eitaa logo
جهاد تبیین
19.1هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
7هزار ویدیو
337 فایل
جهاد تبیین *مطالبه گری* آرمانهای امام خمینی ره ، انقلاب شهداء عزیزمان ، منویات رهبر عزیزمان و ارائه تحلیل های روز سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و بین المللی بمنظور روشنگری و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ از بغداد تا قره باغ ١) پارسال همین روزها در بغداد راهپیمایی و شورش و تخریب و ... برپا بود آن هم به بهانه اعتراض به بیکاری و فساد دولت عراق و ناکارآمدی حکومت! امسال همان مشکلات هست اما بغداد آرام است و خبری از معترضان نیست! ظاهرا اصل مشکل، وجود یک نخست‌ وزیر مستقل و باهویت (عادل عبدالمهدی) بود که جایش را به یک چهره آمریکا پسند (مصطفی کاظمی) داد و به قول عراقی‌ها: خلص! ٢) اقدام ناجا در برخورد قانونی و قاطع با اشرار و اوباش رشت جای تقدیر دارد اما چرا قوه قضائیه در اجرای حکم شرعی این افراد تعلل می‌کند؟ مگر در فقه شیعه حکم افرادی که در جامعه وحشت و ترس ایجاد می‌کنند، «قطع ید و رجل، من خلاف» نیست؟ ٣) آیا وزارت امور خارجه در برابر اصابت مکرر خمپاره و ... به مناطق مسکونی ایران که در مجاورت رود ارس قرار دارد، احساس مسئولیت می‌کند؟ اگر پاسخ مثبت است پس چرا این حملات افزایش یافته؟ آیا این مشکل هم باید به دست نیروهای «تفنگ بدست» حل و فصل بشود؟ ۴) به نظر می‌رسد روحانی و حامیان اصلاح طلبش از به راه افتادن بحرانی مانند وقایع آبان ٩٨ استقبال می‌کنند! چون: * در چنين شورش‌هایی به جای روحانی و حامیانش، اصل نظام و مقدسات آن هدف لعنت و خشم قرار می‌گیرد و فشار از روی دولت برداشته می‌شود. * تنور انتخاباتی اصلاحات برای سال ١۴٠٠ با آتش این شورش‌ها گرم خواهد شد و اصلاح طلبان مانند «یک موجود خاص» از زخم‌های ایجاد شده بر پیکر جامعه بهره خواهند برد. ۵) اگر آنهایی که در تبریز به نام دفاع از جمهوری آذربایجان علیه ج.ا.ا شعار داده و به نیروی انتظامی حمله کردند را به جنگ قره باغ اعزام می‌کردند، آن وقت معلوم می‌شد « مرد» این میدان کیست؟ چون از ادا و اطوار این جماعت معلوم است که هنوز به جبهه نرسیده خود را تسلیم ارامنه خواهند کرد! ✍"دکتر کوشکی" https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🔹 مؤمن واقعی را با ولایتمداری و انفاق مال و جان در راه قرآن و ولایت، امتحان می کنند! 🔹 یک مؤمن، هرگز در مسیر دینداری و ولایتمداری اش، درجا نمی زند و به تردید نمی افتد إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ ۚ أُولَـٰئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» «منحصرا مؤمنان واقعی آن کسانند که به خدا و رسول او ایمان آوردند و بعدا هیچ گاه شک و ریبی به دل راه ندادند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند. اینان به حقیقت راستگو هستند.» سوره حجرات آیه ۱۵
بسم الله الرحمن الرحیم وقت بخیر حکایتی زیبا از مرحوم راشد 🔹 خطیبِ دانشمند و بیدار، مرحوم استاد حاج شیخ حسینعلی راشد - صاحب کتاب ماندگار فضیلت‌های فراموش‌شده - در شرح حال خودنوشت‌شان حکایت لطیف و عبرت‌آموزی آورده‌اند که به جهت احیای یاد آن مرد بزرگ ، نقل می‌شود؛ مرقوم فرموده‌اند: 🔸 «از خاطره‌های دورهٔ جوانیم، یکی این است که سالی بر سر موضوعی کوچک از پدرم قهر کردم و بی‌خداحافظی به مشهد رفتم. چون به مشهد رسیدم، از کردهٔ خود سخت پشیمان گشتم و دریافتم که در میان صدها میلیون افراد انسانی که در روی زمین‌اند، و در سینهٔ هریک دلی می‌طپد، فقط دو دل هست که برای من می‌طپد و آن دو دل پدر و مادر من است و من قدر این دو دل را نشناختم و حرمت آنها را رعایت نکردم. خود را در همهٔ جهان بی‌کس و بی‌تکیه‌گاه می‌دیدم؛ زیرا از آنها که کس و تکیه‌گاهم بودند، به قهر جدا گشته بودم. 🔹 می‌اندیشیدم که نامه‌ای بنویسم و پوزش بخواهم، امّا می‌ترسیدم که خفیف گردم یا جواب نامه‌ام را ندهند یا بگویند دیدی اعتنایت نکردند، خودت از درِ عذرخواهی بازگشتی! سرانجام به خود جرأت دادم و نامه‌ای مبنی بر اعتراف به تقصیر و طلب عفو نوشتم و به پست دادم. در این بیم و امید بودم که جواب چه خواهد بود که دیدم زودتر از موعد معمول، پاسخ مشروحی از پدرم رسید، مبنی بر منتهای لطف و مرحمت و تحسین و تمجید، بدون یک کلمه توبیخ یا تخفیف. 🔸 نوشته بود: پس از رفتن نورچشمی، من و مادرت خیلی نگران بودیم که مبادا بر آن فرزند عزیز بد بگذرد، تا بحمدالل‍ه نامه‌ات رسید و از دو جهت باعث مسرّت گشت: یکی باخبر گشتن از سلامتی آن نور چشمی، دیگر آنکه دانستیم آن نورچشم مکرّم در یاد پدر و مادر مهجور خود هست. آن‌گاه اظهار محبت فراوان کرده و نوشته بود هرچه لازم داری، از پول و اشیاء دیگر بنویس تا انشاءالل‍ه تدریجاً فرستاده شود و چیزهایی هم با مسافر فرستاده بود. ▫️ ... زمانه پندی آزاده‌وار داد مرا زمانه را چو نکو بنگری همه پند است». 📚 ( با راست‌قامتان پهنهٔ اندرز: یادنامهٔ مرحوم راشد، ص۱۵ ) چه درس زیبایی است از برای پدران و مادران در بر خورد با فرزندان و بالعکس
هدایت شده از استاد مهدوی‌ ارفع
🔴‏اولین تابستان دولت روحانی؛ طلا ۹۵هزار تومان پراید ۱۷میلیون تومان دلار ۲۹۰۰تومان 🔴 آخرین تابستان دولت روحانی؛ طلا ۱٬۴۰۰٬۰۰۰هزار تومان پراید۱۱۲میلیون تومان دلار ۲۹۰۰۰تومان 🔹این عینی ترین نتیجه مذاکره با دشمن، برجام و ۲۴میلیون رأی اشتباه اگر البته درس بگیریم...🤔 🆔 @mahdavi_arfae
هدایت شده از شمیم آشنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 گاف وزیر استرالیایی به هنگام نمایش تزریق واکسن کرونا مقابل دوربین های تلویزیونی درپوش سرنگ را برنداشته بودند.... جالبه مسئولاشون این واکسن رو نمی زنند ولی مردم رو تشویق به زدن میکنند.! 🆔 @shamimeashena
👆شهید_مدافع_حرمی که مزارش در مسیر زوار اربعین است👇 پیکراو طبق وصیت خودش در وادی السلام نجف، واقع در عمود۳۹۴ نزدیک مزار هود و صالح به خاک سپرده شده است.👌
⚘﷽⚘ 💥 حکایت پاکت پولی که در حرم علی(ع) به یک مدافع حرم داده شد...👇 💓 زمانی که هادی در منزل ما کار می‌کرد او را بهتر شناختم. بسیار فعال و با ایمان بود. حتی یک بار ندیدم که در منزل ما سرش را بالا بیاورد... چند بار خانم من، که جای مادر هادی بود، برایش آب آورد. هادی فقط زمین را نگاه می‌کرد و سرش را بالا نمی‌گرفت... من همان زمان به دوستانم گفتم:👈 من به این جوان تهرانی بیشتر از چشمان خودم اطمینان دارم... 💕بعد از آن، با معرفی بنده، منزل چند تن از طلبه‌ها را لوله کشی کرد. کار لوله کشی آب در مسجد را هم تکمیل کرد... من و هادی خیلی رفیق شده بودیم. دیگر خیلی ازحرف‌هایش را به من می زد... یک بار بحث خواستگاری پیش آمد. رفته بود منزل یکی از سادات علوی. آنجا خواسته بود که همسر آینده‌اش پوشیه بزند. 💕ظاهرا سر همین موضوع جواب رد شنیده بود... جای دیگری صحبت کرد. قرار بود بار دیگر با آمدن پدرش به خواستگاری برود که دیگر نشد...این اواخر دیگر در مغازه‌ ما چای هم می‌خورد! این یعنی خیلی به ما اطمینان پیدا کرده بود... یک بار با او بحث کردم که چرا برای کار لوله کشی پول نمی‌گیری؟😵 💕 خب نصف قیمت دیگران بگیر. تو هم خرج داری و .... هادی خندید و گفت: خدا خودش می رسونه. دوباره سرش داد زدم و گفتم: 👇یعنی چی خدا خودش می‌رسونه؟ بعد با لحنی تند گفتم:👈 ما هم بچه آخوند هستیم و این روایت‌ها را شنیده‌ایم. اما آدم باید برای کار و زندگی‌اش برنامه ریزی کنه، تو پس فردا می‌خوای زن بگیری و .... 😳 💕هادی دوباره لبخند زد و گفت: آدم برای رضای خدا باید کار کنه، اوستا کریم هم هوای ما رو داره، هر وقت احتیاج داشتیم برامون می‌فرسته. من فقط نگاهش می‌کردم. یعنی اینکه حرفت را قبول ندارم. هادی هم مثل همیشه فقط می‌خندید!😛 💕بعد مکثی کرد و ماجرای عجیبی را برام تعریف کرد. باور کنید هر زمان یاد این ماجرا می افتم حال و روز من عوض می شود. آن شب هادی گفت: حاج باقر،‌ یه شب تو همین نجف مشکل مالی پیدا کردم و خیلی به پول احتیاج داشتم. آخر شب مثل همیشه رفتم توی حرم و مشغول زیارت شدم. اصلا هم حرفی درباره‌ پول با مولا امیرالمومنین (ع) نزدم.👏 💕همین که به ضریح چسبیدم، یه آقایی به سر شانه‌ من زد و گفت: آقا این پاکت مال شماست. برگشتم و دیدم یک آقای روحانی پشت سر من ایستاده. او را نمی‌شناختم. بعد هم بی اختیار پاکت را گرفتم. هادی مکث کرد و ادامه داد:👇 💕 بعد از زیارت راهی منزل شدم. در خانه پاکت را باز کردم. با تعجب دیدم مقدار زیادی پول نقد داخل آن پاکت است! هادی دوباره به من نگاه کرد و گفت: حاج باقر، همه چیز زندگی من و شما دست خداست. من برای این مردم، ضعیف ولی با ایمان کار می‌کنم. خدا هم هر وقت احتیاج داشته باشم برام می‌ذاره تو پاکت و می فرسته!😄 خیره شدم توی صورتش. من می‌خواستم او را نصیحت کنم، اما او واقعیت اسلام را به من یاد داد.✌ 💕واقعا توکل عجیبی داشت. او برای رضای خدا کار کرد. خدا هم جواب اعمال خالص او را به خوبی داد. بعدها شنیدم که همه از این خصلت هادی تعریف می کردند. اینکه کارهایش را خالصانه برای خدا انجام می‌داد. یعنی برای حل مشکل مردم کار می کرد اما برای انجام کار پولی نمی‌گرفت...👌 👈 💕برشی از زندگی شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالفقاری  که در بهمن‌ماه سال ۱۳۹۳ در منطقه 👈«مکیشفیه» شهر سامرا به شهادت رسید.. 💕منبع: «پسرک فلافل‌فروش» 💞💗 دعوتید به کانال شهدا👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com ─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
🌷شهید محمدهادی ذوالفقاری🌷 اولین بار که ایشان را دیدم با یک خودرو به سمت نجف برمی گشتیم، موقع اذان صبح بود که به ورودی نجف و کنار وادی السلام رسیدیم، هادی به راننده گفت: نگه دار، تعجب کردم، گفتم: شیخ هادی اینجا چکار داری؟ گفت: می خواهم برم وادی السلام. گفتم: نمی ترسی؟ اینجا پر از سگ و حیوانات است، صبر کن وسط روز برو توی قبرستان، هادی برگشت و گفت: مرد میدان نبرد از این چیزها نباید بترسد، بعد هم پیاده شد و رفت. بعدها فهمیدم که مدتها در ساعات سحر به وادی السلام می رفته و بر سر مزاری که برای خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت می شده. کتاب مدافعان حرم ناصرکاوه راوی: دوست عراقی شهید
🌷شهید محمد هادی ذوالفقاری 💢نامش هادی و مصادف است با شهادت امام هادی (ع) بدنیا آمد (سال1367) وعجیب آنکه در شهر امام هادی(ع) یعنی سامراء به شهادت رسید. 💢 از همان کودکی روی پای خودش بود. مستقل بار آمد و این، در آینده زندگی او خیلی تأثیر داشت. هادی از اول یک جور دیگری بود. حال و هوا و خواسته‌هایش مثل جوانان هم‌ سن و سالش نبود. دغدغه‌مندتر و جهادی‌تر از جوانان دیگر بود. او ویژگی های خاصی داشت : 💢 همیشه دائم الوضو بود. مداحی می کرد. اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت. اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد. وقتی که شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست. 💢 هادی علاقه ی زیادی به شهید ابراهیم هادی داشت و همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی نصب داشت.ودر خصلت ها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود.از خصوصیات بارز هادی کمک پنهانی به نیازمندان چه در ایران و چه در عراق بوده است که این از اظهارات بعضی نیازمندان بعد از شهادتش روشن شد. 💢 انرژی‌اش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود و بیشتر وقتش در را مسجد محله و پایگاه می گذشت. او بعد از پایان خدمت سربازی، چندین کار مختلف را تجربه کرد (از جمله فلافل فروشی) ... و بعد از آن، راهی حوزه علمیه شد. زیرا راهی جز طلبگی در نجف پاسخگوی غوغای درون هادی نبود. 💢 یکی از دوستان روحانی برای معرفی هادی ذوالفقاری گفت: وقتی انسانی کارهایش را برای خدا و پنهانی انجام دهد، خداوند در همین دنیا آن را آشکار می کند. محمد هادی ذوالفقاری مصداق همین مطلب است. او گمنام فعالیت کرد و مظلومانه شهید شد. به همین دلیل است که بعد از شهادت، شما از هادی ذوالفقاری زیاد شنیده اید و بعد از این بیشتر خواهی شنید. 💢نحوه شهادت:👇 هادی سه بار برای مبارزه با داعش راهی منطقه سامراء شد. او با نیروهای حشد الشعبی چه در کارهای فرهنگی چه کارهای نظامی و دفاعی همکاری نزدیکی داشت. روز ۲۶ بهمن، درست یک هفته بعد از اینکه وصیت نامه اش را نوشته بود و گفته بود که: "دنیا رنگ گناه دارد؛ دیگر نمی‌توانم زنده بمانم" در حومه ی سامرا، ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد، عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی وهادی به آرزویش رسید... 💢هادی وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود. چرا که عراقی‌ها شهدای خود را فقط به یکی از حرمین می‌برند و بعد دفن می کنند. اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد👌 💢ابتدا پیکر او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و بین الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد... و سرانجام درجوار حضرت علی(ع) درقبرستان وادی السلام به خاک سپرده شد..ِ💕 کتاب مدافعان حرم 💕 ناصرکاوه