🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸
#بهنامخداوندقلبها ♥️
#جامانده
#قسمت485
✍ #جعفرخدایی
_ هر جور خودت صلاح میدونی حرف بزن
الانم قرار شد بیایم با تو حرف بزنیم اگر خواستی یه قرار دیگه بزاریم و مامان و من و شما با هم بریم
_خوبه ممنون
راستی درمورد کار و .... سوال نپرسیدن؟
_ نه اتفاقا نپرسیدن تا اینکه خودم گفتم
گفتم از کار و خونه و .... داماد نمیخواید چیزی بدونید؟
هر چند قبلش گفته بودم دانشجویی ومسافر کشی میکنی
_ چیجواب دادن؟
_مادر دختره گفت
من حدود ۲۵ساله ازدواج کردم ، با اینکه زمین کشاورزی داشتیم و زمین و ملک خیلی ارزون بود تازه دو ساله صاحب خونه شدیم من از یه جوون دانشجو که پدرشم فوت کرده و مسافر کشی میکنه چه انتظاری میتونم داشته باشم ، روزی رسون خداست دختروپسر همو ببین اگراعتقادات و ایمانشون با هم یکی بود بقیه رو خدا خودش تضمین کرده میرسونه
با حساس شدن به دارمد و خونه، برکت رو از بین نبریم ، خیلی خوبه کمی هم توکل بر خدا کنیم
اینا رو که شنیدم با خودم گفتم
خدا رسونده ...
امیدوارم تو جزئیات هم همونی باشه که امام زمان صلاح میدونه
_خب قرار بزارید بریم دیگه منتظر چیهستید
خواهرم لبخندی زد
_ حالا برس خونه یه چایی بخور بعد عجله کن برای قرار گذاشتن
یکیدوساعت دیگه بهشون زنگ میزنم برای فردا قرارمیزارم
چایی رو که خوردم خواهرم نیما رو اماده کرد تا برن
_ کجا؟قرارشد زنگ بزنیا؟
_با تلفن قراره زنگ بزنم باکبوتر نامه بر که نمیخوام اطلاع بدم !!! صبر کن شب زنگ میزنم بهت میگم
حالا اگر اجازه میدید ما باید بریم ..
چاره نداشتم جز صبر کردن
_باشه برید در امان خدا
موقع رفتنشون ساعت رو نگاه کردم تا دوساعت بعدش منتظر وگوش به زنگ باشم
گذشت تا ساعت به وقت عهد رسید ، ولی خبری نشد
دلم مثل سیر و سرکه میجوشید ، خیلی دلم میخواست ببینم این دختر کیه که دغدغه اش ایمان و اخلاق با مادر هست
رفتم اتاق و خودمو با کامپیوتر مشغول کردم تا اینکه گوشیم زنگ خورد
🚫خواننده عزیز #کپیبرداری از این داستان #حرام و پیگرد #قانونیوالهی دارد .🚫
🌸
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