6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #ببینید | جهادی عمرانی
🔹 مروری بر خدمت رسانی گروه جهادی شهید تندگویان دانشکده صنعت نفت آبادان در مناطق کمبرخوردار آبادان
📥 سایر کیفیتها: aparat.com/v/tjb2h
@jahadgaran | جهادگران
📸 #گزارش_تصویری | برگزاری اردو جهادی آموزشی به همت گروه جهادی شهید رجب بیگی دانشگاه فرهنگیان خواهران مدارس کهریزک، استان #تهران
@jahadgaran | جهادگران
📸 #گزارش_تصویری | برگزاری اردو جهادی دامپزشکی به همت جهادگران دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرکرد، در مناطق منج، اوره و بارز، شهرستان لردگان، استان #چهارمحالوبختیاری
@jahadgaran | جهادگران
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #ببینید | اختتامیه هجرت
🔹 برگزاری آیین اختتامیه و شب خاطره اردوهای جهادی عهد خدمت، استان خراسان رضوی
📥 سایر کیفیتها: aparat.com/v/B951y
@jahadgaran | جهادگران
📸 #گزارش_تصویری | برگزاری اردو جهادی سلامت به همت دانشجویان جهادگر دانشگاه علوم پزشکی اردبیل، در مناطق کمبرخوردار استان #اردبیل
@jahadgaran | جهادگران
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #ببینید | مبعوث
🔹 مروری بر خدمت رسانی گروه جهادی ترنم مهر دانشجویان جهادگر استان زنجان در روستاهای این استان
📥 سایر کیفیتها: aparat.com/v/C1yPn
@jahadgaran | جهادگران
جهادگران | JAHADGARAN
📸 #قاب_ماندگار | عمو جهادی و وروجکها
📝 روز اولی بود که آنجا مستقر شده بودیم. ولی فقط حرفهای درِگوشی و بعدش، زدن زیر خندههای شیطنت آمیزشان را میدیدیم.
📝 یعنی درِ گوش یکدیگر چه چیزهایی پِچ پِچ میکردند که اینطور قهقهی خندههایشان فضا را پر میکرد؟ نمیدانستم.
📝 علی، محمود و حسام کنار کیسه گچ ایستاده بودند. حسام نقشه را نگاه میکرد و با دست به زمین روبرو همراه اشاره نکاتی را به علی و محمود میگفت. آنها بسم الله گفتند و درِ کیسه را باز کردند. محمدرضا و پدرام هم متراژ را روی زمین علامت زدند و نقاطی را مشخص کردند.
📝 حالا علی و محمود را میبینم که دست به گچ بردند تا برای بردن بالا بردن وزنههای جهادی وارد میدان شوند.
عجب دوئلی!
داور (مهندس حسام) از بیرون اشاره به علی و محمود میکند که چه وزنههایی را انتخاب کردهاند؟
📝 آنها مشتهایی از گچ برمیدارند و روی خاک میریزند تا وزنههای انتخابیشان یعنی خضوع، خشوع، خلوص، عبدالله بودن، نوع دوستی، حب وطن، ایثار، انفاق و... را آماده کنند.
خطوطی سفید روی خاک تیره رنگ نمایان میشود. مسیر هدایت نیز به همین روشنی و سپیدیِ گچ است برای آدمی.
📝 حواسم به خطکشیها بود که چندتا از همان وروجکها به کیسه گچ یورش ناگهانی بردند و با مشتهای کوچکشان چند مشتی گچ برداشتند و بردند آنسوتر روی زمین نشستند و میان شادیهایشان، نقاشی آرزوهایشان را میکشیدند.
از لباسهای گچی و خاکی شده آنها و گرد خاک و گچی که بلند میشد، معلوم بود که سخت مشغولند.
📝 روز دوم گشت زنی دو به دو یا سه به سه وروجکها اطراف ما شروع شد. یعنی برای آنها که کنجکاوی مثل باران بهاری از سر و صورتشان میبارید، سوال پیش نیامده است که ما برای چه کاری اینجا هستیم یا از کجا آمدهایم یا اصلا که هستیم؟! چرا چیزی نمیپرسند؟! فقط شیطنتهایشان را تحویل ما میدهند.
📝 از نگاهشان میشد خواند که برق اتاق فکرشان روشن شده است.
از رفتار استراتژیکشان هم میتوانستم بخوانم که باید آماده یک پاتک باشیم.
ادامه دارد....
@jahadgaran | جهادگران
📸 #گزارش_تصویری | برگزاری آیین اختتامیه و شب خاطره اردوی جهادی عهدخدمت، استان #خراسانرضوی
@jahadgaran | جهادگران
🖼 #عکس_نوشت | بیست و سومین سالروز تشکیل بسیج سازندگی
✨ هفدهم اردیبهشت سالروز تشکیل بسیج سازندگی بر تمامی سربازان مبارزه با محرومیت گرامی باد. ✨
🔸 #بسیج_سازندگی سازمانی است که به دستور مستقیم مقام معظم رهبری در سال ۱۳۷۹ تشکیل شده است.
🔹 بعد از انحلال جهادسازندگی تجارب گروههای خودجوش دانشجویی و مدارس به رهبر انقلاب ارائه شد.
🔸به دلیل اینکه بسیج نهاد مردمی دارای شبکه در سراسر کشور بود و تجربه خوبی در اجرای سریع و گسترده طرح های ملی مثلا در واکسیناسیون، فلج اطفال، آمارگیری و... داشت به عنوان محل جدید شکل گیری جریان جهادی معرفی شد.
@jahadgaran | جهادگران
جهادگران | JAHADGARAN
📸 #قاب_ماندگار | عمو جهادی و وروجکها
📝 ظهر شده بود و آفتاب نیت کرده بود روی صورتهایمان نقاشی سوخته کار کند.
هوا طوری شرجی و گرم شده بود که یکی از بچهها گفت: "بابا اوست کریم، برنامه یک هفتهای بازگشت به خودتونو یه روزه گرفتی؟"
📝دیگری هم در جوابش گفت: "اگه لباستم سبز بود، عین چاغاله بادم نمک زده میشدی."
با شنیدن این حرف، صدفهای خندهی بچههای جهادی بود که به مروارید رفاقت باز میشد. وضعیت همه کم و بیش همین بود.
📝 کنار خوشمزه بازیهای دوستان، حواسم به این نیروهای گشت و مراقبت وروجک اطرافمان هم بود. دو به دو، هر گروه به سویی دویدند.
به عباس گفتم که حواسشان باشد، تحرکات مشکوکی دیده میشود.
📝 چند دقیقه بعد، آن وروجکها آمدند. دو تا از آنها سینی بزرگی دستشان بود. گروه دیگر داشتند یک گونی را به سختی حمل میکردند و میآوردند. به نظر میرسید درونش چند جسم گرد و سنگینی باشد و از گروه دیگر یک کلمن بزرگتر از چثههایشان به چشم میآمد.
آنها آمدند، برای ما هندوانه و آب خنک آورده بودند.
📝 بعضی از آنها که کوچکتر بودند، میخواستند از ما سوالی بپرسند اما بزرگترهایشان مانع شدند و دستشان را گرفتند و خداحافظی کردند و رفتند.
📝 روز سوم؛ آنها سوار بر گیسوان طلایی آفتاب آمدند.
دفتر نقاشیهایشان مقابلشان بود و مدادهای رنگی را روی هم ریخته بودند. ما را نگاه میکردند و نقاشی میکشیدند. روز به نیمه رسید و یکی از همان وروجکها بلند شد و با جدیت تمام و با لهجهی زیبایش گفت: "سه روز شد دیگه. من میرم ازشون بپرسم میخوان اینجا چیکار کنن؟"
فکر میکردم که یخشان باز شده است. همان وروجک که در چهرهاش جدیت و برافروختگی خاصی دیده میشد با قدمهای محکم آمد سمت من.
📝 با صدایی که از چهرهاش نیز جدیتر بود گفت: "عمو راست میگن شما دارید اینجا برای ما مدرسه میسازید؟"
از جدیتش در آن کوچکیاش هم خندهام گرفته بود هم میترسیدم بخندم. با سختی خندهام را جمع کردم و گفتم: "آره عمو داریم اینجا یه مدرسه برای شما میسازیم. چطور مگه؟"
این را که گفتم، چنان جیغ بنفشی از سر شادی و شوق کشید و دوید سمت دیگر دوستانش و همه با هم دست میزدند و شادی میکردند که صدا و تصویرشان در خاطره نه تنها من که هر کسی که شاهد آن بوده، هست.
📝 جهادی یعنی خودت را زمین بگذاری و دلت را برداری ببری و با مردم قسمت کنی.
یعنی همرنگ خاک شوی و میز و صندلی مدیریت تو شود، وسط میدان عمل آمدن.
یعنی همان فلق خدا شوی که نفاثات را کنار میزند عقد و پیمانهای الهی را محکم میکند و گرههای کور مشکلات را باز میکند.
یعنی همین شادیهای فرشتههای خدا روی زمین.
جهادی یعنی بی ریا بی منت، برای ظهور برای امام زمان(عج).
@jahadgaran | جهادگران