eitaa logo
جمکران
94 دنبال‌کننده
462 عکس
235 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️ راه رحمت الهی را بر خود نبند! 🔰 اگر ما درِ يک شيشه را محکم ببنديم، بعد آن را وارد يک اقيانوس کنيم، آنگاه می‌توانیم بگویيم اقيانوس به اين عظمت چرا يک ذره آب در اين شيشه‌ی نيم‌ليتری نمی‌ريزد؟؟؟؟ 🛑جواب اين است که اقيانوس، بی‌پايان است ولی درِ شيشه بسته است. اقيانوس کارش اين است که هر جا که موجودی و راهِ بازی باشد، سرايت کند. اين راه از ناحيه‌ی خود اين موجود بسته است. ✔️ انسان اگر راه را بر خود نبندد، او را می‌گیرد. رحمت الهی آن‌جا را نمی‌گیرد که راه را خود انسان بر خود بسته باشد. 👤 📚 | ج۲۷ ص۴۷۶ https://eitaa.com/joinchat/1313013833C3acf51f477
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹پیام حضرت امام (ره)را شنیدین، این جنگ اسلام و کفر است ، با تمام توان بایستید و به هیچ عنوان به خود سستی راه ندهید ✔️ما تا آخرین قطره خون خودمان می‌ایستیم! شما هم باید بایستید ⁦❤️⁩اِنَّ مَعیٖ رَبّی سَیَهْدین❤️⁩ https://eitaa.com/joinchat/1313013833C3acf51f477
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمیدانستیم از ظهورت چقدر فاصله داریم آقا آه ، از جمعه بی تو گله داریم آقا 🎙 https://eitaa.com/joinchat/1313013833C3acf51f477
بیا که بی تو نه سحر را طاقتی است و نه صبح را صداقتی؛ که سحر به شبنم لطف تو بیدار می شود و صبح، به سلام تو از جا بر می خیزد. بیا که بی تو آینه ها، زنگار غربت گرفته اند. هیچ کس حریم اطلسی ها را پاس نمی دارد و بر داغ لاله ها در هم نمی گذارد. بیا که بی تو، قنوت شاخه ها، اجابتی جز غروب تلخ خزان ندارد. بی تو کدام دست مهر، سرشک غم از دیدگان یتیمان بر می گیرد؟ کجاست آغوش مهربانی که دل های زخمی را به ضیافت ابریشمی بخواند؟ ای آبِ آب! رودخانه ها عطش دیدار تو را دارند و در بستر انتظار، به سوی دریای ظهور تو شتابان اند. قامتی به استواری کوه، دلی به بی کرانگی دریا، طراوتی به لطافت سبزینه ها، سینه ای به فراخی آسمان ها و صمیمتی به گرمی خورشید می خواهد تا بشود تو را خواند و کاروان دل ها را به منزلگاه امید کشاند. این همه را که اندکی بیش نیست، از دل شکسته ترین منتظران تاریخ دریغ مدار، که ظهور تو اجابت دعای ماست. یا صاحب الزمان https://eitaa.com/joinchat/1313013833C3acf51f477
🔻امام صادق سلام الله علیه فرمود: إِنَّ جُبَيْرَ اَلْخَابُورِ كَانَ صَاحِبَ بَيْتِ مَالِ مُعَاوِيَةَ وَ كَانَتْ لَهُ أَمٌّ عَجُوزٌ بِالْكُوفَةِ كَبِيرَةٌ فَقَالَ لِمُعَاوِيَةَ إِنَّ لِي أُمّاً بِالْكُوفَةِ عَجُوزاً اِشْتَقْتُ إِلَيْهَا فَأْذَنْ لِي حَتَّى آتِيَهَا فَأَقْضِيَ مِنْ حَقِّهَا مَا يَجِبُ عَلَيَّ فَقَالَ مُعَاوِيَةُ مَا تَصْنَعُ بِالْكُوفَةِ فَإِنَّ فِيهَا رَجُلاً سَاحِراً كَاهِناً يُقَالُ لَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ مَا آمَنُ أَنْ يَفْتِنَكَ فَقَالَ جُبَيْرٌ مَا لِي وَ لِعَلِيٍّ إِنَّمَا آتِي أُمِّي فَأَزُورُهَا وَ أَقْضِي حَقَّهَا فَأَذِنَ لَهُ فَقَدِمَ جُبَيْرٌ إِلَى عَيْنِ اَلتَّمْرِ وَ مَعَهُ مَالٌ فَدَفَنَ بَعْضَهُ فِي عَيْنِ اَلتَّمْرِ وَ قَدْ كَانَ لِعَلِيٍّ مَنَاظِرُ فَأَخَذُوا جُبَيْراً بِظَاهِرِ اَلْكُوفَةِ وَ أَتَوْا بِهِ عَلِيّاً فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ قَالَ لَهُ يَا جُبَيْرَ اَلْخَابُورِ أَمَا إِنَّكَ كَنْزٌ مِنْ كُنُوزِ اَللَّهِ زَعَمَ لَكَ مُعَاوِيَةُ أَنِّي كَاهِنٌ سَاحِرٌ قَالَ إِي وَ اَللَّهِ قَالَ ذَلِكَ مُعَاوِيَةُ ثُمَّ قَالَ وَ مَعَكَ مَالٌ قَدْ دَفَنْتَ بَعْضَهُ فِي عَيْنِ اَلتَّمْرِ قَالَ صَدَقْتَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ لَقَدْ كَانَ ذَلِكَ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا حَسَنُ ضُمَّهُ إِلَيْكَ فَأَنْزَلَهُ وَ أَحْسَنَ إِلَيْهِ فَلَمَّا كَانَ مِنَ اَلْغَدِ دَعَاهُ ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِهِ إِنَّ هَذَا يَكُونُ فِي جَبَلِ اَلْأَهْوَازِ فِي أَرْبَعَةِ آلاَفٍ مُدَجَّجِينَ فِي اَلسِّلاَحِ فَيَكُونُونَ مَعَهُ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ فَيُقَاتِلُ مَعَهُ . شخصى به نام جبير، خزانه‌دار معاويه لعنة الله عليه بود و مادر پيرى داشت كه در كوفه زندگى مى‌كرد. روزى به معاويه لعنة الله عليه گفت: مادر پيرم در كوفه است و دلم براى او تنگ شده است، اجازه بدهيد بروم و او را ملاقات كنم و حق مادرى را ادا نمايم. معاويه لعنة الله عليه گفت: در كوفه چه كار مى‌كنى‌؟ چون در آنجا مرد ساحرى است كه به او «على بن ابى طالب سلام الله علیه» مى‌گويند و مى‌ترسم تو را فريب دهد! جبير گفت: من با على(سلام الله علیه) چه كار دارم، مى‌روم و مادرم را زيارت مى‌كنم و بر مى‌گردم. معاويه لعنة الله عليه اجازه داد. جبير آمد تا به عين التمر رسيد. و مقدار پولى كه همراه آورده بود در آنجا دفن كرد. مأموران امام علی سلام الله علیه او را گرفتند و پيش آن حضرت آوردند. وقتى چشم امیرالمؤمنين سلام الله علیه به او افتاد، فرمود: اى جبير! تو گنجى از گنجهاى خدا هستى معاويه لعنة الله عليه به تو گفته است كه من ساحر هستم. جبير عرض کرد: به خدا سوگند! همين طور است. امام فرمود: پيش تو مقدارى پول بود كه قسمتى از آن را در عين التمر، مخفى كردى. جبير عرض کرد:«درست مى‌فرماييد يا امير المؤمنين!». حضرت علی سلام الله علیه رو كرد به امام حسن سلام الله علیه و فرمود: يا حسن! او را به خانۀ خود ببر و به او نيكى كن. فرداى آن روز، امیر المؤمنين سلام الله عليه او را صدا كرد و فرمود: در زمان رجعت او از طرف كوه اهواز با چهار هزار سواره مسلح مى‌آيد و كنار قائم اهل بيت سلام الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف مى‌جنگد . 📚الخرائج و الجرائح ج ۱، ص ۱۸۵ https://eitaa.com/joinchat/1313013833C3acf51f477
🍁ماییم و دلی زعشقِ رویت سرشار ای مرد خدا! سوار آیینه تبار... 🍁هر فاصله ترجمان دلتنگی ماست بازآ و همه فاصله ها را بردار... https://eitaa.com/joinchat/1313013833C3acf51f477
