) پدرش است و به صدای بلند خواند: ✨🌸«پسرم! مےبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و ماشین و این همه امکانات و کارخانه حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم. یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد، هوشیار باش، به تو هم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد. پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتادگان را بگیری، زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد←《همان اعمالت است.》 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
687.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید مغنیه 😊 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
‌هرگاھ‌‌خواستے‌گناھ‌کنے... یک‌لحظھ‌بایستـ بھ‌نفست‌بگو‌اگھ‌یھ‌بار‌دیگھ‌وسوسم‌کنے شکایتتو‌بھ‌امام‌زماטּ‌‌مے‌کنم✨ 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
@labbaykeyazeinab4_5972223093911847161.mp3
زمان: حجم: 3.28M
🎧 صوت همخوانى جمعى از رزمندگان و شهيدان مدافع حرم احمد مكيان، مرتضى عطايى (ابوعلى) و ... با زمزمه ذكر "يا زينب" به ياد شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سيد ابراهيم) 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
2.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اعتراف  به  کردن ایرانیان برای خودشیرینی نزد ، داروهایی که تاثیری نداشتند و صدماتی نیز به مردم بیچاره کشور وارد کرد. 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
#قسمت های پنجاه و هشتم / نهم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 سرطان   سریع از مسجد اومدم بیرون … چ
های شصت و شصت و یک داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 من عمل توئم از بین ظلمت، شخصی که تمام وجودش آتش بود به من نزدیک می شد … قدش بلند بود و شعله های آتش در درونش به هم می پیچید و زبانه می کشید … نفسش پر از صدا و تنوره های آتش بود … از صدای نفس کشیدنش تمام وجودم به لرزه افتاد … توی چشم هام زل زد … به خدا وحشتی وجودم رو پر کرد که هرگز تجربه نکرده بودم … با خشم توی چشم هام زل زد و با صدای وحشتناکی گفت: از بیماری دخترت عبرت نگرفتی؟ … هنوز نفهمیدی که چه گناهی مرتکب شدی؟ … ما به تو فرصت دادیم. بیماری دخترت نشانه بود … ما به تو فرصت دادیم تا طلب بخشش کنی اما سرکشی کردی … ما به تو فرصت دادیم اما تو به کسی تعدی کردی که خدا هرگز تو رو نخواهد بخشید … از شدت ترس زبانم کار نمی کرد … نفسم بند اومده بود … این شخص کیه که اینطور غرق در آتشه … هنوز از ذهنم عبور نکرده بود که دوباره با خشم توی چشم هام نگاه کرد… من عمل توئم … من مرگ توئم … و دستش رو دور گلوم حلقه کرد … حس می کردم آهن مذاب به پوستم چسبیده … توی چشم هام نگاه می کرد و با حالت عجیبی گلوم رو فشار می داد … ذره ذره فشار دستش رو بیشتر می کرد … می خواستم التماس کنم و اسم خدا رو ببرم ولی زبانم تکان نمی خورد … . با حالت خاصی گفت: دهان نجست نمی تونه اسم پاک خدا رو به زبون بیاره … . زبانم حرکت نمی کرد … نفسم داشت بند میومد … دیگه نمی تونستم نفس بکشم … چشم هام سیاه شده بود … که ناگهان از بین قلبم برای یک لحظه تونستم خدا رو صدا بزنم … خدا رو به حرمت اهل بیت پیامبر قسم دادم که یه فرصت دوباره بهم بده تا جبران کنم … گلوم رو ول کرد … گفت: لایق این فرصت نبودی. خدا به حرمت نام فاطمه زهرا این فرصت رو بهت داد … . . از خواب پریدم … گلوم به شدت می سوخت و درد می کرد … رفتم به صورتم آب بزنم که اینو دیدم … . گریه اش شدت گرفت … رد دستش دور گلوم سوخته بود … مثل پوستی که آهن گداخته بهش چسبونده باشن … جای انگشت ها و کف دست کشیده ای، روی پوستش سوخته بود … . جلوی همه خودش رو پرت کرد روی دست و پای من … قسم می داد ببخشمش … . حاج آقا بلند شد خطبه نماز جمعه رو بخونه … بسم الله الرحمن الرحیم … ان اکرمکم عندالله اتقکم … به راستی که عزیزترین شما در نزد خدا، باتقواترین شماست … و صدای گریه جمع بلند شد .. 🔵 تو کی هستی؟    این بار توی مراسم خواستگاری، حاج آقا هم باهام اومد … خواسته بودم چیزی در مورد علت اون اتفاق به حسنا نگن… نمی خواستم روی تصمیمش تاثیر بزاره … حقیقت این بود که خدا به من لطف داشت اما من لایق این لطف نبودم… رفتیم توی حیاط تا با هم صحبت کنیم … واقعا برام سخت بود اما اون حق داشت که بدونه … . همه چیز رو خلاصه براش گفتم … از خانواده ام، سرگذشتم، زندان رفتنم و … حرفم که تموم شد هنوز سرش پایین بود … بدجور چهره اش گرفته بود … سکوت عمیقی بین ما حاکم شد … اونقدر عمیق و طولانی که کم کم داشت گریه ام می گرفت … سرش رو آورد بالا و گفت: الان کی هستید؟ … یه تعمیرکار که داره درس می خونه بره دانشگاه … سرم رو پایین انداختم و ادامه دادم … البته هنوز دبیرستان رو تموم نکردم … - خانواده انتخاب ما نیست … پدر و مادر انتخاب ما نیست … خودتون کی هستید؟ … الان کی هستید؟ … . تازه متوجه منظورش شدم … یه نفر که سعی می کنه، بنده خدا باشه و تمام تلاشش رو می کنه تا درست زندگی کنه … دوباره مکثی کرد و گفت: تا وقتی که این آدم، تلاشش رو می کنه؛ جواب منم مثبته … از خوشحالی گریه ام گرفته بود … قرار شد یه مراسم ساده توی مسجد بگیریم و بعدش بریم ماه عسل … من پول زیادی نداشتم … البته این پیشنهاد حسنا بود … . چند روز بعد داشتیم لیست دعوت می نوشتیم … مادر حسنا واقعا خانم مهربانی بود … همین طور که مشغول بودیم یا تعجب پرسید: شما جز حاج آقا و خانواده اش، و خانواده حنیف هیچ دعوتی دیگه ای نداری؟ . ✍🏻 ادامه دارد ... 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
4.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|حاج قاسم سلیمانی 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
15.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
سلام خدمت اعضای محترم، جهت شفای مادر بنده، لطفا ۵ مرتبه حمد شفا بخوانید و از شما هم التماس دعا دارم، ما را از دعای خیرتان محروم نکنید ان شاء الله عاقبت شما را ختم به خیر و شهادت قرار بده 🌹🌹