⭕️ امروز اصفهان، فردا همه جا
🔹تجمع زاینده رود، اتفاقی طبیعی است. وقتی دولتها با مشکل کمبود آب به شکل معقول برخورد نمیکنند و به شیوه رفع تکلیف با آن مواجه میشوند نتیجه آن میشود که این مشکل کم کم انباشته شده و به بحران تبدیل میشود و از دولتی به دولت بعد به ارث میرسد و امروز در قالب یک بحران ملی خودش را نشان میدهد! بحرانی که دولت سیزدهم در ابتدای کار با آن روبرو شده و البته نه با دستور معاون اول به وزرای مربوطه و نه با دستور رئیسی به معاون اول حل و فصل نخواهد شد!
🔹این بحران و نظائر آن (بحران اشتغال، حاشیه نشینی، آلودگی هوا، توسعه خط فقر و ...) محصول برخوردهای غیرعلمی و سادهانگارانه دولتهای قبلی با مسائلی جدی و پیچیدهاند. مسائلی که حل آنها نیازمند "فهم" آنهاست و البته دولتهای محترم (از اقبال و هویدا گرفته تا احمدینژاد و روحانی) به خود زحمت مطالعه علمی این مشکلات را نداده و با جهالت و به شیوه "از سر باز کردن" با آن برخورد کرده و در بهترین حالت با تزریق مسکن مسئله را به "آینده" پاس دادهاند!
▪️▪️ایران کشوری خشک و کم آب است که هنوز هیچ نهاد یا دستگاهی متوجه عمق بحران بیآبی در آن نشده و به همین علت هیچ ضابطه و قانون دقیقی برای مدیریت و نحوه مصرف و توزیع "اندک آب" موجود در کشور تدوین نشده و در نتیجه منابع آبی موجود، روز به روز کاهش پیدا کرده و بحران آب وسعت پیدا میکند.
▪️▪️آقای رئیسی نمیداند و کسی هم به ایشان نگفته که بسیاری از تصمیمات دولتی و حتی طرح ساخت ۴ میلیون خانه به شیوه فعلی، موجب افزایش بحران آب خواهد شد!
🔹عقل و علم میگوید برای حل بحران آب باید به موضوع "آمایش جمعیت" توجه کرد و بدون توجه به این مقوله در آیندهای نزدیک حتی مازندران و گیلان هم به سرنوشت اصفهان و یزد دچار خواهند شد!
🔹آقای رئیسی عزیز!
لطفا شما مانند دولتهای قبل رفتار نکنید و با جدی گرفتن موضوع مهم آمایش جمعیت، اجازه گسترش بحرانهایی مانند بیآبی، بیکاری، آلودگی هوا، مسکن و ... را ندهید!
✳️ و بماند که کمتر کسی به فکر آن است که با ترویج دیانت و خدا ترسی در جامعه، موجبات نزول رحمت الهی و تحقق آیه شریفه "یرسل السماء علیکم مدرارا" را فراهم کند ...
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
🔴 موقعیت کارخانههای فولاد و پتروشیمی در مناطق ممنوعه!
👤 #داود_مدرسییان
🔹 بخش مهمی از مشکلات بیآبی در کشور، ناشی از احداث صنایع سنگین و آببر مثل فولاد و پتروشیمی است.
🔸 به مدل توزیع غیرعادلانه و ضدعقلانی این صنایع نگاه کنید! بیشترین صنایع فولاد و پتروشیمی در استانهای کویری ساخته شدهاند و بدین ترتیب منابع آبی آن استانها را از بین بردهاند و علاوه بر نابودی منابع آبی آن استانها، چنددهه است برای تامین آب کشاورزی و صنایع به سایر حوضهها هم دست درازی کردهاند!
✅ سیاست کلان کشور، طی سه دهه اخیر در موضوع مدیریت آب فاجعه بوده و متاسفانه مجالس مختلف و دولتهای مختلف همه پیگیر این سیاست بودهاند!
🔹 تنش آبی امروز در بین استانها به شدت کشور را تهدید میکند. ولی توسعه کشاورزی و صنایع در استانهای کویری متوقف نمیشود! آقایان وزارت نیرو و مسئولین دولتی و غیر دولتی در این استانها تجمعات بزرگ سازمان یافته به نام تجمع کشاورزان برگزار میکنند تا برای سیاست غلط انتقال آب کارون پشتوانه مردمی بتراشند!
