eitaa logo
جهاد تبیین ۸
18.5هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
8.4هزار ویدیو
426 فایل
جهاد تبیین *مطالبه گری* آرمانهای امام خمینی ره ، انقلاب شهداء عزیزمان ، منویات رهبر عزیزمان و ارائه تحلیل های روز سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و بین المللی بمنظور روشنگری و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 شهید کشوری؛ از کمک‌های مخفیانه به نیازمندان تا نشان خلبان شاخص 🔅 برای جمع‌آوری و کمک به مستمندان قدم برمی‌داشت به نوعی که هیچ‌کس متوجه این امر نشود، با شروع درگیری‌های مسلحانه در کردستان حضور خود را اعلام و تا آخر با استقامت دوام آورد، با شروع جنگ تحمیلی و ابراز رشادت‌های بی‌نظیر به عنوان خلبان شاخص و فراملی شناخته شد 🌷پایان زندگی هر کسی به مرگ اوست جز مرد حق که مرگش آغاز دفتر اوست. هر روز ستاره ای را از این آسمان به پایین می کشند امّا باز این آسمان پر از ستاره است. 🌺 صبحانه‌ای که به خلبان‌ها می‌دادند، کره، مربا و پنیر بود. یک روز شهید کشوری مرا صدا زد و گفت: فلانی! گفتم: بله.‌.. گفت: شما در یک منطقهٔ جنگی در مهمان‌ سرا کار می‌کنید. پس باید بدانید مملکت مادر حال جنگ است و در تحریم اقتصادی به سر می‌برد. شما نباید کره، مربا و پنیر را با هم به ما بدهید. درست است که ما باید با توپ وتانک‌های دشمن بجنگیم ولی این دلیل نمی‌شود ما این‌ گونه غذا بخوریم. شما باید یک روز به ما کره، روز دیگر پنیر و روز سوم به ما مربا بدهید. در سه روز باید از این‌ها استفاده کنیم وگرنه این اسراف است. من از شما خواهش می‌کنم که این کار را نکنید. من گفتم: چشم. برشی از زندگی شهید احمد کشوری 🗓 ۱۵ آذرماه، سالروز شهادت خلبان شهید احمد کشوری
📍بهایِ عشق... 🔻احمد عشقش به امام چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب وصف ناکردنی بود. بعد از انقلاب وقتی که برای امام کسالت قلبی پیش آمده بود احمد در مسافرت بود، در راه وقتی که خبر را شنید از ناراحتی ماشین را کنار جاده نگه داشت و در حالی که می گریست گفت: خدایا از عمر ما بکاه و به عمر این رهبر بیفزا و وقتی به تهران رسید به بیمارستان رفت و آمادگی خود را برای اهدای قلب رهبرش اعلام کرد.... ❣ ترکشی به سينه اش نشسته بود . برده بودنش برای اخرين عمل جراحی. قبل از عمل بلند شد که برود بهش گفتن : بمان! بعد از عمل مرخصت می کنن ،اينجوری خطرناکه. گفت: وقتي اسلام در خطر باشه من اين سينه رو نمی خوام... 🌺ودیعه شهادت سه خلبان.... 💥زیرپيراهن هایی به رنگ آسمان:👇 🌷علی اکبر شیرودی یک روز تعطیل، از پایگاه هوانیروز کرمانشاه به جمعه بازار شهر رفت. وسایلی را که می خواست، خرید. در هنگام بازگشت، به بساط یک پیرمرد خنزر پنزری رسید. پیرمرد در حال جمع آوری بساط محقرش بود. لباس های باقی مانده بساطش را در کارتونی بسته بندی می کرد...😊 🌷علی اکبر که آدم شوخ و بانشاطی بود، به سرش زد خریدی از پیرمرد بکند. پیرمرد دوباره لباس هایش را روی زمین پهن کرد. در میان لباس ها، چشم شیرودی به یک زیر پیراهن آبی افتاد. آن را برداشت و پولش را پرداخت کرد. ناگهان پیرمرد گفت:👇 🍁 آقا! من دو تا دیگه از این زیرپیراهنی های آبی دارم، نمی خواهی؟ علی اکبر هم گفت: اگر ارزان حساب کنی، می خواهم! 🌷آن روز علی اکبر سه تا زیر پیراهن آبی را هم در سبد خریدش گذاشت و به خانه آمد. یکی از آنها را برای خود برداشت و دو تاى دیگر را هم به احمد و حمیدرضا سهیلیان هدیه داد و داستان خرید آنها را هم برای دوستانش تعریف کرد. احمد به شوخی گفت: مال ارزان قیمت را بستی به ریش ما!😃😍😊 🌷ولی هیچ کدام از آن سه نفر نمی دانستند که آن سه زیر پیراهن آبی شهادت هر سه را تجربه می کنند. حمیدرضا در منطقه کوره موش با زیر پیراهن آبی به شهادت رسید، احمد در تنگه ی بینا میمک و علی اکبر هم در ارتفاعات بازی دراز در هنگام شهادت آن زیر پیراهن های آبی را به تن داشتند. راوى: خانم فاطمه سیلاخوری، مادر بزرگوار خلبان شهید شیرودی منبع:روزنامه جوان
(۱) 💢 رسول اکرم(ص): از فتنه و آزمایش در آخرالزمان نگران نباشید٫ چرا که موجب نابودی منافقان خواهد شد... 📚 میزان الحکمه، حدیث 15748 💐 بهترین ها در آخرالزمان ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ ✳️ پيامبر اکرم ( ص) به امام علی (ع) فرمودند : یا علی ! وَ اعلَم أنَّ أعظَمَ النّاس یَقیناً قَومٌ یَکُونُونَ فی آخِرِ الزّمان لَم یَلحَقُوا النَّبِیَّ و حُجِبَ عَنهَمُ الحجَّةُ فَآمنوا بِسوادٍ فی بَیاضٍ ✳️ ای علی ! بدان که والاترین یقین را بین مردمان ، گروهی از مردم آخرالزمان دارند که پیامبرشان را درک نکرده اند و حجت خدا امام زمان از ایشان مخفی شده و با این حال به سیاهی نوشته ای بر سپیدی کاغذی ایمان می آورند و همین که سخنی از امام به ایشان می رسد ، بدان یقین پیدا می کنند...📚 بحارالانوار ج ۵۲ ص ۱۲۵* 💐میلاد موفورالسرور قطب عالم امکان ، حضرت بقیة الله الأعظم ، امام زمان(عج) و أرواحنا و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء مبارک... 📜قسمتی از وصیتنامه شهید محمود رادمهر پیرامون دوران پر آشوبِ فتنه‌های آخرالزمان ... 🖊 برادران و خواهران اگر می خواهید دنیا و آخرتتان تضمین شود و از مصائب آخر الزمان در امان باشید و دینتان حفظ بماند و عاقبت به خیر شوید، بصیرتتان را افزایش دهید، اطاعت از "ولایت مطلقه فقیه" را بر خود واجب بدانید. 🖋 اگر می خواهید در این دوران پر آشوب گمراه نشوید ، گوشتان به سخنان "ولایت مطلقه فقیه" و چشمتان به اعمال این بزرگوار و تمام وجودتان صرف عمل به خواسته ها و اوامر ایشان باشد. 🌹تشرف آیت الله مدنی محضر حضرت صاحب الزمان (عج) 💥مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی که از علمای تهران بودند، نقل کردند: شبی در نجف بعد از اتمام نماز جماعت پشت سر آیت‌الله شهید مدنی و خلوت شدن مسجد، ناگهان دیدم آقای مدنی شروع به گریستن کرد. چون به من اظهار لطف داشتند به خودم جرأت دادم و علت گریه ناگهانی ایشان را پرسیدم. ایشان 👈 فرمودند: بعد از نماز یکی گفت: امام زمان (عجل) را دیده است که به او فرموده‌اند: "ببین این شیعیان بعد از نماز بلافاصله به سراغ کارهای خود رفتند و هیچ کدام برای فرج من دعا نکردند". من هم تا این را شنیدم متأثر شدم و گریستم. آیت‌الله مجتهدی فرمودند: بعدها متوجه شدم امام زمان (عج) این گلایه را به خود ایشان (شهید مدنی) گفته بودند... 💢تـلنگـــــــــــــــــــــــــر یاصاحب الزمان(عج) 👈 در نزدیکی کربلا روی تپه ها نشسته بودند و می گریستند و برای سلامتی و پیروزی امام شان دعا می کردند ، اما هیچ کدام شان به سمت سپاه امام نرفتند . چه فرقی می کند که درمقابل امام شمشیر زده باشی . یا دشمن امام را با سکوت یاری کرده باشی ‼️ ✅بیدار بشویم و به یاری امام زمان مان و ولی فقیه بشتابیم . . .
🌷در یکی از روزهای بارانی اعزام نیرو در پادگان امام حسین (ع) همراهش بود. پیشانی بندی د رمیان گل و لای بود. خم شد و برداشتش. رویش نوشته شده بود: «یا مهدی». گفتم: حاج آقا! از این پشانی بندها زیاد داریم. چنان نگاهی به من کرد که جا خوردم گفت: مغفوری زنده باشد و نام امام زمان زیر پا و در میان گل و لای باشد؟! فوری رفت پیشانی بند را شست و در جیبش گذاشت. 🌷یک بار ایشان گفت: آقا مهدی! چه آرزویی داری؟ گفت: آرزو دارم امام زمان (عج) ظهور کند و در خدمت شان باشم. بعد انگار بداند به زودی شهید می شود، گفت: اگر من نبودم و آقا ظهور کرد، سلام مرا به او برسانید و بگوئید مهدی آرزوی ظهور و دیدار شما را داشت. بگوئید مهدی عاشق عدالت بود و از فساد و تباهی و کار ناصواب دلتنگ و آماده خدمت در رکاب شما بود.  راوی: برادر دانایی و احمدیه 🔹حاج مهدی مغفوری عاشق سپاه و بسیج بود.  بار‌ها دیده بودم در ورودی پایگاه را مثل زیارتگاه می‌بوسد.  می‌گفت وقتی از این در وارد می‌شوم به آرامش می‌رسم. حاج مهدی گفت: پایگاه‌های مقاومت بسیج سفارتخانه‌های امام زمان عجل الله هستند. راوی آقای شهباز حسن پور... 🌷پاسدار شهیدی که مقام معظم رهبری مزارش را پنج مرتبه زیارت کردند 🌼شهیدی که مزارش از شهرهای شمالی و غربی ایران تا هزاران کیلومتر دورتر، زائر دارد. 🌼شهیدی که حاجت روا می کند و معمولا کسی دست خالی از سر قبرش برنمی گردد. شهیدی که قبل از تدفین ، سوره مبارکه کوثر را تلاوت نمود. شهیدی که هنگام تدفین ، از او صدای اذان گفتن شنیده شد. شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش ، دعای کمیل را می خواند. شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت. شهیدی که روی قالی های خانه نمی نشست. می گفت:  نشستن روی این قالی‌ها مرا از یاد محرومان غافل می کند. 🌷در جبهه، در سخت‌ترین عملیات‌ها، حاج قاسم سلیمانی که اعتقاد و علاقه عجیبی به شهید مغفوری داشت. از او خواهش می‌کرد که بیاید و برای جمع سخنرانی کند. حتماً پنجشنبه‌ها به گلزار شهدا می‌آمد. می‌گفت گلزار شهدا نباید خلوت باشد. هر وقت هم می‌خواست از گلزار خارج شود، بدون آنکه به مزار شهدا پشت کند، عقب عقبی از گلزار خارج می‌شد.  🌼 شهیدی که در هفته چند ساعت برای خود "کسر کار" می زد. می گفت: در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه، همسر و یا فرزندم رفته باشد، وقت کار، من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم. شهیدی که سلیمانی معتقد بود مزارش شفاخانه است و درباره اش گفت: «ما افتخار می‌کنیم شهید مغفوری که امروز قبرش امامزاده شهر ماست، برای استان کرمان است؛ شهیدی که هیچ شبی نافله شبش قطع نشد و هرگاه سوار اتوبوس بود برای اینکه نافله شب را بخواند از اتوبوس پیاده میشد و برای برگشت ، سوار اتوبوس بعدی میشد 🌷 👈ما افتخار می‌کنیم به شهید مغفوری، او آن قدر در حفظ بیت‌المال حساس بود که حتی موقع وضع حمل همسرش، برای انتقال او به بیمارستان، از ماشین سپاه استفاده نکرد» شهیدی که پس از شهادت شان ، حاج قاسم پشت در اتاق عمل نوه شان ۴ ساعت منتظر و دعاگو ماند. 🌷عبدالمهدی ارادت ویژه ای به حضرت زهرا (س) داشت. به طوری که حتی حرمت اسم فاطمه را هم نگه می داشت. یک روز به من گفت: چند فرزند دختر داری؟ گفتم: پنج فرزند. گفت: آیا اسم هیچ کدام از آنها را فاطمه گذاشته ای؟ بهترین نام برای دختر فاطمه است. 🌼دختر دومم مدام کفش هایش را گم می کرد و پا برهنه می آمد خانه. روزی باهم داشتیم می رفتیم مسجد جامع. باز کفش هایش را گم کرده بود و پا برهنه می آمد. گفت: بابا! اگر پاهایم زخم بشود، فرش های مسجد نجس می شود چه کار کنم؟ عبد المهدی بغلش کرد. به عبد المهدی گفتم: این دختر زیاد کفش هایش را گم می کند، یک بار دعوایش کن حواسش را جمع کند. گفت: چون هم نام فاطمه زهرا (س) نمی توانم بهش چیزی بگویم. راوی: زهرا سلطان زاده؛ همسر شهید منبع: کتاب کریمانه 🌷✍پنجم دی ماه سالروز شهادت سردار شهید عبدالمهدی مغفوری...
💥سال 1359 (16 دی ماه) حماسه هویزه، شهادت سید حسین و یارانش در دشت هویزه:👇 🍀صدای تانك های آن طرف جاده به گوش می رسید. تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینكه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده كه رسیدیم، توانستیم تانك هایی را ببینیم. به جز چند تایی كه در حال سوختن بودند، بقیه غرش كنان به پیش می تاختند. 🍀چشمم به حسین (علم الهدی) كه افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاكریز دراز كشیده بود. در امتداد خاكریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یك جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود كه بچه ها با گلوله مستقیم تانك ها از پای در آمده بودند. 🍀تانك های سالم از كنار تانك های سوخته عبور می كردند و به طرف خاكریز علم الهدی پیش می آمدند. حسین و افرادش هیچ عكس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» كه حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانك ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: كمی دیگر صبر كن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت. 🍀تانك ها به حدود پنجاه متری خاكریز رسیده بودند كه یكباره حسین از جا بلند شده و نزدیك ترین تانك را نشانه گرفت. گلوله درست به وسط تانك خورد و آن را به آتش كشید. غیر از حسین دو نفر دیگر كه آر. پی. جی داشتند، دو تانك دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش كشیدند. بقیه تانك ها سر جایشان ایستادند و ناگهان خاكریز را به گلوله بستند. خاكریز یكپارچه دود شد و بعید بود كسی سالم مانده باشد. 🍀روز علی بلند شد و نزدیك ترین تانك را نشانه رفت و با اینكه فاصله كم بود، تانك را از كار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت خاكریز پیدا شد و یك تانك دیگر با گلوله حسین به آتش كشیده شد. پیدا بود كه از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند. 🍀حسین از جا كنده شد و خود را به خاكریز دیگر رساند. تانك ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانك ها دوباره شروع شد. حسین پشت خاكریز خوابیده بود. تانك به چند متری خاكریز كه رسید، حسین گلوله اش را شلیك كرد. دود غلیظی از تانك بلند شد. تانك دیگری با سماجت شروع به پیشروی كرد. 🍀روز علی كه آر. پی. جی را آماده كرده بود، از خاكریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانك به آتش كشیده شد و چهار تانك دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاكرد. سه تانك باقیمانده در یك زمان به طرف حسین شلیك كردند. گلوله ها خاكریزش را به هوا بردند. گردو خاك كمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت خاكریز افتاده بود و چفیه صورتش را پوشانده بود. یكی از تانك ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت كه از روی پیكر حسین عبور كند. 🌷شهید سیدمحمدحسین علم الھدی🌷 💓قرآنی با امضا 🌼 بنی‏ صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در هویزه عقب‏ نشینی كنند و به سوسنگرد بیایند!.. حسین می‏ گفت: هویزه دردل دشمن است و ما از اینجا می‏ توانیم به عراق ضربه بزنیم شخصاً با بنی‏ صدر هم صحبت كرده بود. وقتی كه دید راه به جایی نمی‏برد، نامه ‏ای به آیت ‏الله خامنه‏ ای نوشت و گفت كه تعداد اسلحه‏ های ما از تعداد نیروها هم كمتر است، ولی ما می‏ مانیم!.. در دی ماه ۱۳۵۹ بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما بادل استوار ازایمان وتوكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند... 🌼چهارم دی سال پنجاه و نه، بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما با دل استوار از ایمان و توكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند.هیچ كس زنده نماندند!.. عراقی‏ها با تانك از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری كه هیچ اثری از شهدا نماند. بعدها جنازه‏ ها به سختی شناسایی شدند. حسین را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند. قرآنی با امضا👈 💓امام خمینی و آیت‏ الله خامنه‏ ای... , برشی اززندگی شهیدحسین علم الهدی ✍️ تنها درخواست شهید محمد حسین علم الهدی در زندان ساواک چه بود؟👈 نوجوان که بود ، ساواک دستگیرش کرد. رفتم ملاقاتش و دیدم اوضاعِ زندان اصلاً خوب نیست. اتاقهای زندان بسیار کوچک و قدیمی و کاملاً غیر بهداشتی بود. به سید حسین‌گفتم: چه چیزی لازم داری تا برات بیارم؟... گفت: فقط یه جلد قرآن برام بیارین...
۲۱ دیماه سالگرد شهید احمدی روشن ♻️ مصطفی احمدی روشن با این خصوصیات حقیقتا نمونه و الگوی یک جوان حزب اللهی است.
