eitaa logo
جهاد تبیین
19.1هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
337 فایل
جهاد تبیین *مطالبه گری* آرمانهای امام خمینی ره ، انقلاب شهداء عزیزمان ، منویات رهبر عزیزمان و ارائه تحلیل های روز سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و بین المللی بمنظور روشنگری و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
سوره مبارکه نوشته استاد انصاریان - منبع: پایگاه (https://erfan.ir)
567-haghe-fa-ansarian.mp3
5.55M
سوره مبارکه منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
سوره مبارکه منبع: کتاب تفسیر یک جلدی مبین - استاد بهرامپور
567-haghe-ta-1.mp3
4.14M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی
567-haghe-ta-2.mp3
3.02M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷مبحث ۱۳۹۳ اسفند ۱۴۰۲ شمسی سلام خدا بر آموزندگان معارف الهی🌺 همراهان عزیز قرآنی ام💞 متن ، ترجمه و شرح دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان🌻 🔹بسم الله الرحمن الرحیم🌺 اَللّهُمَّ اَعِنّى فیهِ عَلى صِیامِهِ وَقِیامِهِ وَجَنِّبْنى فیهِ مِنْ هَفَواتِهِ وَ اثامِهِ وَارْزُقْنى فیهِ ذِکْرَکَ بدَوامِهِ بِتَوْفیقِکَ یا‌هادِىَ الْمُضِلّینَ.🌺 💐دعاء امروز ۴ جمله و پیام دارد: ۱🌹اللهم اعنی فیه علی صیامه و قیامه: خدایا، یاریم کن در این روز، بر روزه داری و خیزش و ایستادگی اش، (جهت ستایش، پرستش و نیایش تو)🌻 اللهم : خدایا اعنی : یاریم کن فیه : در این روز علی : بر صیامه : روزه اش و قیامه : و برپا داشتن (نمازش) و شاید معطوف به تهجد هم باشد ۲.🌹و جنبنی فیه من هفواته و آثامه: و دور بدار مرا، در این روز ،از پوچی اش و گناهانش.🌻 و جنبنی : و برکنارم بدار، دورم بدار هفواته : پوچی اش، لغزشهایش و آثامه : و گناهانش نکته : اثم ، به گناهان درون آزار، میگویند. مثل سوء ظن و شرابخواری و حسد و... ۳.🌹و ارزقنی فیه ذکرک بدوامه: و روزیم کن در این روز، یاد تورا و دوامش را🌻 و ارزقنی : و روزی کن مرا ذکرک : یاد تو را، یادت را بدوامه : پیوسته اش، دائمش ،همیشگی اش ۴.🌹بتوفیقک یا هادی المضلین. به موافقت (رضایت و پسندت)، ای راهنمای گم کرده راهان🌻 ‌بتوفیقک : به موافقت و همراهیت یا هادی : ای راه نمای المضلین : گم کرده راهان، گمراهان 💐نکات آموزنده: ۱) داشتن روزه و اقامه نماز ،نیازمند یاری خداست ۲) لازمه روزه و نماز، دوری از پوچی و بیهودگی و اجتناب از گناه است ۳) یاد مداوم خدا رزقیست که، حضرتش باید بدهد ۴) موافقت حضرت حق، شرط هدایت راه گم کرده هاست 💐اسناد قرآنی معطوف به واژه های دعا: ... وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ ... ...ﻭ نیست موفقیتی برایم جز به [ ﻳﺎﺭﻱ ] ﺧﺪﺍﺳﺖ... (هود ٨٨) إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻳﺎﺭﻱ ﺧﺪﺍ ﻭ [ ﺁﻥ ] ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﺪ (نصر١) نصر: یاری همه جانبه، مانند یاری خدا هنگام و عصر ظهور ... وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ... ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺭﻭﺯﻱ ﺩﻫﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ . (جمعه ١١) رزق بر دونوع است: مادی و معنوی رزق معنوی، مثل دعای پدر و مادر و استاد و توفیق شرکت در امور خیر و کمک به فقراء و ... ... وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ ...ﻭ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺷﻤﺎ [ ﺍﺯ ﻭﺿﻊ ﻳﻮﺳﻒ ] ﺷﺮﺡ ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻳﺎﺭﻱ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ .(یوسف ١٨) عون و عان: یاری در یک و یا چند مورد مشخص. مانند یاری یوسف و یاری خواستن نماز گزار از خدا ،در مورد راهیابی به صراط المستقیم👇 [ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ] ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﺘﻴﻢ ﻭﺗﻨﻬﺎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻛﻤﻚ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻴﻢ . (حمد ۵) خدا معین و مستعان است 🦋ای خدای مهربان, به فضلت ، دعای امروز را، در حق ما روزه داران , اجابت فرما مترجم و شارح: 🌷سیروس کامران ماوردیانی گیلانی🌷
🌹طنز جبهه! 💥داستانهای آقا فریبرز (6):👇 🌿...زد و فریبرز در عملیات بعدی یه ترکش نقلی به پایش خورد و مجروح شد و فرستادنش عقب😞 قصد کردیم به عیادتش برویم. با هزار مصیبت😣 آدرسش را در بیمارستانی پیدا کردیم و چند کمپوت گرفتیم و رفتیم سراغش. پرستار گفت که در اتاق ١١٠ است.😇 اما در اتاق ١١٠ سه مجروح بستری بودند. دو تای شان غریبه بودند و سومی سر تا پایش پانسمان شده بود و فقط چشمانش پیدا بود.😍 دوستم گفت: «اینجا که نیست،برویم شاید اتاق بغلی باشد!»😜 یک هو مجروح باند پیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سر و صدا کردن...😁 🌿...گفتم: «بچه‌ها این چرا این طوری می‌کند. نکنه موجیه؟»🎩 یکی از بچه‌ها با دلسوزی گفت: «بندۀ خدا حتماً زیر تانک مانده که این قدر درب و داغان شده!» پرستار از راه رسید و گفت: «فریبرز را دیدید؟»😎 همگی گفتیم:👇 «نه کجاست؟»😁 پرستار به مجروح باند پیچی شده اشاره کرد و گفت: «مگر دنبال ایشان نمی‌گردید؟»...😣 همگی با هم گفتیم: «چی؟ این فریبرزه!؟»😇 🌿...رفتیم سر تخت... فریبرز به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر تنزیبهای سفید گم شده بود. با صدای گرفته و غصه‌دار گفت:👇 «خاک تو سرتان. حالا مرا نمی‌شناسید؟»😇 یک هو همه زدیم زیر خنده. گفتم:👇 «تو چرا این طوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که این قدر دستک و دمبک نمی‌خواد!» فریبرز سر تکان داد و گفت:👈 «ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم آمد که ترکش خوردن پیش آن ناز کشیدن است!»😜 بچه‌ها خندیدند. آن‌قدر به فریبرز اصرار کردیم تا ماجرای بعد از مجروحیتش را تعریف کرد.😍 🌿... وقتی ترکش به پام خورد مرا بردند عقب و تو یک سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند بیرون تا آمبولانس خبر کنند.😇 تو همین هیس و بیس یک سرباز موجی را آوردند انداختند تو سنگر.😎 سرباز چند دقیقه‌ای با چشمان خون‌گرفته بر و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماستهایم را کیسه کرده بودم. سرباز یک هو بلند شد و نعره زد: 👈«بعثی مزدور و پس فطرت می‌کشمت!»😞 🌿... چشمتان روز بد نبیند، حمله کرد بهم و تا جان داشتم کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی‌کنم.😊 حالا من هر چه نعره😭 می‌زدم و کمک می‌خواستم کسی نمی‌آمد. سربازه آن قدر زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه‌ای و از حال رفت.😰 من فقط گریه می‌کردم و از خدا می‌خواستم که به من رحم کند و او را هر چه زود تر شفا بدهد...🙏 🌿...بس که خندیده😄 بودیم داشتیم از حال می‌رفتیم. دو مجروح دیگر هم روی تخت های شان دست و پا می‌زدند و کِرکِر می‌کردند.😁 فریبرز ناله‌کنان گفت: «کوفت و زهر مار هرهر کنان؟ خنده دار ِ؟ تازه بعدش را بگویم😖👇 یک ساعت بعد به جای آمبولانس یک وانت آوردند ومن و سرباز موجی را انداختند عقبش. تارسیدن به بیمارستان اهواز؛ یک گله گوسفند نذر کردم که او دوباره قاطی نکند.😇 🌿... رسیدیم به بیمارستان اهواز ومن👥 و سرباز از هم جدا شدیم. 😇به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی,مردم برای عیادت از مجروحان آمده بودند بیمارستان.😍 مردم گوش تا گوش بیمارستان را پر کرده بودند😞و شعار می‌دادند وصلوات 🙏می‌فرستادند.💪 🌿...ناگهان سرباز موجی نعره زد و داخل اتاقم شد و با صدائی بلند گفت:👇 «مردم این مزدور بعثی😖 است ودوستان مرا کشته!»😈 و باز افتاد به جانم.😁 این دفعه چند تا قلچماق دیگر هم آمدند کمکش و دیگر جای سالم در بدنم نماند.😍 یک لحظه گریه کنان فریاد زدم: 👈«بابا من ایرانی ام، رحم کنید.»😇 یک پیرمرد با لهجۀ عربی گفت:😂 «آی بی‌پدر، ایرانی هم بلدی، جوانها این منافق را بیشتر بزنید!»😊 دیگر لَشَم را نجات دادند و اینجا آوردند.😣 حالا هم که حال و روز مرا می‌بینید.» 😖😞 🌿... 👰پرستار آمد تو و با اخم تَخم گفت: «چه خبره؟ آمده‌اید عیادت یا هِرهِر کردن. ملاقات تمامه. برید بیرون!»😄 خواستیم با فریبرز خداحافظی کنیم که ناگهان یک نفر با لباس بیمارستان پرید تو و نعره زد: 🙇«بعثی مزدور، می‌کشمت!»😂 فریبرز ضجه زد:👇 «یا امام حسین🚩 بچه‌ها خودشه. جان مادرتان مرا از اینجا نجات بدهید!» 😍😄 🌿... هر جوری بود رفتیم خدمت رئیس👲 بیمارستان وبا وساطت من👳 فریبرز را از بیمارستان ترخیص کردیم و با خودمان آوردیم اردوگاه لشگر...😄 روزهای اول تمام کارهای فریبرز را با افتخار ما انجام می دادیم و🙇 آقا فریبرز نه شهردار میشد و نه لباسهایش را می شست و نه صبحگاه میرفت ونه....😊 حسابی برایش کویت شده بود... 😄هر موقع هم که به فریبرز می گفتیم خوب شدی یا نه!؟😇 لنگان لنگان راه میرفت و می گفت, می بینید خودتاندیگه و یه حالت غمبادی به خودش می گرفت و خیلی مظلومانه می گفت شرمنده هستم که کارهایم را شما انجام می دهید... شرمنده😜
🌿... کم کم به کارهای فریبرز شک کردیم😇 یه شب که خواب بود... گفتم بیائید فریبرز را امتحان کنیم...🎩باندی که به پای چپش بسته بود باز کردیم و بستیم به پای راستش😎صبح طبق معمول صبحانه اش را خورد و پا شد با پای راستش لنگان لنگان شروع کرد به راه رفتن..... بچه ها که فهمیدند سرکار هستند😍 همه باهم پتو سربازیها را ریختند روش و به تلافی این چند هفته سرکار گذاشتن فریبرز😊 حسابی از خجالتش بیرون آمدند و خوب مشت و مالش دادند و به مدت یک هفته شد شهردار ثابت چادر💪 و مجبورش کردیم🌚 لباس تمام بچه ها را بشورد👌 و پوتین های مان را نیز واکس بزند✌
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سفره افطار حرم حضرت علی علیه السلام🙌 خدا روزی همه محبین امیرالمومنین (ع) کند 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