💢 تنها راه نجات این استانها، یک وقفه حداقل ده ساله تعطیلی صنایع و کشاورزی است. دولت باید بتواند معیشت تعداد خانواری که در حوزه کشاورزی و صنایع این استانها مشغولند را بصورت حداقلی تامین نماید و جلوی صنایع و توسعه کشاورزی را بگیرد.
#اجتماعی #اقتصادی
➖➖➖➖➖➖➖
📡 بهترین تحلیلهای روز را در کانالهای مطالبه گری آرمانها در واتساپ و جهاد تبیین در ایتا بخوانید.👇
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
#ولایت_فقیه
#علم_و_پژوهش
#تحلیل_کننده
#نخبگان
✅ مروری بر بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از نخبگان و استعدادهای برتر علمی کشور ۱۴۰۰/۸/۲۶
🔶 نکاتی درباره مسئلهی نخبگی و وظایف نخبگان
1️⃣ به فکر شکرِ نعمتِ نخبگی باشید.
نخبگی یک نعمت و موهبت خدایی است.
2️⃣ قدر نعمت نخبگی را بدانید و براساس آن کار و تلاش کنید.
مجموعهی حکمرانی، مسئولین، پدر و مادر، معلمین و اساتید هم باید از نخبه قدردانی کنند.
بخش مهم جنگ نرم استعمارگران اینست که ملتها را از استعداد خودش غافل کنند.
غفلت و غارت مکمل هماند، غفلت مقدمهی غارت است، غارت افزایش دهندهی غفلت است.
3️⃣ احساس مسئولیت داشته باشید در قبال مسائل کشور
این برداشت که همه چی باید آماده باشد تا نخبه بتواند کار بکند، برداشت درستی نیست. گاهی بایستی با موانع مبارزه کنید.
نامهربانیها نبایستی نخبه را از ادامهی راه و از فعالیت و از تلاش منصرف بکند و نباید دلسرد بشوند.
نخبه بایستی شکر کند، شکر عملی این است که تلاش کند، فعالیت کند.
4️⃣ نخبهی علمی بایستی به آینده و افقی که برای علم در کشور ترسیم شده چشم بدوزد.
باید جوری حرکت بکنیم که ایران در دنیا منبع علم محسوب بشود.
یعنی اگر کسانی بخواهند به جدیدترین یافتههای علمی دست پیدا کنند ناچار بشوند فارسی یاد بگیرند. این یک آیندهی ممکنی است.
مراحل رسیدن به مرجعیت جهانی در زمینه علم:
مرحلهی اول: کم کردن فاصله خودمان با مرز دانش جهانی
مرحلهی دوم: عبور از خطوط دانش جهانی
مرحلهی سوم: دنبال کردن تمدن نوین اسلامی
5️⃣ نخبگان علمی باید آفرینش علمی داشته باشند.
نوآوری در علم ناشی از این است که یک قانونی را که در طبیعت وجود دارد و تا امروز کشف نشده، شما کشف میکنید، براساس آن تولید علم میشود، باید دنبال این باشیم.
6️⃣ باید به مسائل کشور فکر کنید و مسئلهمحور کار کنید.
مسائل کشور بایستی از طرق علمی و با روش علمی حل بشوند.
میتوان برای همهی مشکلات کشور راهحل علمی پیدا کرد.
مسائل مبتلابه امروز ما:
مسئلهی آب در کشور
مسئلهی محیطزیست
مسئلهی ترافیک
مسئله آسیبهای اجتماعی
مسئلهِی اعتیاد
مسئلهی طلاق
مسئلهی حاشیهنشینی
مسئلهی هجرت از روستاها و تخریب روستاها
مشکلات نظام پولی و نظام مالی
مشکل نظام مالیاتی
مشکل بانکها
موانع رشد تولید
مسئلهی هوش مصنوعی
باید کاری کنیم که در دنیا حدّاقل در [بین] ده کشور اوّل در مورد هوش مصنوعی قرار بگیریم.
7️⃣ مسئله مهاجرت نخبگان
آن چیزی که اشکال دارد مهاجرفرستی است
تشویق دانشجویان به ترک کشور خیانت است.
ناامید کردن جوانان نسبت به آیندهی کشور، دلسرد کردن جوانان و آینده را به او تلخ و سیاه نشان دادن، خیانت است.
8️⃣ مسئلهی مانعزدایی از تولید
مهمترین موانع تولید، *موانع فرهنگی* است.
