•°
ای آفتاب روشن وُ ای سایهی همای
ما را نگاهی از شما تمامست اگر کنی..
السلامعلیڪیاخلیفةاللهفےارضھ..✋🏻-
#سلامباباجان♥️🌿''
🧡°`⛅️^^!
『 @jahadesolimanie 』
🥀⃟🪴
رتبه والاے انسان را
شهادت لازم است
رونق بازار ایمان را
شهادت لازم است ✨!(:
#روزتون_شہدایۍ🌸🌱
#شهیدجھادعمادمغنیه🌤!>
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」
⊰🥀⊱
تا نفهمید درد چیست و چطور باید
تحملش کرد تا نسوزید و معنی
سوختن را نفهمید، نمی توانید
به هدفتان برسید !
#معراجیون📿"
#سالروز_شہادت🕊"
#شهیدمصطفیچمران🌦"
「➜• jαнαdeѕolιмαɴιe 」
•
•
😂بازم خداروشکر صداوسیما میزگرد نظامی برگزار نمیکنه وگرنه کارشناس های آقای پزشکیان وسط برنامه انتحاری میزدن!!!
#انتخابات
#پزشکیان
『 @jahadesolimanie 』
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
🌠 رمان شب #بدون_تو_هرگز 15
"من شوهرش هستم "
🔸 ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد!!!
🔺 صورت سرخ با چشم های پف کرده ! از نگاهش خون می بارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی!
🔸 بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش:
- تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ 😠 به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ ...
💢 از نعره های پدرم، زینب به شدت ترسید ... زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد ...
بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود ...
✅ علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم ... اما الان نازدونه علی بدجور ترسیده بود...
🔸علی عین همیشه آروم بود ... با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد ... هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ ☺️
🔺 قلبم توی دهنم می زد ... زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم ... از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه ...
💢 آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام ... تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید ...
✅ علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم :
- دختر شما متاهله یا مجرد؟ ... و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید ...
- این سوال مسخره چیه؟ ... به جای این مزخرفات جواب من رو بده!😤
- می دونید قانونا و شرعا ... اجازه زن فقط دست شوهرشه؟☺️
💢همین که این جمله از دهنش در اومد ... رنگ سرخ پدرم سیاه شد ...
- و من با همین اجازه شرعی و قانونی ... مصلحت زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ... کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه ... ✔️
⭕️ از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ...
- لابد بعدش هم می خوای بفرستیش دانشگاه؟😠
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」
''✨🥀"
چقدر تو متفاوت بودی
هنوز مانده تا به تو برسند
سی روز از نداشتنت گذشت …
حاج آقا هارداسان 💔…
#پنجشنبھهابھیادشھدا'!
#شادےروحهمهشہداصلوات🥀✨
ـ ـ ـ ـ ــــــــــــــ ـ ـ ـ ـ
「ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」
Ghadir-Arabi-03.mp3
3.33M
[💚🎈]
یا محبوبی علی (ع)♥😍
٥#روزتاعیدسعیدغدیرخم
『 @jahadesolimanie 』
شکر در سختی ها 33.mp3
6.11M
#شکر_در_سختی_ها 33
🔸برای یه مدرک تحصیلی،
یا یه مهارت هنری یا ورزشی
چقدر زحمت و سختی کشیدی؟
✔️مشکلاتِ زندگیت هم
بسترِ رسیدن به کمالِ انسانی اند
طاقت بیار و کلید و آسمون و بِقاپ
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[🕌🥀]
.
.
آقای عزیز ما
آقای اباعبدالله ما دوستت داریم(:
#صلیاللهعلیكیااباعبدالله
「ⓙⓐⓗⓐⓓ」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
•
طرفداران آقای زاکانی ببینید 😂
حاجی خداییش چطور تو جیبت جا شد😄
#انتخابات
#بخندمومن
『 @jahadesolimanie 』
•°
السَّلامُ عَلَيْكَ یَا عَیْنَ اللّٰهِ في خَلْقِهِ
سلام بر تـو ای دیده خـدا
در میانِ مخلوقاتش .. !
السلامعلیڪیاخلیفةاللهفےارضھ..✋🏻-
#سلامباباجان♥️🌿''
🧡°`⛅️^^!
『 @jahadesolimanie 』