🍃🍃🌸🍃
شیوا
🍃
و حالا ، کسرا به نظرم پسر جذاب و خوش تیپی می آمد که میترسیدم یا عاشق باشد یا متاهل .
من که دیگر حوصلهی فکر کردن به هیچ چیز را نداشتم و حسابی از خودم و این احساسات دم دستیام ، که نمیدانستم اسمش را چه بگذارم خسته بودم و دلم میخواست جایی بروم تا هیچ کس را نبینم و به هیچ چیز فکر نکنم و فقط برای پیدا کردن واقعیت تلاش کنم و در واقع خودم را پیدا کنم و دردم را بفهمم ، زیرا خیلی از اینکه با هر پسری روبرو میشدم و دلم میلرزید ، احساس حقارت و ضعف میکردم و ناراحت بودم ، چون خودم را ضعیف می دانستم .
وقتی آن شب بعد از کاری که کسرا کرد و برف روی صورت خودش افتاد ، دائم فکر میکردم که به خاطر من این کار را کرده از خودم متنفر شدم .
و دلم میخواست من کس دیگری بودم و خودم را زیر بار کتک میگرفتم تا به حرف بیاید و بگوید دردش چیست .
این داستان ادامه دارد ...
چند سال پیش ی همسایه دیوار ب دیوار داشتیم که با هم رودروایسی داشتیم ی روز اومد دمه در خونه گفت فلفل دلمه ای دارین نگاه کردم دیدم ندارم ب پسرمگفتم بگو نداریم ولی اگر میخواد پول بهت بده برو براش بخر اونم از خدا خواسته پولو دادو پسرم رفت خرید اومد من تو حیاط بودم صداشونو میشنیدم که تشکر کردوفلفلا رو گرفتو به پسرم تعارف زد ک دوتاشو بردار برا خودتون ببر خونه🥰 که یهو پسرم بهش گفت: نه ممنون ما خودمون داریم!!!!🤚☺️😌😇من از تو حیاط😱🥶زن همسایه😳🧐🤔پسرم🤭🥴😁🏃🏃
چن ساله پیش داییم به رحمت خدا رفت من ک خاهرامم زودتر با اتوبوس رفتیم ابادان مامانم اینا از اصفهان با ماشین داداشم قرارشدبیان خلاصه ک صبح شد و مارسیدیم خونه ی خالم خیلی بزرگ و خاله کل حیاطو شسته بود مامانم ایناهم یکم بعدمیرسیدن همه منتظر اومدنشون بودیم ک بیان مامانم بنده خدا اومد جیغ بکشه خودزنی کنه از در ورودی لیز خورد🤣🤣 تا ته حیاط همه ترکیده بودن ارخنده هیشکی دیگ نرفت سراغش
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥
ꪶⅈ𝕜ꫀ
.🌱مـحـبـوب مـن...
دلچسب است...
بودنت را میگویم
تـو اولـیـن احـسـاس قـشـنـگ قـلـبـمی♡❤️