مثل:
احساس ناامیدی
احساس ناتوانی
احساس بیآینده بودن
بیحوصلگی
بیهمتی
سرگرمیهای مضرّ
سرگرمیهای زائد
راحتطلبی
نداشتن همت
نداشتن خطرپذیری
9️⃣ راجع به شرکتهای دانشبنیان
[تعداد] شرکتهای دانشبنیان خوشبختانه رشد خوبی داشته. باید افزایش هم پیدا کند، منتها سختگیری بشود در رعایت ضوابطِ دانشبنیان بودن.
صنایع بزرگ ما در کشور دانشبنیان نیستند، این عیب بزرگی است.
شرط لازم برای رشد و تقویت شرکتهای دانشبنیان این است که ما بتوانیم محصولات آنها را در داخل کشور رایج کنیم.
سهم شرکتهای دانشبنیان از تولید ناخالص ملی کمتر از یک درصد است. باید افزایش یابد.
🔸 شما [نخبگان] نور چشمان کشور و ملّت هستید. انشاءالله خداوند شما را برای این کشور نگه دارد.
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
🌹طنز جبهه😜👇
(بمناسبت فرا رسیدن هفته بسیج😳)
💕یک جبهه بود و یک عموحسن:(1)👇
💥اگر دیروز به جبهه سفر می کردی، در کافة صلواتی ها، آشپزخانه ها، دفتر فرماندهی و در خط مقدم به پیرمردان باصفایی برمی خوردی که با شوخ طبعی و نشاط و سرزندگی خود، نه تنها غنچه لبخند را بر لبان رزمندگان جوان می نشاندند، بلکه چون خادمی فداکار حتی از شستن لباس های زیر بچه ها هم امتناع نمی کردند. پس از هر عملیات، سیمای این پیرمردان که در سوگ شهیدانی پروانه وار گرد آنان می چرخیدند، دیدنی بود و آنان چون پدری فرزند از دست داده، گوشه ای می خزیدند و صدا می زدند، علی! حسین! محمود! ...🌷
💥اما امان از روزی که بچه ها در سوگ پیر مرد باصفایی می نشستند. حسن امیری را از بس دوستش داشتند «عمو 💖 حسن» صدا می زدند. عموحسن، یکی از آنانی بود که وقتی لباس زیبای شهادت بر تن کرد، همه بچه ها گریستند. او که دیروز با کارها و سخنان خود غنچه لبخند شهیدان را شکوفا می کرد، هنوز هم یاد و خاطراتش لبخند را بر لبان رزمندگان می نشاند ...
💥تو جبهه همه می شناختنش، آخه یه جبهه بود و یه عمو حسن؛ فرمانده مقتدر آشپزخانه تبلیغات و مسئول تیم روحیه. واقعاً خواستنی بود و تواضع تا دلت بخواد تو بند و بساطش پیدا می شد. کافی بود بهش سلام می دادی، به دستت امان نمی داد و یه ماچ رو دستت نقش می بست. اگرم کسی برای تلافی دستشو می بوسید، می نشست و گریه می کرد که چرا دست منو بوسیدی!؟ 😳 می گفت: «شما بسیجی هستید، اما شما چی می دونید من کی ام، گذاشته ام چی بوده، شما پاکید.»👈 می گن عاقبت خیاط تو کوزه می افته، یه بار بچه ها با هم نقشه ریختند، چند نفری جوراب هاشو درآوردند و پاهاشو به ماچ بستند. اگر می دیدیش...
💥غذاهاش خیلی توفیر داشت. ماشاءالله عمو حسن مبتکر هم بود. یه بار یه غذا بهمون داد خوردیم. پرسید: خوشمزه بود؟ گفتیم: خیلی. گفت: آب پنیر بود! هرچی از غذاها اضافه می اومد، دور نمی ریخت، همه رو تو یخچال نگه می داشت تا آخر هفته همشو با هم می ریخت تو دیگ و گرم می کرد، می داد بخوریم؛😞 بادنجان، کباب گوشت، قیمه، یک تکه خیار و ... یه آش شله قلم کار به تمام معنا با نام:👇 «گزارش هفتگی عمو حسن!»
