فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اُمْیـــ🌱ــد!💚☁️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دور اون چشمای
قشنگت بگردم عشقم❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درهرحال مابه زندگی خودمون ادامه میدیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی روزها
انسان فقط خسته ست
نه تنهاست و نه غمگین و نه عاشق
فقط خسته ست :)🥺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی پیش آید برایت هر آنچه خیر است🌱🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و خدایی که به شدت کافیست🫀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چی که لایقش باشی...
برا تو میشه...
صبور باش...
تلاش کن...
بسپار به خدا...🥰❤️
🍃🍃🌸🍃
فرشته
🍃
با تمسخر خندیدم و گفتم : آره دیدم واقعا سخته که آدم با ماشین مدل بالا بره تنهایی معجون بخوره و کنارشم به این بیچاره داروی خواب بده . حالا چش بود که بردیش درمانگاه ؟
پسر جوان که خودش را سپهر معرفی کرده بود گفت :
در مورد معجون باید گفت ؛ واقعا حق داشتم تا زیر سرم بود خودمو تقویت کنم و در مورد درمانگاهم باید بگم هیچیش نبود خودش گیر داد که منو ببر درمانگاه باید سرم بزنم . داشتم می بردمش پارک که قدم بزنه ، ولی یهو گفت بریم درمانگاه .
پرسیدم : حالا کدوم پارک میرفتین ؟
سپهر : وقتی از خونه میارمشون بیرون دیگه اختیار با من نیست هر کوچه یا خیابونی که بگن باید ببرمشون ، وگرنه خونشون چسبیده به پارک جمشیدیه ، ما کجا اینجا کجا ، انقد از این کوچه اون کوچه منو برد که رسیدیم به اونجا .
پرسیدم : حالا داری با این حرفات به من پیشنهاد کار میدی ؟
سپهر یک لحظه به سمت من برگشت و در چشمهایم نگاه کرد و دوباره نگاهش را به جلو دوخت و حین رانندگی پرسید :
اگه ناراحت نمیشی آره
گفتم : چه جالب چون داشتم میرفتم برای بستن قرارداد کار جدیدم ( و در دل به این حرف خودم خندیدم ) که شمارو دیدم .
سپهر لبهایش را به هم فشرد و سرش را به علامت تعجب توام با تایید تکان داد و گفت :
بی حکمت نیست شاید این کار برات بهتر باشه .
پرسیدم : چقدر حقوق میدن ؟
سپهر : ده دوازده تومنی میدن
.
این داستان ادامه دارد ...