🔰 | 🔅 تاریخ تولد: ۱۷ شهریور ۱۳۵۸ 📆 تاریخ شهادت: ۲۱ دی ۱۳۹۰ 📌مزار شهید: امامزاده علی اکبرچیذر ♦️ دانشجوی دانشگاه بود، درسش که تمام شد طبیعتا باید ادامه تحصیل می داد اما رفت سمت کار، همه اطرافیان تعجب کردند که او با آن همه هوش و استعداد، خصوصا که شرایط ادامه تحصیل برایش مهیا بود چرا این کار را نکرد به همین خاطر شروع کردند اصرار کردن به او تا باز هم ادامه تحصیل بدهد اما او قبول نکرد و همه را با یک جمله کوتاه جواب داد. 💎 بعدها هم که توی کارش پیشرفت کرد و شد مسئول بازرگانی کل سازمان، اطرافیان که می دیدند ادامه تحصیل خیلی برای او ساده تر شده است باز هم اصرار کردند اما مصطفی باز هم همان جمله قبلی را جواب داد:«با همین مقدار تحصیلات هم خیلی کارها میشود انجام داد که انجام نداده ام». ✔️ همیشه همینطور بود سعی می کرد بیهوده هیچ کاری را انجام ندهد. هدفی را در نظر میگرفت به سمتش حرکت می کرد و توی راه رسیدن به آن به هیچ حاشیه ای هرچند جذاب توجه نمیکرد، کاری هم به سرزنش باقی مردم نداشت. 🌹 کل زندگی نه چندان طولانی اش به همین منوال گذشت، اصلا به همین خاطر رسیدن به هدف اصلیش که لقا خدا بود هم خیلی طول نکشید و در اوج جوانی به آن رسید. 🌹مقام معظم رهبری در همه کارها برای ما یک شاخصه است، مصطفی تا زمانی که در بین ما بود حضرت آقا را برای خودش یک خط قرمز می‌دانست. مصطفی در مورد برخوردهایی که برخی نسبت به حضرت آقا داشتند، کنار نمی‌آمد. روزی در خدمت حضرت آقا بودم که ایشان فرمودند: من در عجبم که هر جا صحبتی از مصطفی می‌شود، هرکس خاطره و نظر خوبی نسبت به شهید شما دارد و آن هم دلیلش رابطه بالای ایمانی او با خداوند تبارک و تعالی است... ۲۱ دیماه سالگرد شهید احمدی روشن ♻️ مصطفی احمدی روشن با این خصوصیات حقیقتا نمونه و الگوی یک جوان حزب اللهی است.
🔰 | 📍وقتی شهید احمدی روشن خواب رهبر انقلاب را دیده بود 🔻 وقتی در دیدار خانواده شهید احمدی روشن، رهبر انقلاب قرآنی را به همسر شهید اهدا کردند، او قرآن را گرفت و آرام گفت: مصطفی خواب دیده بود بالای تپه‌ای شما به سرش دست کشیدید. رهبر پرسید: کی؟ همسر شهید جواب داد: ۲۰ روز پیش حدوداً. و بعد یک خواهش کرد از رهبر: آقا توی نماز شب‌هاتون علیرضا را دعا کنید، برای صبرش! و رهبر قول داد... ➕🔰 | 📍درس خواندن..... 🔻 همراه یکی از دوستانش با خدا سر درس خواندن قرار گذاشتند که آنها درس بخوانند و خدا هم برکت درسشان را بدهد. چون این قرار را کنار یک خانه‌ قدیمی خالی گذاشته بودند، هرشب که از پارک یا کتابخانه برمی‌گشتند، می‌زدند به دیوار آن خانه و می‌گفتند: یا کریم! الوعده وفا. ما درس را خواندیم، برکتش یادت نرود. این برای دورانی بود که برای کنکور می‌خواند.... 🌷شهیدمصطفی احمدی روشن🌷 📕
⁩ پسر سلطان شراب ایتالیا و رفیق صمیمی شهید مهدی (ادواردو) آنیلی که پس از گرویدن به اسلام و تشیع در دهه شصت مانند دوستش ‌ ⁩ که او نیز پسر یک مولتی میلیاردر بود، توسط عوامل صهیونیستی چندسال بعد از ادواردو آنیلی به طرز مشکوکی شهادت رسید.  ‏افسوس که از ماجرا و حتی نام این شهدای مظلوم بی خبریم! 🌹 شهید (مهدی) ادواردو آنیلی, فرزند جیانی آنیلی سناتور و میلیاردر ایتالیایی، صاحب کارخانه ماشین سازی فیات، فراری، اوبکو، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو، چندین کارخانه صنعتی، بانک‌های خصوصی، شرکت‌های طراحی مد و لباس، روزنامه‌های لاستامپا، کوریره، دلاسرا و باشگاه فوتبال یوونتوس، در ۶ ژوئن ۱۹۵۴ در نیویورک به دنیا آمد... اجداد ادواردو سهامدار عمده شرکت فیات، صاحب بانک‌‎ها و بیمه‎ها، باشگاه یوونتوس و… هستند. پدر ادواردو کاتولیک و مادرش یک پرنسس یهودی است... ادواردو شرح مسلمان شدنش را چنین می‌گوید: زمانی که در دانشگاه نیویورک درس می‌خواندم، یک روز در کتابخانه قدم می‌زدم و کتاب‌ها را نگاه می‌کردم چشمم افتاد به قرآن و کنجکاو شدم که ببینم در قرآن چه چیزی آمده است. آنرا برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و آیاتش ر ا به انگلیسی خواندم، احساس کردم این کلمات، نورانی  نمی‌تواند گفته بشر باشد، این بود که بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم این شد که آنرا  بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را می‌فهمم و آنجا بود که مسلمان شدم... ادواردو کسی که که درآمد 60 میلیارد دلاری سالانه را بامحبت اهل بیت (ع) عوض نکرد. ‏ ‌‏همین جور تحولی که ملت ما در ظرف مدت کمی پیدا کرد؛ یک نحو‌‎ ‌‏تحول معجزه آسا که یکروز از پاسبان حساب میبُرد، بازارهای‌‎ ‌‏بزرگ ما از پاسبان حساب می بردند، یک روز هم از شخص اول‌‎ ‌‏مملکت حساب نبردند!. یکروز جرأت نمی کردند که توی خانه شان‌‎ ‌‏اسم شاه را به ناگواری ببرند، یک روز هم در خیابانها ریختند و گفتند‌‎ ‌‏مرگ بر این ‌‏[‌‏شاه‌‏]‌‏! همچو متحول شد. کی این کار را کرد؟ اسلام، قوت‌‎ ‌‏ایمان. و الاّ انسان که نمی تواند این کار را بکند. کار من و تو و اینها‌‎ ‌‏نیست که کار اسلام است. 🔰 انقلاب یعنی تحول انفسی نه آفاقی؛ یعنی دو جوان در ایتالیا به برکت دم مسیحایی امام، چنان تحول درونی بیابند که ثروت افسانه‌ای پدرشان را رها کند و بشتابد و شیعه شوند و در نهایت به دست صهیونیست‌ها به شهادت رسید 🌷آری اینان‌اند که به قافله حسین (ع) رسیدند قافله‌ای که از قرن ها قبل ندای یاری می‌طلبد شادی روح پاکش صلوات... 😎حملۀ دوبارۀ آمریکا به یمن: یک مقام آمریکایی به شبکۀ الجزیره گفت که نیروهای این کشور به همراه انگلیس و سایر متحدان شان، حملاتی را به مواضع ارتش یمن انجام داده‌اند. کاخ سفید اعلام کرد که بایدن و ریشی سوناک در تماس تلفنی، حملات امشب به یمن و وضعیت امنیتی در دریای سرخ را بررسی کردند. یک مقام نظامی یمنی به الجزیره گفت: حملات دیشب را می‌توان شدیدترین حملات به صنعا از زمان آغاز تجاوز غربی‌ها به کشورمان دانست». براساس گزارش‌ها، حملۀ نظامی آمریکا و انگلیس به مناطق مختلف یمن هنوز ادامه دارد و استان‌های بیشتری هدف قرار گرفتند. 🌷المیادین: گروه «مقاومت اسلامی عراق» به بندر اشدود در اراضی اشغالی حملۀ پهپادی کرده است. 🌷شمار شهدای غزه از آغاز نبرد طوفان الاقصی در هفتم اکتبر تا این لحظه به بیش از ۲۵ هزار و ۲۹۵ نفر و شمار مجروحان نیز به ۶۳۰۰۰ نفر افزایش یافت. هنوز هزاران نفر زیر آوار مانده و مفقود هستند و نیروهای امدادگر به آن‌ها دسترسی ندارند. بیش از هفتاد درصد از شهدا، مفقودین و مجروحین ، زن و کودک هستند. 🌹طنز جبهه! ☀️فریبرز به دادش صیغه ایی خود گفت, در عملیات آینده در هر شرایطی یاور هم بوده و حامل جسم مجروح و یا شهید هم باشیم... به شب عملیات رسیدیم. در ابتدای عملیات با ترکشی زمین گیرم شدم. خبر به برادران صیغه ایم آقا فریبرز رسید و طبق پیمان برادری که داشتیم، در آنی بالای جسم نیمه جانم آمدند و هن هن کنان و در آن شیارهای پر پیچ و خم، عزم انتقال جسم سنگینم را به عقب کرد... با حال زاری که داشتم صدایش فریبرز را می شنیدم که غمگینانه زیر لب زمزمه می کرد و از ناراحتی می نالید. از آن همه علاقه ای که در او نسبت به خودم می دیدم از برادری خود با او لذت می بردم. برای تسلای او تمام انرژی خود را جمع کرده و گفتم: نگران نباش، به خدا خوب خواهم شد و بین شما باز می گردم. فریبرز هم گفت: "بابا کی نگران توهه" به خاطر تو داشتم به خودم بد می گفتم که این چه صیغه اشتباهی بود که با تو بستم. حواسم به هیکل سنگینت نبود. یادم باشه قبیل از صیغه برادری اول به هیکلش نگاه کنم.و سالهاست جمله اش نقل هر مجلس مان شده و بهانه ای برای خندیدن مان...
🌷چند واحد👈 (۲) بمناسبت فرارسیدن ایام دهه فجر و سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، با افکار و آرمانهای امام خمینی(ره)و شهدا بیشتر آسنا شویم ‏👈 ‌‏همین جور تحولی که ملت ما در ظرف مدت کمی پیدا کرد؛ یک نحو‌‎ ‌‏تحول معجزه آسا که یکروز از پاسبان حساب میبُرد، بازارهای‌‎ ‌‏بزرگ ما از پاسبان حساب می بردند، یک روز هم از شخص اول‌‎ ‌‏مملکت حساب نبردند!... یکروز جرأت نمی کردند که توی خانه شان‌‎ ‌‏اسم شاه را به ناگواری ببرند، یک روز هم در خیابانها ریختند و گفتند‌‎ ‌‏مرگ بر این ‌‏[‌‏شاه‌‏]‌‏! همچو متحول شد. کی این کار را کرد؟ اسلام، قوت‌‎ ‌‏ایمان. و الاّ انسان که نمی تواند این کار را بکند. کار من و تو و اینها‌‎ ‌‏نیست که،  کار اسلام است ۱۵ / ۱۲ / ۱۳۵۷ 👈 آنچه موافق مذاق عامه است، این که زندگی شما ساده باشد. شما گمان نکنید که اگر با چندین اتومبیل بیرون بیایید وجهه تان پیش مردم بزرگ می شود. آن چیزی که مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است، این که زندگی شما ساده باشد، همان طوری که سران اسلام و پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین و ائمه ما زندگی شان ساده و عادی بود بلکه پایین تر از عادی آنها هم که جمهوری اسلامی را بپا کردند، مردم عادی هستند و کسانی که بالا بالاها نشسته اند، هیچ دخالتی در این مسائل نداشته و ندارند... صحیفه نور، ج ۱۹ ،ص۱۸۸ 🚩اولویت خدمت بایدبرای و باشد👌 📣 تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. و بی ‌بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها هستند. ما باید تمام تلاش مان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم.... ما برای در جوامع بشری تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد... صحیفه امام، ج ۲۱ ،ص ۸۶ 📣همه‌ی مدیران و کارگزاران و رهبران و روحانیون نظام و حکومت عدل موظفند که با و و بیشتر حشر و نشر و جلسه و مراوده و معارفه و رفاقت داشته باشند تا متمکنین و مرفهین، و در کنار مستمندان و پابرهنه‏‌ها بودن و خود را در عرض آنان دانستن و قرار دادن، افتخار بزرگی است که نصیب اولیا شده و عملًا به شبهات و القائات خاتمه می‏ دهد صحیفه نور، ج ۲۰،ص ۱۲۹ 📣خدا نیاورد آن روزی را که سیاست ما و سیاست مسئولین ما پشت کردن به دفاع از محرومین و روآوردن به حمایت از سرمایه دارها گردد و اغنیا و ثروتمندان از اعتبار و عنایت بیش تری برخوردار بشوند صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۲۹ 📣کاری بکنید که اسلام از ما گله مند نباشد، قرآن کریم از ما گله مند نباشد، که آقایان که شما خودتان را می گفتید که ما مروج قرآن هستیم، مبین احکام قرآن هستیم. چرا خودتان یک کاری دارید می کنید یا کردید که اسلام یک جور دیگر جلوه کند پیش مردم. خیلی مواظب باشید، این مسند خطرناک است، این عمامه خطرناک است، این محاسن خطرناک است. خودتان را از این خطرها نجات بدهید، حفظ کنید خودتان را، این مال ما، همه همین طور، فرق ندارد صحیفه نور؛ ج ۱۱؛ ص ۱۵۷ 📣کشور باید از مغزهای پوسیده‌ی عاشق آمریکا تصفیه بشود صحیفه امام, ج ۱۰, ص۳۹۲ 📣ما از شرّ رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم.... لکن از شرّ تربیت‏ یافتگان غرب و شرق به این‏ زودیها نجات نخواهیم یافت! اینان برپادارندگان سلطۀ ابر قدرت‌ها هستند... صحیفۀ امام، ج۱۵، ص٤٤٦ 🌷ساده زیستی در سیره شهید مهدی زین الدین، فرمانده لشگر علی ابن ابی طالب(ع) 👈 مهدی برای رای دادن به مسجد رفته بود.  یکی از او مسئولین را شناخت و به بقیه معرفی کرد.  بعد از رای دادن تا دم در بدرقه اش کردند و پرسیدند وسیله داری؟ موتور گازی بیرون مسجد را نشان شان داد و گفت این هم برای برادرم مجید است. شوکه شده بودند از این همه سادگی یک فرمانده لشکر راوی: ابوالقاسم عمو حسینی
🌷چند واحد👈 (۵) 💢به هیچ کس امید نبندید الّا خدا امام خمینی (ره): به شما می‌گویم که از هیچ‌کس نترسید الّا خدا و به هیچ کس امید نبندید الّا خدای تبارک و تعالی و اگر امید خودتان را به خدای تبارک و تعالی تمام کنید، به این معنا که تام بشود این امید شما، اطمینان برای شما بیاورد این امید شما، من به شما اطمینان می‌دهم که آسیبی این مملکت نبیند... صحیفه امام؛ ج۱۳؛ ص۱۴۹ 🌷راس امور، تهذیب نفس است👇 تا اصلاح نکنید نفوس خودتان را، از خودتان شروع نکنید و خودتان را تهذیب نکنید، شما نمی توانید دیگران را تهذيب کنید. آدمی که خودش آدم صحیحی نیست نمی تواند دیگران را تصحیح کند، هرچه هم بگوید فایده ندارد... 🌷تهذیب بر تعلیم مقدم است. تزکیه قبل از تعلیم و تعلم است؛ یزکیهم. پیغمبر آمده است اینها را تزکیه بکند. پرورش بدهد. نفوس را مهیا کند و بعد يعلمهم الكتاب والحكمة. بعد تعلیم کتاب و حکمت بکند، که اگر کتاب و حکمت با پرورش توأم نباشد و با ترکیه توأم نباشد، موجودی که از او بیرون می آید همین موجوداتی می شود که در مجلس سنا و در مجلس شورای قبل از انقلاب بود... 🌷گرایش به دنیا دون شان روحانیت است. من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه فرزندان و عزیزان روحانی خود می خواهم که در زمانی که خداوند بر علما و روحانیون منت نهاده است و اداره کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است، از زی روحانی خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دون شأن روحانیت و اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران است، پرهیز کنند و برحذر باشند که هیچ آفت و خطری برای روحانیت و برای دنیا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا نیست... 🌷عدم انطباق گفتار و انطباق گفتار این طبقه ای که می خواهند مردم را ارشاد کنند، اینها باید اقوال شان با اعمال شان موافق باشد، یعنی شمایی که مردم را تحذیر از دنیا می کنید، اگر خدای نخواسته، خودتان توجه تان به دنیا باشد و حریص در دنیا، مردم دیگر از شما باور نمی کنند؛ بلکه انحرافات در آنها پیدا می شود. 💥هزینه تعویض موکت فرسوده کف اتاقش در نخست وزیری را نپذیرفت گفت:من چگونه نخست وزیری باشم که روی موکت باکفش راه بروم اماباشند مردمی محروم که چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند. 💥دوری از تشریفات: هر کس رجائی را دوست دارد، برود. همه از این حرف تعجب کرده اند.  گفت: من مهمان دانشگاهم کار خوبی نکردید. که برای استقبال به فرودگاه آمدید الان کار مردم زمین مانده و ناراحت می شوند اگر بشنوند به خاطر من اینجا آمده اید؛ آن وقت فحشش می ماند برای من و شما 💥 شهید_رجایی: مردم ما از کمبودها و کسریها گله ندارند، آنچه مردم را می آزارد و صدای  را در می آورد وجود تبعیضات ناروا و سوء استفاده از بیت المال است و بس 💥 حاج احمد آقا داشت حڪم ریاست جمهوری‌اش را در محضر امام می‌خواند📜  اون لحظه چهره شهید رجایی خیلی برام قابل توجه بود ، چهره‌ای گرفتهو متفڪر. شب ازش پرسیدم :وقتی داشتن حڪم ریاست جمهوریت را می‌خوندند ، خیلی توی خودت بودی، جریان چی بود⁉️بهم گفت: خوب فهمیدی . اون موقع داشتم به خودم می‌گفتم فڪر نڪنی حالا ڪسی شدی ،تو همان رجایی سابقی .از خدا خواستم ڪمڪم ڪنه تا خودم رو گم نڪنم. ازش خواستم قدرتی بهم بده تا بتونم به این مردم خدمت ڪنم 🌷ما همسایه شهید رجائی بودیم و ایشان تازه نخست وزیر شده بود. اتفاقاً همان روزها ما کمی کار تعمیرات ساختمانی داشتیم. صبح روزی که مواد زائد بنایی را با شوهرم به کوچه می بردیم او از نانوایی محل نان خریده بود و به منزل می رفت. ما را دید و طبق معمول سلام کرد و گفت: کمک نمی خواهید؟... شوهرم تشکر کرد و اظهار داشت: کار مهمی نیست. اما او خیلی سریع نان را به منزل رساند و پیش ما برگشت و جدی آستین را بالا زد و با خلوص خاصش به کمک ما شتافت. هر چه اصرار کردیم و خواستیم او را از این کار پر زحمت باز داریم نپذیرفت و به کمکش ادامه داد و در همان حال تلاش گفت: همسایه بودن یعنی همین. او با این بزرگواری ما را در نهایت بهت و حیرت شرمنده ساخت... 🌷یک شب بعد از فراغ از کار روزانه، زودتر از حد معمول به منزل می رفت. در میدان سر چشمه به راننده اش گفت در کناری بایست، همین جا کار دارم. این توقف ناگهانی آن هم در آن وقت شب در جایی که خبری از مسائل مهم مملکتی یا کار اداری نبود همراهان را غافل گیر و بهت زده کرد. پرسیدم چه کاری دارید که بعدأ  انجام دهیم. گفت می خواهم کمی پرتغال بخرم.گفتم اجازه بدهید یکی از محافظان بخرد. گفت: خودم باید بخرم تا بی واسطه در جریان تلاش مردم، وضع خرید و فروش، قیمت جنس، نگاه و احساسات فروشنده نسبت به کارکرد و سود و زیانش باشم برشی از زندگی رئیس جمهور شهید, محمد علی رجایی