eitaa logo
💗رمان جامانده💓
477 دنبال‌کننده
98 عکس
26 ویدیو
0 فایل
✨﷽ 🚫خواننده عزیز ❗ #کپی‌برداری از این داستان #حرام و پیگرد #قانونی‌و‌الهی دارد .🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸 ♥️ _ خیلی ممنون من که دختر مذهبی نیستم _مهدی یبار دیگه وسط حرفم یا نمک بریزی نیما رو بیدار میکنم و میندازم به جونتا _ای بابا چرا انقدر‌جدی میگیری غلط کردم رو برای همین وقتا گذاشتن دیگه حالا بگوببینم خانم احمدی‌دیگه چیا بلده اینو که گفتم نگاه چپ چپی بهم کرد _معذرت میخوام بفرمایید _ به خانم احمدی گفتم یه داداش دارم که میخوایم براش زن بگیریم ولی روحیاتش فرق میکنه و اخلاق و نوع انتخاب و حرفهاتو بهش گفتم کمی‌فکر‌کرد و گفت یکی‌رو سراغ داره _خب _خب که خب عزیزم ، یه دختر معرفی کرد دیگه _دختره رو از کجا میشناسه ؟ از کجا فهمید همونی‌هست که من دنبالش‌میگردم _گفت تو روضه هفتگی که میره یه چندتا دختر هستن که میان اونجا و‌ کمک میکنن ، یکی‌چایی‌دم میکنه یکی‌خرما میچینه و ... بینشون یکی‌هست اسمش‌ نرگسِ خیلی دختر‌خوب و‌خوش‌قلب و‌با اخلاقیه ، باباش کشاورزه و اهل حلال حرام سنشم پرسیدم از تو‌۵سال کوچیکتره چیزی‌نگفتم ، البته چیزی‌ نداشتم بگم ، راستش خجالت کشیدم و سرخ شدم خدا بیامرز خواهرم تا دید سرخ شدم شروع کرد اذیت کردن و تلافی حاضر جوابی هام ، بعد از تموم شدن سر به سر گذاشتنا پرسید _ چیکار‌کنم به مامان و سید خانم بگم فردا بریم؟ _ راستش ... راستش اینکه روضه میره خیلی خوبه ولی ملاک من امام زمانی‌بودن و اهل بیتی بودنه ، فردا برید ، امیدوارم هر‌چی خدا و امام زمانش صلاح میدونن اتفاق بیفته صحبتها که تموم شد خدا حافظی کردم و بر گشتم خونه فردای اون روز خواهر‌و‌مادرم رفتن برای دیدن دختره و‌دوستم حسن اقا و همسرش سید خانم چون مشرف شده بودن مشهد نتونسته بود با اونا بره بعداز ظهر که رفتن ، حالم پریشون‌شد ، احساس خاصی داشتم.... 🚫خواننده عزیز از این داستان و پیگرد دارد .🚫 🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