💥با اسراف دشمن خونی بود و این وسط بچه ها باید قربانی می شدند. صبح تا شب دویده بودیم. اومدیم سر سفره. غذا حاضری بود. عمو حسن یه گونی نون خشک رو آب زده بود، گذاشت جلومون. اعتراض که کردیم، گوشش بدهکار نبود، می گفت: «می گین اینها رو چی کار کنم. بریزمشون دور. بخورید، مریض نمی شید، زمونه قحطی یادتون نمیآد؟» کم که نمی آورد، هیچی، یه چیزی هم بدهکارمون می کرد و همه نون خشکه ها رو به خوردمون می داد!😜
💥آشپزخانه، مقر شخصی خودش بود. به کسی اجازه دخالت تو حوزه مسئولیتش نمی داد. تا می رفتیم ظرف بشوریم. دستمون رو می بوسید و می گفت: «از آشپزخانه برید بیرون!» همه رو بیرون می انداخت و خودش تنهایی همه ظرف ها رو می شست👌
💥شوخی هاش هم منحصر به فرد بود. تازه از مرخصی اومده بود، همین که چشمش به من افتاد، با ایماء و اشاره گفت: برم جلو. دستمو باز کرد و یه مشت پر پسته و شکلات ریخت توش، بعدشم سرشو نزدیک گوشم آورد و به طوری که کسی نشنوه، گفت: یه طوری بخور که کسی نفهمه. منم با حفظ تریپ اطلاعاتی، چپ و راستمو ورانداز کردم و یواشکی رفتم به سمت آسایشگاه. تمام فکر و ذهنم این بود که لو نرم. وارد آسایشگاه که شدم، یک دفعه دیدم هر کسی یه گوشه ای داره چیزی می خوره. به همه همین رو گفته بود!😄
💥افتخاراتش هم شنیدنی بود. بچه ها را تو آشپزخانه دور خودش جمع کرده بود و داشت از شجاعتش می گفت: «جاتون خالی، نبودین ببینین که رو تپه کانی مانگا یه تیپ عراقی بود. همشون رو تارومار کردم، یه دونشون هم زنده نموند. یکی از بچه ها گفت: عمو جون شاید پیت رو برعکس کردی، ناکارش کردی!😉 گفت: ما رو اینطوری نگاه نکن، یه هو کنم، همه در میرن...👌
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه
راوی: ناصر کاوه
🌹طنز جبهه😜 👇
(بمناسبت فرا رسیدن هفته بسیج😳)
💕یک جبهه بود و یک عموحسن:(2)👇
💥يك تيم روحيه درست كرده بوديم، با عمو حسن و يك روحاني و چند نفر ديگر... 💓گردان به گردان مي رفتيم، قرآن مي خوانديم، حديث مي گفتيم، گوسفند قرباني مي كرديم و بچه ها را از زير قرآن رد مي كرديم.💕 عمو حسن هم توي يك كاسه ي بزرگ حنا درست ميكرد و سر و دست بچه ها را "حنا" مي گذاشت. گاهي يكي مي پرسيد:👇
🔥«عمو، شما كه واسه ي همه حنا ميذاري، چرا ريش هاي سفيد و خوشگل خودت رو حنا نميذاري؟» 😇عمو حسن مي گفت: «عمو جان، اين ريش ها بايد با خون خضاب بشه.»
💥خدا بگم چیکار کنه اونی رو که این کلمه سواد رو تو دهن عمو حسن گذاشت. نان ما رو آجر کرد. در آشپزخانه را رو خودش می بست. هرچی در می زدیم، باز نمی کرد. داد می زد: «مزاحم نشید، مشق دارم!»😁
💥ازهر دربسته ای تو می رفت. یک متخصص تمام عیار. بعد از سخنرانی حاج همّت با اصرار فراوان با او عکس گرفت. عکس همه جا😄 همراهش بود و اگر جایی راهش نمی دادند، عکسو نشون می داد و می گفت: شماها کی هستین! من با همت عکس دارم، خود همت گفته من سپاهی ام. عکس شده بود کلید هر در بسته.✌
💥از تواضعش که گفتیم، اهل شهرت و مقام هم نبود. اگر می اومدن باهاش مصاحبه کنن می گفت: برید از دکتر بپرسید. آخه حاجی اسدی، خیلی شیک و مرتب بود.💕 عمو هم اسمشو گذاشته بود دکتر. اصرار هم که می کردن، می گفت: آخه من کچل چی دارم بگم😄
💥تو مولودی خونی هم که رو دست نداشت. شب مبعث بود. تو حسینیه میکروفن را برداشت و شروع کرد به خوندن:😁 «یا محمد یا محمد». هرچی گوشی دادیم، دیدیم همین را تکرار می کنه. اما نه، هر از چند گاهی ریتم عوض می شد. اونم وقتی بود که کسی از راه می رسید. «جواد علی گلی آمد، یا محمد یا محمد»، «محمد کوثری آمد، یا محمد یا محمد» 😜