‍ 🔸حافظه‌اش خیلی عجیب شده بود؛ کتاب‌ها را در یک نگاه، حفظ می‌شد! همه چیز به آن رویای صادقه برمی‌گشت: خود را در مدینه دید. پیامبر صدایش کرد. داخل حجره شد. چشم چرخاند. پیامبر بالای مجلس، امام حسن و حسین و مادرشان یک طرف، امیرالمومنین هم ایستاده در سوی دیگر! دست پیامبر را بوسید. رسول خدا فرمود: " مَرحباً بِوَلَدي؛ خوش آمدی فرزندم! " یاد سوالاتش افتاد. می‌خواست بپرسد. شنید: 👈" سوال‌هایت را از من نپرس! از امام زمانت بپرس! " همان موقع، امام زمان وارد شد. پرسید و جواب گرفت. پیامبر رو به فاطمه‌اش فرمود: " پسرت را دریاب!" حضرت زهرا غذایی برایش آورد؛ آشی با حبوبات مختلف. با اشتها خورد. از خواب بیدار شد. حالا سیّد بحرالعلوم هر مطلبی را می‌دید، دیگر از یادش نمی‌رفت.✨ بعدها از مادرش شنید: عجم‌ها آشی دارند پر از حبوبات. اسمش را هم گذاشته‌اند آش حضرت زهرا... 📚 ریاض الجنه (تالیف فاضل زنوزی)، ذیل حالات سیّد بحرالعلوم. ✋ اهلبیت علیهم السلام همگی معدن علم و فضیلت‌اند، اما امروز، دوران مهدی زهراست؛ امروز به هریک از عزیزان خدا متوسل شویم، ما را به درگاه او حواله می‌دهند. امروز برای یافتن پاسخ سوال‌ها و چاره دردها باید به دامان او پناه برد...💫 https://eitaa.com/joinchat/1313013833C3acf51f477
💔چارۀ بیچاره‌ها! 🔶وقتی این همه به خویش اعتماد کردم و ضرر کردم و باز هم اعتماد کردم، فهمیدم که این نفس چه اندازه سرکش و حیله‌گر است. 🔶حالا خوب می‌فهمم راز این همه شکوه‌ای که دوستان تو از نفس می‌کنند و پناهی که از دست او به تو می‌آورند را. 🔶آقا! من هم از نفس خویش به تو شکایت می‌کنم. به فریادم برس که بیچاره‌ام کرده. 🔶هر بار که توبه می‌کنم از اعتماد به او، طوری فریبم می‌دهد که گویی رفیق‌تر از او کسی برایم نیست و همۀ بلایی را که بر سرم آورده، فراموش می‌کنم. 🔶گلایه از نفسم را پیش تو آورده‌ام، شاید تو عنایتی کنی و از دست او خلاص شوم. 🌙💔شبت بخیر چارۀ بیچاره‌ها! ✍محسن عباسی ولدی https://eitaa.com/joinchat/1313013833C3acf51f477
🌾‌تا حالا هم خیلی زحمت مرا کشیده اید!... ☘ همین که هوایم را داشته و دارید، پُشتم گرم است!... 🌿تا همین جا هم خیلی ممنون شما هستم!... 🌹شما در رسیدگی به احوال مان کوتاهی نکردید و یادمان را از دل مهربان تان بیرون نکردید!... 🌫 اگر چنین می شد، سختی هایی که طاقت مان را می ربود، از زمین و آسمان بر ما فرود می آمد و دشمنان، ریشه مان را می کندند!... ☀️ به خاطر تک تک این لحظه ها؛ ممنونم!... ❤️سلام!... بابای همیشه مهربانم... https://eitaa.com/joinchat/1313013833C3acf51f477
برای تشرف علوی مقیّد بود، ولی زیارت را به کوتاهی انجام می داد. روزی یکی از اصـحـابش گفت: «شـما حـضور در حـرم را کمی طولانی تر کنید؛ هرچند کار هم نداشته باشید تا همه زائران متوجه آداب زیارت شما بشوند. فـی الجمله، خود را داشته باشید». 💠 ناگـهان آخــوند برآشفت و دست به محاسن گرفت و گفت: «یعنی می گویید در این آخر عمر، با ریش سفید به خداوند بورزم و خودنمایی کنم؟» 📚 دانشنامه اسلامی، آخوند خراسانی https://eitaa.com/joinchat/1313013833C3acf51f477
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا