eitaa logo
جهاد تبیین
19هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
6.5هزار ویدیو
327 فایل
جهاد تبیین *مطالبه گری* آرمانهای امام خمینی ره ، انقلاب شهداء عزیزمان ، منویات رهبر عزیزمان و ارائه تحلیل های روز سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و بین المللی بمنظور روشنگری و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
سوره مبارکه از کتاب ترجمه خواندنی قرآن
335-haj-fa-maleki.mp3
4.18M
سوره مبارکه باصدای استاد مومیوند
سوره مبارکه از کتاب تفسیر یک جلدی مبین
335-haj-ta-1.mp3
5.39M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی
335-haj-ta-2.mp3
3.2M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 حرفے نزدم از غم دورى تـــو اما... اى ڪاش بدانے ڪہ چہ آورده بہ روزم... 💠هدیه به روح مدافع حرم رقیه خاتون صلوات
| ◽️خوشا بحالت سردارآغوش اربابت گوارایت باد. 🌹هر شب جمعه تو را با قلب و ذهن پر گناهمان یاد میکنیم تا تو در محضر ارباب، با قلب و ذهن پاکت یادمان کنی، حالا که واسطه نیاز است، بگذار تو واسطه ما باشی
🌷سلام خدمت تمام دوستان و سروران گرامی، بمناسبت فرارسیدن شب چهارم محرم، شب توبه و بازگشت ، شب برگشت حربن یزید ریاحی فرمانده لشکر کوفه و از دشمنان اباعبدالله (ع)، به دامان پر مهر و عطوفت سیدالشهدا(ع) و.... با قسمت هایی از ، تألیف که درباره شهدای لات و مشتی، انقلاب اسلامی نوشته شدهاست، در خدمتتان هستیم. داستان اول👈 ☀️راهی که👈 را کرد (۱) 🌷شهید مدافع حرم مجید قربانخانی که در محله او را مجید بربری صدا می‌‎زدند به واسطه شهادت در سوریه و تحولی که در او رخ داد حر مدافعان حرم نام گرفت... ☀️مجید همچون جوانان امروز به سر و وضع اش اهمیت می‌داد، روی دستش را خالکوبی کرده بود، یک قهوه‌خانه هزار متری داشت و هر روز غروب یکی دو ساعت به نانوایی دایی‌اش که نان بربری می‌پخت می‌رفت، به او کمک می‌کرد و به نیازمندان نان رایگان می‌داد بعد هزینه آن را از جیب خود پرداخت می‌کرد... کسی نمی توانست روی حرف او حرف بزند، لوتی‌مسلک بود و همیشه به نیازمندان کمک می‌کرد، برخی از افراد محل به وی مجید بربری برخی ها هم به خاطر اخلاق‌های خاص و خالکوبی روی دستش به او مجید سوزوکی می‌گفتند. یک خودرو زانتیا و یک نیسان داشت و از تکمن مالی برخوردار بود... ☀️با آنکه مجید درآمد بالایی داشت هر روز صبح می گفت: آقا افضل پول بنزین من را کنار بگذار بعد با وانت به بازار آهن فروش‌ها که من در آنجا یک حجره داشتم می‌آمد، آهن‌ها را بار میزد و برای مشتری‌ها می‌برد. می گفت که پول آقا مجید باید حلال باشد، پول گرفتن از پدر حلال است. مجید جمعه ها به عشق حضرت علی (ع) از افرادی که به قهوه‌خانه می آمدند پول نمی گرفت، بسیار دست و دلباز بود، اگر نیازمندی را می‌دید، هرچه داشت به او می‌بخشید فکر هم نمی کرد شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند تکه کلامش این بود «خدا بزرگ است، می‌رساند.» لحن حرف زدن مجید داش مشتی بود من و مادرش را به اسم کوچک صدا می‌زد به من می‌گفت آقا افضل، مادرش را هم مریم خانم صدا می‌زد، از بین دایی‌هایش هم فقط به دو نفرشان دایی می‌گفت و سه تای دیگر را به اسم کوچک صدا می‌ کرد. ترس در وجود مجید جای نداشت اما به حرف بزرگترها گوش می داد با وجود اینکه از پسر عموهایش کوچکتر بود همه از او حساب می بردند... راوی: پدر
داستان اول👈 ☀️راهی که👈 را کرد (۲) 🌷رفتن به کربلا به جای آلمان👈 مجید چگونه متحول شد👇 ☀️سال ۱۳۹۳ یک روز مجید گفت که آقا افضل می‌خواهم به آلمان بروم، گفتم: داداش مجید چرا می خواهی به آلمان بروی شما که چیزی کم نداری، نزدیک اربعین است به کربلا برو. گفت: امام حسین(ع) مرا راه نمی دهد، پاسخ دادم امام بسیار مهربان است و کسی را از در خانه اش نمی‌راند، مجید گفت پاسپورت ندارم، گفتم پاسپورت نیاز نیست، مجید با کارت ملی از مرز مهران به کربلا رفت و ده روز در آنجا ماند. بعد از آمدن، یکی از اقوام از مجید پرسید از امام حسین(ع) چه چیزی خواستی. مجید گفت: در بین الحرمین از امام خواستم مرا آدم کند،... ☀️مجید هیات می رفت اما هیاتی نبود، اهل دعوا بود اما دعوا نمی کرد، لات بود اما بعدا لات حضرت زینب (س) شد. مجید دوستی به نام مرتضی کریمی داشت که با هم به شهادت رسیدند، او مداح و سپاهی بود، برخی اوقات به قهوه خانه مجید می رفت یکبار که به قهوه خانه آمد و به مجید گفت که امشب هیات داریم شما هم بیا، او هم گفته بود اگر فرصت کردم می آیم، آن شب به هیات می رود؛ مرتضی در مورد مدافعان حرم و حضرت زینب (س) شروع به مداحی خواندن می کند، دوستانش می گویند مجید با شنیدن مداحی آنقدر گریه کرد تا از هوش رفت، بعد از اینکه بر سر و صورت او آب پاشیدیم و به هوش آمد. به او گفتیم تو که تا این حد عاشق اهل بیت هستی با ما به سوریه میایی؟ او پاسخ داد بله میام!؟ مگر ما مرده ایم که از حرم بی بی جان، یک آجر کم شود. پس از آن برای اعزام به سوریه برای مبارزه با داعش در یک دوره آموزشی نظامی که حدود چهار ماه به طول انجامید شرکت کرد، با وجود اینکه زمان ثبت نام برای اعزام به جبهه تمام شده بود او بسیار تلاش کرد تا بتواند به این سفر برود و در نهایت با پافشاری توانست به سوریه اعزام شود‌ راوی: پدر
داستان اول👈 ☀️راهی که👈 را کرد (۳) 🌷تو را شاه عبدالعظیم راه نمی‌دهند!؟ ☀️مجید قبل از رفتن به سوریه از دوستان خداحافظی کرد، آنها به او گفته بودند تو را تا شاه عبدالعظیم حسنی(ع) راه نمی دهند، می خواهی برای دفاع از حرم به سوریه!؟ مجید گفته بود من دعوت شده ام و انشاالله هم می روم... وقتی مجید می‌خواست به سوریه برود فقط یک اسکناس ۱۰ هزار تومانی در جیب داشت آن را بر روی کمد گذاشت و رفت، او تا این حد از دنیا دل کنده بود و سبکبال به سوی معبود پرواز کرد.. ☀️همزمان با مجید ۱۲ نفر دیگر از همرزمانش در یک عملیات در خانطومان(مثل شلمچه ایران است) به شهادت رسیدند و خبر شهادت آنها به خانواده های آنها اعلام شد پیکر ۲ نفر از شهدا چند روز بعد به وطن بازگشت. چون مجید تک پسر بود به ما نگفتند او به شهادت رسیده، ما به محل اعزام مجید مراجعه کردیم و گفتیم اگر اتفاقی افتاده به ما بگویید با وجود اینکه او به شهادت رسیده بود به ما گفتند: در محاصره هستند و ما با پهباد برای آنها غذا می فرستیم... ☀️خبر شهادت مرتضی کریمی، محمد آژنگ و مجید به همراه تصویر آنها از شبکه بی بی سی پخش شد و از این طریق بیشتر اقوام از شهادت پسرم با خبر شدند، به ما اجازه نمی دادند از خانه بیرون برویم که مبادا از موضوع مطلع شویم. هشت روز پس از شهادت مجید زمانی که به بهشت زهرا بر سر مزار پدر و مادرم در یافت آباد رفتم پسر دایی من هم به آنجا آمد، سر خود را به درخت تکیه داد و گفت آخ مجیدم من آنجا متوجه شدم او به شهادت رسیده دو روز بعد هم مادرش از موضوع با خبر شد. آقا مجید در خواب حضرت زینب (س) را دیده بود، به او گفته بود اگر به سوریه بیایی یک هفته بعد پیش ما هستی، او هفت روز در سوریه بود و روز هشتم به شهادت رسید... راوی: پدر
.داستان اول👈 ☀️راهی که👈 را کرد (۴) 🌷سلاخی و به آتش کشیدن پیکر مجید👇 ☀️مجید بر اثر اصابت یک تیر به پا و سه تیر به پهلو اش به شهادت می رسد. نیروهای داعش پیکر وی را از خانطومان به إبلت می برند و بعد از آویزان کردن از درخت تیربارانش می کنند. پس از اینکه تمام پیکرش را سوراخ سوراخ می کنند، اول سر او می برند و سپس پیکرش را سلاخی و مثله می کنند و در آخر هم مجید را آتش می زنند. حدود چهار سال پس از شهادت پسرم چهار تکه استخوان از پیکر او به کشور بازگرداندند و گفتن این پسر شماست!؟ گفتیم کاش این را هم نمی آوردید ما آقا مجید را برای حضرت زینب و حضرت زهرا (س) هدیه داده بودیم👌همه ما به فدای این عزیزان😰 🌷رهبر معظم انقلاب به مجید لقب حر را داده است👌 ☀️مجید پسر بسیار خوب و حرف گوش کنی بود یکبار از او بی حرمتی ندیدم، زمانی که می خواست به سوریه برود من به او گفتم شما تک پسر هستی، اجازه بده من به جای شما بروم اما قبول نکرد. اکنون که او به شهادت رسیده من غصه می خورم و حسادت می کنم که چرا من به شهادت نرسیدم، خوشا به حال این عزیزان که جایگاه خود را پیدا کردند ما در این دنیای فانی ماندیم انشاالله شهادت نصیب ما هم شود.... : ☀️رزمندگان ما در سوریه مقابل نیروهای جبهه النصر می جنگیدند و بسیاری از آنها را به درک واصل کردند ساکنان سوریه باورشان نمی شد که رزمندگان جبهه ی مقاومت به فرماندهی شهید حاج قاسم سلیمانی، تا دل دشمن جلو رفته و منطقه را فتح می کنند.... راوی: پدر
.داستان اول👈 ☀️راهی که👈 را کرد (۵) 🌷متحول شدن یک دختر با خاطرات مجید ☀️بسیاری از جوانان با خواندن خاطرات پسرم متحول شده اند، چند هفته قبل به بهشت زهرا بر سر مزار مجید رفته بودم که دیدم بانویی که سر و وضع مناسبی نداشت بر سر مزار پسرم آمد در حالی که اشک می ریخت عکس او را در آغوش گرفت و بر او بوسه زد و رو کرد و به ما گفت: اخلاق من مثل مجید بود اما متحول شدم، دوست دارم مثل او شهید شوم او در زندگی من بسیار تاثیر گذاشته هر روز که از خواب بیدار می‌شوم با او صحبت می کنم و زمانی که از خانه بیرون می روم و می گویم 👈 داداش مجید هوای مرا داشته باش... 🌷روایت عاشقی مجید!؟ ☀️مجید عاشق یک دختر بود با او آشنا شد و از ما خواست برای او به خواستگاری برویم، قبل از اعزام به سوریه به او گفتم من آرزو دارم تو را در لباس دامادی ببینم بگذار اول به خواستگاری برویم بعد به جبهه برو. گفت: اگر حضرت زینب بخواهد برمی گردم و بعد به خواستگاری می‌رویم. آن دختر تا ۲ سال پس از شهادت مجید ازدواج نکرد بعد با اصرار ما به یکی از خواستگارهایش جواب مثبت داد...  مجید عاشق جشن تولد بود، همیشه در باغ برای خودش تولد می گرفت و دوستانش را دعوت می‌کرد... 🌷بازگشت پس از سه سال!؟ ☀️پیکر شهید مجید قربانخانی توسط گروه‌های تفحص شهدا در خان‌طومان کشف و به وسیله آزمایش «دی ان ای» شناسایی شد. جمعی از همرزمان و دوستان شهید قربانخانی با حضور در منزل پدر شهید، خبر بازگشت فرزندش را اعلام کردند. پیکر مجید ابتدا به مشهد رفت و پس از طواف به‌ دور آقا امام رضا(ع) به تهران برگشت و در مراسمی بی نظیر و با جمعیتی فوق تصور، شهید مجید قربانخانی، تشیع و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد... 🌷گرفتن جشن شادی برای نوعروسان، به جای سالگرد گرفتن برای مجید!؟ ☀️تولد علی اكبر (ع) بود كه مجید را آورند و ما گفتیم در قطعه شهدای گمنام دفن شود ما به حضرت زهرا (س) مجید را هدیه دادیم. تولد حضرت رقیه(س)  بود كه مجید خاكسپاری شد،  ما برای مجید هیچ وقت سالگرد نمی گیریم تولد می گیریم ما دوست داشتیم مجید را در لباس دامادی ببینیم ، اما او رفت و داماد آسمانی شد و ما برای او تولد می گیریم و برای دختر و پسران بی بضاعت كه توانایی گرفتن جشن ندارند، جشن شادی میگریم. سال اول شروع كردیم و امسال سال چهارم ایت كه ۴ زوج در روز تولد آقا مجید👈 جشن عروسی آنها را می گیریم و تاكنون ۱۰ عروس و داماد با این شیوه راهی خانه بخت شدند و هر سال یك زوج اضافه می شود كه در روز تولد مجید جشن شان را می گیریم..... راوی: پدر
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
4_6001291488405751715.mp3
16.48M
🚩روضه وداع حضرت رقیه (س) با پدر بزرگوارش... سید مجید بنی فاطمه😰 به یاد تمام دختر بچه هائی که با عکس و تابوت پدران شهیدشان "دور همی" میگیرند😰 💥سید مجید بنی فاطمه 👈وداع 🚩تو وقتی اومدی گفتم که تقصیر دل من بود تو که دیدی بابات خوابه چه وقت گریه کردن بود حالا که اومدی پیشم بازم آغوشتو وا کن بغل کن بغضمو بازم غریبیمو تماشا کن حالا که اومدی پیشم بذار خلوت کنم با تو بذار تعریف کنم بعدش ببین من پیر شدم یا تو ببین حرفای تعریفی دیگه حرفای خوبی نیست ببخش واسه پذیرایی خرابه جای خوبی نیست ببخش حرفای تعریفی دیگه حرفای خوبی نیست ببخش واسه پذیرایی خرابه جای خوبی نیست خرابه بسترش خاکه خرابه بالشش خشته تو خیلی خاکی ای اما برای دخترت زشته برای دخرت زشته که خونش اینطوری باشه بذار چیزی نگم شاید تو حرفام دلخوری باشه کدوم خانوم با این حالش پیش مهمون مودب نیست ببخش از راه طولانی سرو وضعم مدتب نیست اگه مهمون داری باید براش با جون مهیا شی خجالت میکشی وقتی نتونی از زمین پاشی حالا چشمای کم سومو به هر چی جز تو میبندم به زورم باشه پامیشم به زورم باشه میخندم مگه تو صورتم امشب به غیر خنده چی دیدی که از وقتی پیشم هستی یه بار حتی نخندید التماس دعا، ناصر کاوه
هدایت شده از یونس مروتی
🇮🇷 📝 | پله اول 🍃🌹🍃 🔻عبدا...گنجی در روزنامه همشهری نوشته است: 🔸ماه رمضان۱۳۸۸- بعد از - در دیدار رمضانیه دانشجویان با مقام معظم رهبری، دانشجویی از وسط جمعیت بلند شد و با حرارت هرچه بیشتر گفت: آنچه در کهریزک اتفاق افتاد، خیانت بود. 🔹مقام معظم رهبری بلافاصله پاسخ دادند که بالاتر از خیانت، آن یک جنایت بود و من شخصا موضوع را دنبال می‌کنم اما شمای جوان یادت نرود که مسئله کهریزک تابعی از مسئله اصلی است. مسئله اصلی را فراموش نکنید و پرسید می‌دانید مسئله اصلی چه بود؟ و خود پاسخ دادند مسئله اصلی این بود که از فردای کاری کردند که به‌رغم مشارکت ۸۵درصدی مردم، نظام جمهوری اسلامی نتوانست سرش را در مقابل چشم ملت‌های اسلامی بالا بگیرد. یعنی برای فهم داستان کهریزک باید از این نقطه شروع کنی نه اینکه شما را در وسط داستان ایزوله کنند. 🔸در جنگ روانی، اصلی به‌نام پله دوم وجود دارد؛ یعنی داستان / اتفاق از اول تعریف نمی‌شود. به تعبیر بهتر کنش سانسور می‌شود اما واکنش به نحو دلخواه روایت می‌شود. 🔹فرض کنید کسی به‌صورت شما سیلی زد و شما هم او را هل دادید و به زمین خورد و دستش شکست. آنچه فردا منتشر می‌شود اینکه: فلانی دست فلانی را شکسته است و سیلی اول و اصل موضوع کلا پنهان می‌ماند یا پنهان می‌شود. 🔺روایت‌های امروز دشمن و برخی دوستانی که نام آنان را باید « » گذاشت، همین است.ادامه دارد 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش https://eitaa.com/asatid_enghelabi https://splus.ir/asatid_enghelabi
هدایت شده از یونس مروتی
🇮🇷 📝 پله اول 🍃🌹🍃 🔻به این عبارت توجه کنید: «به دانشجویان دانشگاه شریف حمله شد!» گویی دانشجو خواب بود یا سر کلاس بوده یا یک تجمع آرام و منطقی داشته و عده‌ای دیوانه یا مشروب‌خور و مست به آنان حمله کرده‌اند و تمام. آیا روایت واقعی این است؟ 🔸در تیرماه۱۳۷۸ تیتر روزنامه‌های آتش‌بیار معرکه این بود: «کوی دانشگاه تهران به خاک و خون کشیده شد»، «اعلام عزای عمومی مراجع تقلید برای شهدای کوی دانشگاه» و... حال آنکه در آن حوادث فقط یک افسر وظیفه نیروی انتظامی به‌نام عزت ابراهیم‌نژاد کشته شد و تمام. 🔹درباره حادثه زاهدان می‌شنوید: «نمازگزاران زاهدانی به رگبار بسته شدند» خب چرا جمعه‌های قبل به رگبار بسته نمی‌شدند؟ از مظلومیت‌های نظام جمهوری اسلامی همین موضوع است که داستان را از کمر آن روایت می‌کنند. مثلا در سال۹۸ حجم عجیبی از خبر کشته‌شدن جوانی به‌نام پویا بختیاری در کرج منتشر شد اما کسی نشنید و فیلم‌های اقدامات این جوان در روزهای قبل و انتشار پیام تسلیت ربع‌پهلوی توسط پدرش را ندید. 🔸در ماجرای اعدام نوید افکاری گفتند جوان ورزشکار اعدام شد و گویی در خیابان قدم می‌زده است و به‌قید قرعه تصادفا اعدام شده. اینجا قتل فردی صاحب زن و فرزند توسط او به‌عنوان پله اول پنهان ماند. 🔹خواص مورد اشاره سخنان دیروز رهبری که سراسیمه وارد میدان شدند و بیانیه و موضع اعلام کردند و مرگ خانم امینی را قتل خواندند نیز روی پله دوم نشانده شدند. عمده روایت دشمن اینگونه است و داستان از خط شروع گفته نمی‌شود و اینگونه چهره‌ای خشن، سرکوبگر و بی‌منطق از نظام را معتبرسازی و ادراک‌سازی می‌کنند. 🔸طبیعی است که نظامی که به روش انقلابی به حکومت برسد، دشمنان باانگیزه‌ای دارد. اما دشمنی که به اخلاق پایبند باشد نیز به‌نوبه خود ارزش و نعمتی است. فاسدالاخلاق‌ها هیچ چیزی برایشان مهم نیست و از هیچ چیز فروگذار نمی‌کنند. 🔹حالا می‌توان فهمید چرا مقام معظم رهبری برای مرحوم یدالله سحابی و بازرگان– به‌عنوان کسانی که جمهوری اسلامی را قبول نداشتند– پیام تسلیت فرستادند. 🔺چون اپوزیسیونی بودند که اخلاق را فدای دشمنی نکردند. حالا از تجزیه‌طلب، منافق و قی‌شدگان ملت در سال۱۳۵۷ تا صهیونیسم و غرب در یک جبهه آرایش گرفتند و اکنون که قیمت‌ها تاحدودی تثبیت شده است و فسادگران نیز کمرنگ شده‌اند عرصه دیگری را گشوده‌اند که تصاویر مخابره‌ای آن «دروغ» و «سرکوب» باشد. 🔺این هم بگذرد، اما هم باید درس گرفت و هم عبرت. ✅ وظیفه نیروهای مومن به انقلاب اسلامی نشان دادن دائمی پله اول است و این شدنی است. ✍ دکتر عبدالله گنجی 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش https://eitaa.com/asatid_enghelabi https://splus.ir/asatid_enghelabi