💥اگه ازت خوشش می اومد، هرجا تریبوتی چیزی بود، چند صد هزار تایی صلوات کاسب بودی و مسئول تبلیغات🌷 هم یکی از همون آدمای خوش شانسی بود که مهرش به دل عمو حسن نشسته بود. گاه و بی گاه برای سر سلامتیش صلوات می گرفت. البته بدش هم نمی اومد که این وسط یه چیزی هم گیر خودش بیاد؛ برای سلامتی مسئول عزیزم و نائب بر حقش صلوات...😳
💥اون روز قرار بود فرمانده لشکر سخنرانی کند، عمو سریع فرصت رو غنیمت گرفت و رفت پشت تریبون و شروع کرد به شعار دادن برای مسئول تبلیغات...👈 راستی عمو حسن متخصّص شکار فرصت ها بود. حتی فرمانده لشکر هم خنده اش گرفته بود. البته سخنران ها هم از این فیض بی نصیب نبودند. مابین دو نماز عمو شروع می کرد به شعار دادن...😇 سخنران هم ژستی می گرفت و بادی به غب غب می انداخت اما شعارهای عمو این قدر طول می کشید که معلوم نمی شد آخرش این شعارها برای کیه...😁
💥ابدا نمی شد سرشو کلاه گذاشت. سرش خیلی تو حساب بود.😜 اما همین که حس سخنرانیش گل می کرد، اون وقت بود که می شد یه تک موفق به غذا زد و صد البته مجبور بودی یه ساعتی براش سر تکون بدی که دارم گوش می کنم. خُب هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد...😍
💥مگس ها از دستش آسایش نداشتند و همیشه دنبال سوراخ سنبه ای می گشتند که خودشونو از دید عمو قایم کنند، شاید جون سالم به در ببرند. امان از وقتی که گذر مگسی به آشپزخانه می افتاد. دیگر اون روز باید قید نهار رو می زدیم. آخه این عمو حسن ما به طرز شدیدی بهداشتی بود تا چشمش به مگسی می افتاد، تلمبه اش را راه می انداخت و تمام ارتفاعات آشپزخانه را امشی می زد. آخر کار هم که هنوز این تعقیب و گریز به اطمینان قلبی نمی رسید، می رفت سراغ دیگ غذا، درش رو باز می کرد و چند تا امشی ...😥
😞 بیجاره بچه ها مگه می تونستند چیزی بگن. مگه می شد با کسی که موهاشو تو آسیاب سفید نکرده، طرف شد. البته به قول خودش، سرش مو نداشت. اما خُب ریش شو که تو آسیاب سفید نکرده بود. تا یه چیزی می گفتی، نمی دونم با سقراط و افلاطون چه سر و سری داشت که این همه صغرا و کبرا می چید و دلیل و برهان سر هم می کرد. خیلی هم که گیر می دادی مثل پیرمردها قهر می کرد. راستی یادم رفت بگم، بزرگ تر از عمو حسن تو لشکر، فقط خودش بود...😍
💥یه شب یکی از بچه ها هوس کمپوت کرده بود، از پنجره شکسته آشپزخانه رفت تو، سراغ یخچال، یه دفعه صدای جیغی اونو جلب کرد. با ترس و لرز رفته بود سراغ پریز برق. چراغ که روشن شد. درجا خشکش زد. عمو داشت تو دیگ حموم می کرد. همون دیگی که توش برای بچه ها دوغ درست می کرد!...😅😃 #کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه
راوی: ناصر کاوه
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگرخاطره
📍شهیدی که زندگیاش را فدای امام حسین علیهالسلام کرد...
🔻ایام محـرّم که میشد، سید منصـور تمام دارایی خودش رو میداد به تکیهی محل ، و خرجِ مراسم عزاداری حضرت سیـدالشهدا علیهالسلام میکرد. وقتی هم بهش اعتـراض کردم ، گفت: بـرای امـام حسیـن علیهالسلام ، دادنِ سـر و جان هم کم است، چه رسد به پول ...
📚منبع: کتاب سیرت شهیدان، صفحه ۱۲۶
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔰 #معرفیشهید | #ایام_شهادت
#شهید_مرتضی_عبداللهی
🔅 تاریخ تولد: ۹ اسفند ۱۳۶۶
📆 تاریخ شهادت: ۲۳ آبان ۱۳۹۶
📌مزار شهید: بهشت زهرا
🕊محل شهادت : سوریه،دیرالروز
🔻 بیاد ساربانان کویر اعجاز، کویری که در ژرفای تاروپود آن، خنکای آسمان حس میشود، اگر بجوییمش.
🚩 همه کوی به کوی در جستجوی حیاتیم و قطره به قطره، عطش جانمان را میفرساید. جرعه به جرعه خراش بر زمین میزنیم، در پی یافتن زلال آب.
🔅 جان به میان لب خزیده و آستر گلگونش را خزانزده کردهاست. چِشم، تار میبیند اما، انگار درمیان این بیابان، هاله ای با صلابت در حال حرکت است.
🌷 قدم به قدم، قامت دلربایش بر نیزه های آفتاب چیره میشود و پیش میرود. او مرتضی ست.
➖ نمیدانم در میان این مسیر، آفتاب شیفته او شده یا توانش، قاتل گرما. هرچه که هست، گام هایش نمی لغزند. در هر قدمش، رازی نهفته است.
◽️ شنیده بودم خانه ای در این دارفانی بنا کرده، خالی از دروغ. میگفتند هرچه را که رنگ و بوی معشوق نمیدهد، از خانه اش زدوده است. خانه ای بنا کرده با عطر شهادت.
➖ در این صحرای زندگی، تنها غبطه به اوست که از گلویمان گذر میکند. اویی که آن روز با شکوه آسمانی اش، به دیدار معشوق میشتافت.
📍 ذره ذره ی وجودش را، نذر خشنودی سالار شهیدش کرده بود و سنگ مزارش را ، هدیه به #حضرت_مادر. اویی که شتابان میرفت و مایی که جا ماندیم.
✍🏻 نویسنده: #مبرا_پورحسن
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🔴 از این هم نزدیکتر؟
💬 #وطن_امروز در واکنش به دستگیری خدمتکار شخصی بنی گانتز نوشت:
🔹 انتشار خبر دستگیری خدمتکار منزل بنی گانتس، وزیر جنگ رژیم صهیونیستی به جرم همکاری اطلاعاتی با ایران و نصب نرمافزارها و سختافزارهای جاسوسی در خانه گانتس، موجی از بهت و حیرت را در فلسطین اشغالی در پی داشته است و رسانههای اسرائیلی این اتفاق را به عنوان یک «داستان غیرعادی» توصیف کردهاند.
🔸 به ادعای دادستانی رژیم صهیونیستی، گورن به هکرهای سایه سیاه «پیشنهاد» کرده با استفاده از دسترسی آزادانه به خانه بنی گانتس، در کامپیوتر شخصی وزیر جنگ، جاسوسافزار کارگذاری کنند.
✅ دادستانی رژیم صهیونیستی ذکر کرده متهم برای آنکه بتواند ثابت کند واقعا از حق رفت و آمد در خانه بنی گانتس برخوردار است، چند عکس از وسایل و نقاط خانه گانتس گرفته و آنها را از طریق تلگرام برای «نماینده گروه «سایه سیاه»» فرستاده است. بر این اساس، میز کار، کامپیوترها، تلفنها، تبلت، صندوقی از وسایل نظامی وزیر که نامش روی آن حک شده، هدایایی که در زمان ریاست ستاد ارتش گرفته، عکس صندوق مشخصات آیپی خانه و قبضهای پرداخت عوارض خانه در میان تصاویر ارسالی برای «نماینده هکرها» بوده است.
🔹 بازتاب گسترده این ماجرا در سرزمینهای اشغالی نگرانی مضاعف مقامات امنیتی و نظامی اسرائیلی را به دنبال داشته و باعث اعترافهای زیادی از سوی آنها شده است تا جایی که ماجرای جاسوسی در خانه گانتس را یک شکست آشکار برای سازمانهای امنیتی این رژیم همچون شاباک (سازمان اطلاعات و امنیت داخلی اسرائیل) دانستند.
🔸 یک مسئول ارشد شاباک اذعان کرد: «در تامین امنیت خانه وزیر جنگ شکست خوردیم. نباید به چنین شخصی اجازه کار در آنجا داده میشد».همچنین «ایتای بلومنتال» خبرنگار اسرائیلی گزارش داد درباره وجود جاسوس در خانه وزیر جنگ، سرویس امنیتی اسرائیل شکست را میپذیرد و قرار شده رویههای خود را بهروز کند. کارمندان نزدیک به شخصیتهای امنیتی دوباره مورد بازرسی قرار خواهند گرفت.
✅ به نظر میرسد مورد عومری گورن نخستین و آخرین مورد از این دست اتفاقها نخواهد بود. 2 سال قبل هم گونن سگو، وزیر پیشین انرژی و زیرساختهای اسرائیل به دلیل جاسوسی برای ایران به ۱۱ سال زندان محکوم شد.
🔹 سگو در سالهای ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۶در دولت اسرائیل حضور داشت. شین بت، سازمان امنیت داخلی اسرائیل، وی را ماه مه سال ۲۰۱۸ به اتهام جاسوسی برای ایران و انتقال اطلاعات به کشور متخاصم بازداشت کرد.
💢 بر اساس کیفرخواست گونن سگو، او از سال ۲۰۱۲ و در زمان اقامت در نیجریه اطلاعات مکانهای استقرار سازمانهای امنیتی اسرائیل و همچنین نام مسؤولان این نهادها را به ایران ارائه کرده است. با وجود اینکه دادگاه سگو در ماه ژوئیه سال ۲۰۱۸ به صورت علنی برگزار شد اما نزدیک به ۵۰ بند از کیفرخواست به دلیل «ملاحظات امنیتی» سانسور شده و در اختیار رسانهها قرار نگرفت. یکی از این موارد، چگونگی به دست آوردن اطلاعات توسط گونن سگو و ماموریتهایی است که از سوی رابط اطلاعاتی ایران به وی داده شده بود.
#بین_الملل
➖➖➖➖➖➖➖
📡 بهترین تحلیلهای روز را در کانالهای مطالبه گری آرمانها در واتساپ و جهاد تبیین در ایتا بخوانید.👇
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 ۴ نکته مهم رهبر انقلاب به جوانان در مورد #مطالبه_گری
▪️نگذارید اعتراض شما #اعتراض_به_نظام اسلامی تلقّی شود
▪️پرچم مطالبه گری باید دست شما باشد نه دشمن
▪️مطالبه گریِ صرفا #اعتراضی کار را پیش نمیبرد!
▪️راهکار بدهید و از پرخاشگری خودداری کنید.
🗓 ۲۸ اردیبهشت ۹۹ - در دیدار تشکل های دانشجویی
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
♦️کیفرخواست وزرای سابق غیر از زنگنه هم صادر شود
🔹به قوه قضاییه جمهوری اسلامی باید دست مریزاد گفت که بعد از گذشت حدود ۲۰سال برای وزیری که حتی نهادهای نظارتی فساد اقتصادی در پرونده کرسنت را گوشزد نمودند، کیفرخواست صادر میکند، همچنین باید به حال دولتها و نمایندگان مجلس در جمهوری اسلامی هم تاسف خورد که اجازه دادند چنین فردی حتی بعد از ارتکاب این فساد اقتصادی سنگین تا حد وزیر بماند .
🔸امروز سوال مهم از قوای سهگانه این است که آیا در نظام جمهوری اسلامی ایشان تنها مدیری است که مرتکب فساد بعضا اقتصادی سنگین و یا غیر آن شده و احیانا میشود؟
🔹تا کی باید ملت از مسئولان تنها گزارش فسادهای مختلف بعضی از مدیران ارشد نظام را بشنود و نه تنها محاکمه و مجازات درخور نشوند، بلکه حتی با وجود ارجاع پروندههای متعدد حسن روحانی به قوه قضاییه، ایشان در جمع مسئولان در بیت رهبری دیده میشود؟
🔹آیا نباید پرسید با وجود گذشت ۲۰سال از فرمان ۸مادهای رهبر معظم انقلاب اسلامی خطاب به سران قوا، در نظام جمهوری اسلامی حتی در دفتر رهبری چه خبر است؟
🔸ائمه جمعه و دیگر تریبونداران کجا بوده و هستند که علیه فسادهای سنگین داد نزده و نمیزنند؟
📡 مطالبه گری آرمانها و جهاد تبیین در ایتا
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 الگوهای جاودان
👤 #حضرت_آقا
🔹 «بسیج دو جلوه دارد؛ این حتماً مورد توجّه باشد. یک جلوه، جلوهِی مجاهدت در عرصهی دفاع سخت است؛ همان که برای خاطر آن شما آموزش نظامی میبینید.
🔸 در دوران هشت سال دفاع مقدّس، معجزهی حضور بسیج خودش را نشان داد؛ دلگرمی مجموعههای نظامی ما به حضور بسیجیها بود در میدان نبرد، و بعد از آن هم در موارد گوناگون در کشور هر حادثهای پیش آمده، بسیج در میدان دفاع سخت و دفاع نظامی حضور داشته.
✅ و همچنین در عرصهی دفاع نرم، جنگ نرم که اینجا هم همین جور است. در عرصهی جنگ نرم، یعنی عرصهی علم، عرصهی خدمترسانی، عرصهی سازندگی، عرصهی تبلیغات دینی، عرصهی فرهنگی هم بسیج مثل عرصهی نظامی حضور دارد و باید حضور داشته باشد و باید تلاش کند و حرکت کند.» ۱۳۹۸/۰۹/۰۶
💢 به مناسبت #هفته_بسیج
#فرهنگی #سیاسی
➖➖➖➖➖➖➖
📡 بهترین تحلیلهای روز را در کانالهای مطالبه گری آرمانها در واتساپ و جهاد تبیین در ایتا بخوانید.👇
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
💐 چهار سال پیش در چنین روزی سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی در نامهای به رهبر معظم انقلاب پایان حکومت داعش را رسما اعلام کرد.
🔸حاج قاسم در بخشی از این نامه مینویسد: حقیر بهعنوان سرباز مکلفشده از جانب حضرتعالی در این میدان، با اتمام عملیات آزادسازی ابوکمال آخرین قلعه داعش با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی ــ صهیونیستی و برافراشتن پرچم سوریه، پایان سیطره این شجره خبیثه ملعونه را اعلام میکنم و بهنمایندگی از کلیه فرماندهان و مجاهدین گمنام این صحنه و هزاران شهید و جانباز مدافع حرم ایرانی، عراقی، سوریهای، لبنانی، افغانستانی و پاکستانی که برای دفاع از جان و نوامیس مسلمانان و مقدسات آنان جان خود را فدا کردند این پیروزی بسیار بزرگ و سرنوشتساز را به حضرتعالی و ملت بزرگوار ایران اسلامی و ملتهای مظلوم عراق و سوریه و دیگر مسلمانان جهان تبریک و تهنیت عرض مینمایم و پیشانی شکر را در مقابل پیشگاه خداوند قادر متعال بهشکرانه این پیروزی بزرگ بر زمین میساییم.
وَ مَاالنَّصر الّا مِن عِندِالله العَزِیزِ الحَکِیم
فرزند و سربازتان قاسم سلیمانی ۳۰ آبان ۱۳۹۶
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
بمناسبت فرا رسیدن هفته بسیج : کارهایی که باعث شد شهید یوسف اللهی(شهیدی که سردار دلها وصیت کرده بود پیکرش کنار پیکر این شهید به خاک سپرده شود) در سن کم به درجه عرفانی والا برسد
از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود
نماز شب ایشان ۲تا ۳ ساعت طول می کشید
دائما ذکر خدا می گفت
قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود
هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود
چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت
خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت
روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود
💥 ۵ داستان از شهید حسین یوسف الهی
🔹شهید محمد حسین یوسف الهی، فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بود و حاج قاسم وصیت کرده بود که در کنار او دفن شود.
1⃣ همرزم شهید: حسین به من گفته بود در کنار اروند بمان و درجه جذر و مدّ آب که روی میله ثبت میشود را بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد.
نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه. بعداً برای این فاصله زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم تا کسی کسی متوجه خوابیدن من نشود.
وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: "تو شهید نمیشوی".
با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و باز به من گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر مینوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.
خدا گواه است که در آن شب و در آن جا، هیچ کس جز خدا همراه من نبود!!! او از کجا میدانست!؟
2⃣مادر شهید: با مجروح شدن پسرم محمّدحسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم؛ نمی دانستم در کدام اتاق بستری است. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.
وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّدحسین من! امّا به خاطر مجروح شدن، هر دو چشمش را بسته بودند!
بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چطور مرا دیدی؟! مگر چشمانت بسته نبود؟
امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد!
3⃣برادر شهید: برای پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.از کرمان. ساعت 10:00 شب به بیمارستان رسیدیم. با اِصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمیدانستیم کجا برویم.
جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّدحسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله!
جوان ادامه داد: حسین گفته: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!
وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین تمام سوخته ولی میتواند صحبت کند.
اوّلین سؤال ما این بود: از کجا میدانستی که ما آمدیم؟
لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم!
محمّدحسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و... را گفت!
4⃣همرزم شهید: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند. آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم.
محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر41 ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی- فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.
حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر میشود.
امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص میکنم.
صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟
گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!
حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.
با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟
گفت: در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟
اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمیشد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.
اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر میگردیم.
پرسیدم: چه طور؟!
گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.
من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.
وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!
5⃣همرزم شهید: زمستان سال 64 بود. با بچّه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد سنگر شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.
بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم.
حسین به همه اشاره کرد به جز من!
چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد!