eitaa logo
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
7.4هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
327 فایل
'بِسم‌ِربِّ‌المَـہـدے‧عج‧🌸' مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه‌ نمےگیریم✌️🏿 #شہید‌جھادمغنیھ🎙✨ ولادٺ🌤:2مه1991طیردبا،لبنان" عࢪوج🕊:18ژانویه‌2015‌قنیطره،سوریه" نام‌جھادے📿:جوادعطوے" پشتِ‌‌سنگر↶ 『 @jihaad313 』 . . #این‌خانه‌منتظرپسر‌زهرااست♥️:)
مشاهده در ایتا
دانلود
#زیارتنامه_شهدا اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . #شهید_جهاد_مغنیه #یادش_باصلوات 🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
اگر دلت را ❤ داده ای به ؛🕊 پسشـ مگیر..💔❗ بگذار در این روزگار 🌌 دل بماند...💙 ..!!❣ شادی روح شهدا صلوات🌹 صبحتون شهدایی 🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
🔰 لوح | #کوچه_شهید 🔺️ رهبرانقلاب: همه وظیفه داریم نامهای نورانی شهیدان را تکریم کنیم و عظمت جایگاه آنان را در یادها ماندگار سازیم. افتخاری است برای کوی‌ها و برزن‌ها که نام شهید و عنوان شهادت بر فراز آنها بدرخشد؛ این موهبت هم‌اکنون در سراسر کشور وجود دارد و باید ادامه یابد. ۹۸/۷/۳ 🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید احمد مشلب🌺 عشق به ولایت🌺 احمد عاشق امام خامنه ای بود و همه سخنرانی های ایشان را از شبکه صراط گوش می داد. می گفت باید در مسیر ولایت ثابت قدم باشیم و هر چه ایشان می گوید قبول داشته باشیم. احمد همیشه می گفت: ما هر چه داریم از عاشورا و انقلاب امام خمینی است. سنت حسنه🌷 احمد سفارش می کرد که به ایتام رسیدگی کنیم. از بچه های کشافه می خواست هر کس چیزی با خود از خانه بیاورد و همه را به خانواده مستضعفی که می شناخت می داد. با این کار همه را در این امر مستحب شریک می کرد. بچه ها همچنان راه احمد را ادامه می دهند. منبع: ملاقات در ملکوت، مهدی گودرزی، ترجمه آمنه صفا شهید احمد مشلب #شھیداحمدمشلب #یادش_باصلوات 🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
•|خـٰادِمـُ الزَّهـْرٰا|•: 🌷🌷🌷🌷🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 ✨ کانال_مشق_عشق ✨ 🌷شهید حزب الله احمد محمد مشلب🌷 نام: احمد مشلب نام پدر: محمد مشلب ولادت: 1374/06/09 (لبنان/نبطیه) شهادت: 1394/12/10 (سوریه/تل حمام) وضعیت تاهل: مجرد نام جهادی: غریب طوس(به دلیل علاقه شدید به امام رضا(ع)این نام را انتخاب کردند) اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س) نحوه شهادت: شهید مشلب با برخورد بمب هاون 60واثابت ترکش های آن در همان لحظه به شهادت رسیدن سن شهادت: 20ساله علاقه: امام رضا(ع) قسمتی از وصیتنامه شهید: خدا تو را کمک کند ای امام زمان! ما انتظار او را نمی کشیم؛ او انتظار ما را می کشد و وقتی خودمان را درست کنیم و اصلاح کنیم بعد ساعاتی ظهور می کند 🌷 👈زڪات دانستن این مطلب ارسال برای دیگران است.👉 🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
‍ ✨💝📖💝✨ 🚫 ✍ قرآن میگه هر مطلبی رو، تا نسبت به صحت و درستیش، علم پیدا نکردی، قبول نکن، چون قیامت باید جواب پس بدی: 📖 وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ کُلُّ أُولٰئِکَ کٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (اسراء/۳۶) 👈 و از آنچه به آن علم نداری پیروی مکن، چون گوش و چشم و دل، همه ی اینها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت. 👈 این گوش👂هر حرفی رو شنیده، 👈 و این چشم👀 هر چیزی رو دیده، 👈 و این دل ❤️ هرچه که بهش خطور کرده، 👈 و این زبان👄 هر حرفی که زده، 📢 همه رو باید جواب پس بدیم. ☝️ تو زندگی‌ها، چقدر از فتنه‌ها و درگیریها بخاطر قضاوت‌های عجولانه، حرف‌های بدون سند و مدرک، فتوا دادن‌های بدون تحقیق و علم، نقل شنیده‌های بی اساس و شایعات، نسبت دادنِ چیزی‌های خلافِ واقع به افراد و ... بوده. ☝️ واقعاً اگر همین یک دستور قرآنی رو درست عمل می‌کردیم، بسیاری از مشکلاتی که بخاطر شایعه‌سازی‌ها، جوسازی‌ها، قضاوتهای عجولانه، حدس و گمانهای بدون پایه و اساس، اخبار مشکوک و دروغ، و ... سرچشمه می‌گیره، برچیده میشد. 🔸 اهلبیت، اصحاب خودشون رو از شنیدن و گفتن هر سخنی منع می‌کردند و بهشون توصیه می‌کردند که دربانِ دل و گوش خود باشید. و به همین آیه «لاٰ تَقْفُ مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» استناد می‌کردند. مثلاً امام سجاد (ع) درباره این آیه ‌فرمود: 🔹 "انسان حقّ ندارد هر چه می‌خواهد بگوید." 📚 تفسیر نور الثقلین 🙏 خدایا ما رو ببخش... 🔹 چقدر آبرو و حیثیت افراد که همینطوری به باد دادیم... 🔹 چقدر زندگیها رو که همینطوری بهم زدیم... 🔹 چقدر آدمها رو که همینطوری به خاک سیاه نشوندیم‌... ☝️ هنوزم دیر نشده، هر چقدرش رو که میتونیم جبران کنیم. 🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
🗡میگن چوب معلم گله🌹؛↘️ 🍂 گاهی سنگی که لنگ میکند پای گناهمان را، یا همین سیلی ها و گوشمالی های روزگار، یا همین دردهای زمانه،همگی زنگ بیدارباش خدایند که شاید به خود آییم و برگردیم به راه بهشت و قرآن👈«وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى...لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون»📖[سجده/۲۱] 👉کاش یکی از همین روزهایی که سرمان به سنگ میخورد، برای همیشه، برگردیم به مسیر بهشت! خسته شدیم از گناه! 🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
خاطره ای از زبان دختر شهید🌹: به یاد می آورم : هنگامی که میخواستم به کلاس قرآن بروم،  فراموش کرده بودم پدرم تا چند دقیقه دیگر میخواهد برود؛ و فقط خدا حافظی کردم .💔 داشتم کفشم را می پوشیدم که پدر گفت: زهرا جان، عزیز بابا❤️،  بابا من که نبوسیدمت،  دارم میرم ماموریت. ✨🕊 گفتم :  ببخشید یادم رفته بود که شما میخواید برید ماموریت.  من را در آغوش گرفت و بوسید😘 برای همیشه . . . 💔😭 در آن لحظه اشک شوق پدرم را دیدم ؛ شوق به شهادت، ✨🕊 انگار می دانست که شهادتش نزدیک است و خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده است. 🌱 وقتی در سوریه بود هفته ای یکبار با ما تماس می گرفت، هفته ها به سختی می گذشت و انتظار کشیدن ، کلافه ام می کرد.😔 در آن هفته ، از روز تماس بابا دو سه روزگذشت... خیلی بی تابی می کردم...  به مادر گفتم: چرا بابا تماس نمی گیره؟ 😞 مادر که خودش هم چند روز بود سخت درگیر این موضوع بود بیشتر ناراحت شد ولی ما را آرام کرد. همان روز دایی من به جهرم آمد و ما را به هر بهانه ای بود به روستای پر زیتون بردند.  آنجا که رفتیم کم کم خبر شهادت پدر را به ما دادند.💔🕊   آری بابای عزیزم به آرزویش رسید. ...🌹🕊 شهید مدافع حرم جهانپور شریفی 🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
📌 داستان 🦋 📢 حتما بخوانيد🙏 👌نامه واقعی به خدا ( این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری میشود) 🌸🍃این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه ، طلبه ای در مدرسه ی مروی تهران بود و بسیار بسیار آدم فقیری بود.یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود. مضمون این نامه : ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ خدمت جناب خدا ❣ سلام علیکم ،اینجانب بنده ی شما هستم. از آن جا که شما در قران فرموده اید : "ومامن دابه فی الارض الا علی الله رزقها" ✨هیچ موجودزنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است✨ من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین. در جای دیگر از قران فرموده اید : "ان الله لا یخلف المیعاد" ✨مسلما خدا خلف وعده نمیکند✨ بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم : 🌸🍃۱ - همسری زیبا ومتدین 🌹🌿۲ - خانه ای وسیع 🌺🍂۳ - یک خادم 🌼☘۴ - یک کالسکه و سورچی 🌾💐۵ - یک باغ 🌷🌱۶ - مقداری پول برای تجارت 🍁🌻۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید. 🌿مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی🌿 نظرعلی بعد از نوشتن .. نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم⁉️ می گوید،مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی 🌸🍃نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست🍃🌸 ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید: ✨نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند .پس ما باید انجامش دهیم. و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود. این نامه الان در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود. 🌿 این مطلب را میتوان درس واقعی توکل نامید 🌿 ‌ ‌🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#کلام_شهید معنی ایمان را باید در سختی‌ها دریافت و من مفهوم زندگی را در دفاع از اسلام فهمیدم. #شهید_سردار_اسماعیل_دقایقی 🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
🌱حکایت شب اول قبر آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند : شب اول قبر آيت‌‌الله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة‌ الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است. بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم . دوستان چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟! پرسيدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشته‌ای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن... وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل مي‌ديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشه‌اي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي مي‌آيد. صداهايي رعب‌آور و وحشت‌افزا! صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست مي‌کرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بي‌انتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک مي‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه مي‌کشيد و مانع از آن مي‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف مي‌زدند و مرا به يکديگر نشان مي‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نمي‌آمد. تنها دهانم باز و بسته مي‌شد و داشت نفسم بند مي‌آمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم.... همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم. صدايی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من مي‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزديکتر مي‌شد آن دو نفر آتشين عقب‌تر و عقب‌تر مي‌رفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند. نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور ! نوری چشم نواز و آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمي‌توانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی ؟ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ‌ترک مي‌شدم و خدا مي‌داند چه بلايي بر سر من مي‌آوردند. بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد. و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبه‌اش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد. ‌‌🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie