#متن_ترجمه #صفحه_567 سوره مبارکه #حاقه
#سوره_69
#جزء_29
نوشته استاد انصاریان - منبع: پایگاه
(https://erfan.ir)
567-haghe-fa-ansarian.mp3
5.55M
#صوت_ترجمه #صفحه_567 سوره مبارکه #حاقه
#سوره_69
#جزء_29
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
#متن_تفسیر #صفحه_567 سوره مبارکه #حاقه
#سوره_69
#جزء_29
منبع: کتاب تفسیر یک جلدی مبین - استاد بهرامپور
🌷🌷مبحث ۱۳۹۳ اسفند ۱۴۰۲ شمسی
سلام خدا بر آموزندگان معارف الهی🌺 همراهان عزیز قرآنی ام💞
متن ، ترجمه و شرح دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان🌻
🔹بسم الله الرحمن الرحیم🌺
اَللّهُمَّ اَعِنّى فیهِ عَلى صِیامِهِ وَقِیامِهِ
وَجَنِّبْنى فیهِ مِنْ هَفَواتِهِ وَ اثامِهِ
وَارْزُقْنى فیهِ ذِکْرَکَ بدَوامِهِ
بِتَوْفیقِکَ یاهادِىَ الْمُضِلّینَ.🌺
💐دعاء امروز ۴ جمله و پیام دارد:
۱🌹اللهم اعنی فیه علی صیامه و قیامه:
خدایا، یاریم کن در این روز، بر روزه داری و خیزش و ایستادگی اش،
(جهت ستایش، پرستش و نیایش تو)🌻
اللهم : خدایا
اعنی : یاریم کن
فیه : در این روز
علی : بر
صیامه : روزه اش
و قیامه : و برپا داشتن (نمازش)
و شاید معطوف به تهجد هم باشد
۲.🌹و جنبنی فیه من هفواته و آثامه:
و دور بدار مرا، در این روز ،از پوچی اش و گناهانش.🌻
و جنبنی : و برکنارم بدار، دورم بدار
هفواته : پوچی اش، لغزشهایش
و آثامه : و گناهانش
نکته :
اثم ، به گناهان درون آزار، میگویند.
مثل سوء ظن و شرابخواری و حسد و...
۳.🌹و ارزقنی فیه ذکرک بدوامه:
و روزیم کن در این روز، یاد تورا و دوامش را🌻
و ارزقنی : و روزی کن مرا
ذکرک : یاد تو را، یادت را
بدوامه : پیوسته اش، دائمش ،همیشگی اش
۴.🌹بتوفیقک یا هادی المضلین.
به موافقت (رضایت و پسندت)، ای راهنمای گم کرده راهان🌻
بتوفیقک : به موافقت و همراهیت
یا هادی : ای راه نمای
المضلین : گم کرده راهان، گمراهان
💐نکات آموزنده:
۱) داشتن روزه و اقامه نماز ،نیازمند یاری خداست
۲) لازمه روزه و نماز، دوری از پوچی و بیهودگی و اجتناب از گناه است
۳) یاد مداوم خدا رزقیست که، حضرتش باید بدهد
۴) موافقت حضرت حق، شرط هدایت راه گم کرده هاست
💐اسناد قرآنی معطوف به واژه های دعا:
... وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ ...
...ﻭ نیست موفقیتی برایم جز به [ ﻳﺎﺭﻱ ] ﺧﺪﺍﺳﺖ...
(هود ٨٨)
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ
ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻳﺎﺭﻱ ﺧﺪﺍ ﻭ [ ﺁﻥ ] ﭘﻴﺮﻭﺯﻱ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﺪ (نصر١)
نصر: یاری همه جانبه، مانند یاری خدا هنگام و عصر ظهور
... وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ
... ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺭﻭﺯﻱ ﺩﻫﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ .
(جمعه ١١)
رزق بر دونوع است: مادی و معنوی
رزق معنوی، مثل دعای پدر و مادر و استاد و توفیق شرکت در امور خیر و کمک به فقراء و ...
... وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ
...ﻭ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺷﻤﺎ [ ﺍﺯ ﻭﺿﻊ ﻳﻮﺳﻒ ] ﺷﺮﺡ ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻳﺎﺭﻱ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ .(یوسف ١٨)
عون و عان: یاری در یک و یا چند مورد مشخص.
مانند یاری یوسف و یاری خواستن نماز گزار از خدا ،در مورد راهیابی به صراط المستقیم👇
[ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ] ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﺘﻴﻢ ﻭﺗﻨﻬﺎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻛﻤﻚ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻴﻢ . (حمد ۵)
خدا معین و مستعان است
🦋ای خدای مهربان, به فضلت ، دعای امروز را، در حق ما روزه داران , اجابت فرما
مترجم و شارح:
🌷سیروس کامران ماوردیانی گیلانی🌷
🌹طنز جبهه!
💥داستانهای آقا فریبرز (6):👇
🌿...زد و فریبرز در عملیات بعدی یه ترکش نقلی به پایش خورد و مجروح شد و فرستادنش عقب😞 قصد کردیم به عیادتش برویم. با هزار مصیبت😣 آدرسش را در بیمارستانی پیدا کردیم و چند کمپوت گرفتیم و رفتیم سراغش. پرستار گفت که در اتاق ١١٠ است.😇 اما در اتاق ١١٠ سه مجروح بستری بودند. دو تای شان غریبه بودند و سومی سر تا پایش پانسمان شده بود و فقط چشمانش پیدا بود.😍 دوستم گفت: «اینجا که نیست،برویم شاید اتاق بغلی باشد!»😜 یک هو مجروح باند پیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سر و صدا کردن...😁
🌿...گفتم: «بچهها این چرا این طوری میکند. نکنه موجیه؟»🎩 یکی از بچهها با دلسوزی گفت: «بندۀ خدا حتماً زیر تانک مانده که این قدر درب و داغان شده!» پرستار از راه رسید و گفت: «فریبرز را دیدید؟»😎 همگی گفتیم:👇
«نه کجاست؟»😁 پرستار به مجروح باند پیچی شده اشاره کرد و گفت: «مگر دنبال ایشان نمیگردید؟»...😣 همگی با هم گفتیم: «چی؟ این فریبرزه!؟»😇
🌿...رفتیم سر تخت... فریبرز به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر تنزیبهای سفید گم شده بود. با صدای گرفته و غصهدار گفت:👇
«خاک تو سرتان. حالا مرا نمیشناسید؟»😇
یک هو همه زدیم زیر خنده. گفتم:👇
«تو چرا این طوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که این قدر دستک و دمبک نمیخواد!» فریبرز سر تکان داد و گفت:👈 «ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم آمد که ترکش خوردن پیش آن ناز کشیدن است!»😜 بچهها خندیدند. آنقدر به فریبرز اصرار کردیم تا ماجرای بعد از مجروحیتش را تعریف کرد.😍
🌿... وقتی ترکش به پام خورد مرا بردند عقب و تو یک سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند بیرون تا آمبولانس خبر کنند.😇 تو همین هیس و بیس یک سرباز موجی را آوردند انداختند تو سنگر.😎 سرباز چند دقیقهای با چشمان خونگرفته بر و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماستهایم را کیسه کرده بودم. سرباز یک هو بلند شد و نعره زد: 👈«بعثی مزدور و پس فطرت میکشمت!»😞
🌿... چشمتان روز بد نبیند، حمله کرد بهم و تا جان داشتم کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمیکنم.😊 حالا من هر چه نعره😭 میزدم و کمک میخواستم کسی نمیآمد. سربازه آن قدر زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشهای و از حال رفت.😰 من فقط گریه میکردم و از خدا میخواستم که به من رحم کند و او را هر چه زود تر شفا بدهد...🙏
🌿...بس که خندیده😄 بودیم داشتیم از حال میرفتیم. دو مجروح دیگر هم روی تخت های شان دست و پا میزدند و کِرکِر میکردند.😁
فریبرز نالهکنان گفت: «کوفت و زهر مار هرهر کنان؟ خنده دار ِ؟ تازه بعدش را بگویم😖👇
یک ساعت بعد به جای آمبولانس یک وانت آوردند ومن و سرباز موجی را انداختند عقبش. تارسیدن به بیمارستان اهواز؛ یک گله گوسفند نذر کردم که او دوباره قاطی نکند.😇
🌿... رسیدیم به بیمارستان اهواز ومن👥 و سرباز از هم جدا شدیم. 😇به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی,مردم برای عیادت از مجروحان آمده بودند بیمارستان.😍 مردم گوش تا گوش بیمارستان را پر کرده بودند😞و شعار میدادند وصلوات 🙏میفرستادند.💪
🌿...ناگهان سرباز موجی نعره زد و داخل اتاقم شد و با صدائی بلند گفت:👇
«مردم این مزدور بعثی😖 است ودوستان مرا کشته!»😈 و باز افتاد به جانم.😁 این دفعه چند تا قلچماق دیگر هم آمدند کمکش و دیگر جای سالم در بدنم نماند.😍 یک لحظه گریه کنان فریاد زدم: 👈«بابا من ایرانی ام، رحم کنید.»😇 یک پیرمرد با لهجۀ عربی گفت:😂 «آی بیپدر، ایرانی هم بلدی، جوانها این منافق را بیشتر بزنید!»😊 دیگر لَشَم را نجات دادند و اینجا آوردند.😣 حالا هم که حال و روز مرا میبینید.» 😖😞
🌿... 👰پرستار آمد تو و با اخم تَخم گفت: «چه خبره؟ آمدهاید عیادت یا هِرهِر کردن. ملاقات تمامه. برید بیرون!»😄 خواستیم با فریبرز خداحافظی کنیم که ناگهان یک نفر با لباس بیمارستان پرید تو و نعره زد: 🙇«بعثی مزدور، میکشمت!»😂 فریبرز ضجه زد:👇 «یا امام حسین🚩 بچهها خودشه. جان مادرتان مرا از اینجا نجات بدهید!» 😍😄
🌿... هر جوری بود رفتیم خدمت رئیس👲 بیمارستان وبا وساطت من👳 فریبرز را از بیمارستان ترخیص کردیم و با خودمان آوردیم اردوگاه لشگر...😄 روزهای اول تمام کارهای فریبرز را با افتخار ما انجام می دادیم و🙇 آقا فریبرز نه شهردار میشد و نه لباسهایش را می شست و نه صبحگاه میرفت ونه....😊 حسابی برایش کویت شده بود... 😄هر موقع هم که به فریبرز می گفتیم خوب شدی یا نه!؟😇 لنگان لنگان راه میرفت و می گفت, می بینید خودتاندیگه و یه حالت غمبادی به خودش می گرفت و خیلی مظلومانه می گفت شرمنده هستم که کارهایم را شما انجام می دهید... شرمنده😜
🌿... کم کم به کارهای فریبرز شک کردیم😇 یه شب که خواب بود... گفتم بیائید فریبرز را امتحان کنیم...🎩باندی که به پای چپش بسته بود باز کردیم و بستیم به پای راستش😎صبح طبق معمول صبحانه اش را خورد و پا شد با پای راستش لنگان لنگان شروع کرد به راه رفتن..... بچه ها که فهمیدند سرکار هستند😍 همه باهم پتو سربازیها را ریختند روش و به تلافی این چند هفته سرکار گذاشتن فریبرز😊 حسابی از خجالتش بیرون آمدند و خوب مشت و مالش دادند و به مدت یک هفته شد شهردار ثابت چادر💪 و مجبورش کردیم🌚 لباس تمام بچه ها را بشورد👌 و پوتین های مان را نیز واکس بزند✌
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سفره افطار حرم حضرت علی علیه السلام🙌 خدا روزی همه محبین امیرالمومنین (ع) کند
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