💠 مهربان اربابم آمد، فاطمه را نورعین
☘️ آبروی هر دو عالم، دلبر طه حسیـــن
«صلوات الله علیهم اجمعین»
🌺 فرارسیدن ولادت با سعادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و روز گرامیداشت پاسدار را تبریک عرض می کنیم.
@masjedalmahdi
دارم همه دم روی تمنّـا به حسین
محتاجترم از همه ؛ امّا به حسین
نزدیکترین جواب را میشنـــوم
از دور سـلام میکنمتا به حسین
صلیاللهعلیڪیاسیدالشهدا✋
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
@masjedalmahdi
هدایت شده از بیداری ملت
2.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکم اعدام قاتل داریوش مهرجویی صادر شده.
وقتشه که شهاب حسینی و رامبد جوان با خانواده مقتول صحبت کنن و برای قاتل رضایت بگیرن و بقیه سلبریتیا هم #نه_به_اعدام بزنن 😐😐
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
35.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 ۸ دقیقه رگباری
از دستاوردهای ایران 🇮🇷
👌 با سند
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دکتر شهریار زرشناس: یک افسانه ای از پیش از انقلاب نقل میکنند که #هویدا سیزده سال قیمت خودکار بیک را ثابت نگه دارد
هدایت شده از بیداری ملت
13.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌️با یک ماه حقوق تو خارج میشه BMW خرید ؟
🎬 #بیداری_مدیا برای بیداری وجدانها👇
@Bidari_Media
هدایت شده از هر روز با شهدا
🍃نماز اول وقت
سالروز شهادت مالک اشتر لشکر۱۴امام حسین علیه السلام ❤️
سردار شهید حاج #علی_قوچانی 🕊🌹
سال ۱۳۶۴،بیست و چهارم بهمن، روز چهارم عملیات والفجر ۸ بود و تنور عملیات حسابی داغ همین که متوجه شد ظهر شده رو به بچه ها کرد و گفت:وقت نماز است ، انگار نمی خواست بچه ها نماز نخوانده شهید شوند.
🌷@shahedan_aref
هدایت شده از خبرگزاری فارس
پسر مسعود رجوی کجاست و چه زندگی دارد؟ /پدر شهید دهنوی برای هاشمی رفسنجانی نامه نوشت که حاضرم فرزند مسعود رجوی را بزرگ کنم

علی بیزه، عضو مرکز مقابله با منافقین در دهه ۶۰ می گوید؛خیلی از خانههای تیمی منافقین به واسطه دستگیری افرادی کشف میگردید که خودشان یکی از اعضای آن خانه تیمی بودند.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، بخش هایی از اظهارات «علی بیزه» از رزمندگان حاضر در هشت سال جنگ تحمیلی که در دهه ۶۰ نقش موثری در شکلدهی و ساماندهی مرکز عملیات کمیته مرکزی برای مقابله با خانههای تیمی منافقین در تهران را داشت را در گفتگو با سایت جماران، بخوانید؛
* خیلی از خانههای تیمی منافقین به واسطه دستگیری افرادی کشف میگردید که خودشان یکی از اعضای آن خانه تیمی بودند. معمولا اعضای این خانههای تیمی با همدیگر قراری داشتند که اگر کسی از آنها بیرون میرفت، میگفتند مثلا الآن که ساعت ۸ و ربع است، اگر تا ساعت ۹ برنگشتم، یعنی اینکه من دستگیر شدم و شما خانه را تخلیه کنید. این منافقین وقتی هم دستگیر میشدند، یک تعدادشان اعتراف میکردند و اطلاعات میدادند، اما یک تعدادشان مقاومت میکردند تا ساعت ۹ بشود. ما گاهی با وضعیتی هم مواجه بودیم که وارد خانه تیمی مورد نظر میشدیم، ولی اعضای آنها رفته بودند؛ چون از آن ساعت مورد توافقشان گذشته بود. ولی اینکه در عملیات موفق نشویم و مثلا خانه تیمی مورد نظر به سرعت فتح نشود، خیلی کم بود. یک موقعهایی هم بود که منافقین آدرس اشتباهی میدادند؛ مثلا در طبقه دوم یک پارتمانی بودند، آنها طبقه سوم را آدرس میدادند تا هم ما به هدف نزدیم و هم این درگیری و سروصدایی که میشود، منافقین که در طبقه دوم بودند، فرصت فرار پیدا کنند. گاهی ما ناخودآگاه با وضعیتی دچار میگشتیم که وقتی وارد یک خانهای میشدیم، میدیدیم که اینجا یک خانه معمولی است و به طور طبیعی اعضای آن خانه میترسیدند.
وارد خانه که شدیم. ظاهرا درون خانه اینجوری بود که یک ورودی داشت و در آن ورودی یک اتاق ۳در۴ بود که اینها در این اتاق یک محافظ گذاشته بودند. وقتی ما در را شکستیم و داخل رفتیم، آن محافظ سریع یک نارنجک کشید –البته چون تاریک بود ما فقط از انفجار و ترکشهایی که به ما خورد فهمیدیم که نارنجک بوده است- و انداخت، خودش هم پشت در رفت و در را بست.
*ما وقتی از خانه بیرون آمدیم، کنار دیوار ایستادیم. شهید دهنوی هم از بالای ساختمان به پایین آمد؛ چون آنها نیز به همین مشکل برخورده بودند. بعد هم تیراندازی از دو طرف شروع شد. تیم عملیاتی که در پشت بام خانه روبرو بود، آماده شد تا خانه را با آرپی جی بزند، دیدم که شهید دهنوی به او اشاره میکند که نزن.
*رفاقت ما با شهید دهنوی از طفولیت بود؛ چون رابطه فامیلی با هم داشتیم ولذا از بچگی با هم بزرگ شده بودیم. من به او گفتم ابوالقاسم! برای چه نزند؟ گفت اینجا یک بچه است، من میروم این بچه را بیاورم، گناه دارد. این تا شروع کرد که از کنار پلهها بالا برود، یک منافقی که برون آمده بود تا ببیند چه خبر است، ابوالقاسم دهنوی را دید و در هنگامی که بالا میرفت، او را با تیر زد و این تیر دقیقا از یک سانتی ضد گلوله، از سرشانه ابوالقاسم وارد شده و به قلبش رسید؛ همانجا افتاد و به شهادت رسید. وقتی گفت من باید بروم این بچه را بیاورم، سریع راه افتاد و دیگر اصلا فرصت نشد که بگویم تو در این شرایط نمیتوانی بروی این بچه بیاوری؛ چون اینها هوشیار شدهاند. بههرحال، ایشان به شهادت رسید و درگیری نیز در آنجا ادامه پیدا کرد.
* یک کسی از میان اینها –شاید این برای اولین بار باشد که گفته میشود- موفق شد از دیوار پشتی خانه پرید و آمد بیرون تا مثلا فرار بکند. من رفتم این را گرفتم، دیدم که این آدم مجروح هم شده است؛ چهارتا تیر در شکمش خورده بود. این را ما گرفتیم، سریع به اوین منتقل کردیم. یادم است که این آدم، بدل موسی خیابانی بود. آقای مرحوم لاجوردی وقتی آمد، با اینکه با موسی خیابانی سالها همبند بودند، نتوانست تشخیص بدهد که این خود موسی نیست.
*از ختم تیراندازی داخل این خانه معلوم شد که اینها کشته شدهاند. در همین هنگام یکی از بچههایی که مشرف به حیات این خانه بود، میبیند که یک کسی به سراغ ماشین پژو ۵۰۴ که آنجا پارک بود، رفته و داخل ماشین نشسته دارد استارت میزند و چون زمستان بود و هوا سرد، هرچه استارت میزد، ماشین روشن نمیشد. بعد معلوم شد که این شخص، خود موسی خیابانی بوده است. یک جاهایی که واقعا خدا کمک میکند، مثل اینجاها است: شیشههای این ماشین ضد گلوله بود، در صندلی عقب آن نیز زره فولادی به قطر ۳ سانت گذاشته بودند که هیچ گلولهای از آن رد نمیشد، منتها این زره یک تکه نبود، تقریبا یک تکهای دو سوم داشت و یکی هم تکه یک سوم که این تکهها با هم چسپیده بودند و پشت صندلی راننده قرار گرفته بود. آن کسی که مشرف به حیات بود با ژ۳ تیراندازی میکرد، یکی از این تیرها دقیقا از لای درز این زره رد شده و به پهلوی موسی خیابانی خورده بود. موسی از ماشین پایین میآید، روی زمین مینشیند و پاهایش را دراز میکند.