نامه ای به علی (علیه السلام)
سلام امام علی عزیزم.
حالتون خوبه؟ هم دلم براتون تنگ شده بود و هم دلم گرفته بود گفتم دو خط نامه بنویسم و درد دل کنم. دیگه باید این مزاحم همیشگی رو ببخشید . آخه قربون اون صفا و مرامتون برم چی کار کنم که تو دنیا یه دونه هستی و مادر گیتی چون شما نیافریده. مرد مردهایی علی جانم.
این روزها همون طور که می دونید خیلی دلم گرفته و اشک تو چشمام غوغا می کنه و این دلم بیشتر از همیشه بی سر و سامون شده و هی پریشونی می کنه. خستم کرده به خدا !
این دل ما هم که انگار منتظر موقعیت بود که بگیره و حسابی ابری بشه و حالا بعد از پایان فتنه اخیر خوب فرصتی پیدا کرده و این غم لعنتی داره حسابی جولان می ده.
دلم از دنیا و از آدمهاش گرفته. دلم از همه چیز گرفته. علی جان بین خودمون باشه حتی دلم ازخدا هم گرفته!
نه اینکه بخوام ازخدا پیشتون گله و گزارش کنما، نه به مولا من راضیم به رضای خدا اما خب چی کار کنم که منم یه بنده زمینی ام و پام سفت و سخت رو زمینه. دله دیگه می گیره و کاریش هم نمیشه کرد. می دونی امام علی عزیزم ما هرچی با خدا حرف می زنیم انگار نه انگار! به خود خدا که بالاتر از اسم اعظمش اسمی نیست و خودش هم خوب میدونه که یه عالمه دوستش دارم اما خدا سالهاست ساز دل من و قبول نداره! نامردی نشه ها خداییش هوای منو خیلی خیلی تو همه چیز داره اما هوای این دلم رو نه!
امیر دلم علی جان این خدای مهربون، تو همه چیز واسه من سنگ تموم میذاره و همین که پای دل وسط میاد رخ بر می گردونه! دلش با دل من راه نمیاد! با دل من نمی سازه. نمی دونم حکمت چیه که مهر بی سامونی رو این دل ما خورده و انگار قرار هم نیست پاک بشه.
یا علی جان حالا خدا به کنار، می گیم خداست دلش می خواد اما این بنده هاش هم بد جوری نامرد و بی معرفت شدن. گرچه شما هم خوب طعم بی معرفتی رو چشیدید و منو درک می کنید.اِ اِ اِ تو رو خدا می بینی آقا جان چه روزگاری شده. ؟ آره به جون مولا قسم همین شده. آدما دیگه یادشون نیست که روزگاری راد مرد با غیرتی به اسم مولا امیر المومنین بود که یه دنیا معرفت و انصاف زیر قدم های مبارکشون سنگینی می کرد از بس که با عظمت و مرد بودند. نه امام علی جان همه چیز داره از یاد میره. دیگه به کی میشه اعتماد کرد خدا عالمه. بد روزگاری شده. حالا علی جان می دونید گیر و گرفت کار کجاست؟ اینکه دل یه آدم همیشه همراهشه و زخمش همیشه بی التیام. این خاصیت دله و دست من و شمام نیست. هرچی هم که بخوای فراموش کنی انگار نمیشه!
خستتون نکنم مولا. شما که دستتون تو گره گشایی شهره است پیش خدا سفارش این دل بشکسته ما رو بکنید. دلمون مونده بی صفا، شما که با صفا ترین با صفا های عالمید این دل بی نور و صفای ما رو رونق بدین.
راستی پس شما کی ما رو قابل می دونید و اجازه میدید پا تو اون حرم قشنگتون بذاریم؟ می بینی علی جان این هم یکی از همون موردهایی که خدا با دل ما بد تا می کنه! ای بابا...یا علی جان خیلی دوستتون دارم. انشاالله که بتونم شیعه و پیرو واقعی شما باشم. سلام منو به خدا و همه اون بالا بالایی های خدایی برسونید. امام علی جونم یادتون نره دعام کنید. منتظرما. خداحافظ..
خاک پای قنبر غلام والامقامت : بهروز😍
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردان میدان اینان بودند که آرمانها و ارزشها را درک می کردند و باورهایشان جز عشق به اسلام و ایران چیزی نبود ...
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
داستان جذاب و آموزنده از پیشکسوت جهاد و شهادت برادر بسیجی حسن عبدی (ابوتراب) از گردان خط شکن کمیل ل ۲۷
شانس ۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت هفتاد و نُهم
نَبضش ضعیف می زنه ُومشخصه که هنوززنده اس،زخم روبیشترفشاردادم خون به رنگ اصلی خودش خارج شد،زخم روبستم وجلوی خون ریزی روگرفتم وبه بچه ها گفتم ماتا اونجا که بتونیم کمکش می کنیم اَگرخواست خداباشه زنده می مونه واَگه نه ماوظیفه مون رو نجام دادیم،یه هوعلی گفت:حسن یه صدایی میاد،هر سه مون دوباره برگشتیم این وره دهنه کانال و دوباره بوته هاونی هاروکشیدم سرجاش،از لای نی هانگاه می کردم دیدم یه نفرنزدیک شد صورتش رونمی تونستم ببینم ولی صداش رو می شنیدم،به بچه اشاره کردم آماده درگیری بشن،یه هوصدای ابوتراب اومد،خوب آقامهرداد پس تواینجایی،خیلی دنبالت گشتم چه جوری اینجا روپیدا کردی؟بوته هاروزدم کناروگفتم ابوتراب؟مااینجاهستیم,ابوتراب خندید گفت: میدونم ازدوردیدمتون ،چند دقیقه ایی هست که دارم نگاتون میکنم,بوته ها و نی ها روزدیم کنار و اومدیم پیش ابوتراب دیدم دستش رو گذاشت روی رگ گردن مهرداد ُ و گفت ضعیفه ولی زنده است ، معلومه آدم جون سختیه ، هر کِی بود تا حالا مرده بود ، یه نگاه به به پاش انداخت و گفت : آفرین برادر خوب بهش رسیدی ، دست کرد از کوله اش یه کیف کوچیک درآورد ، دیدم یه سُرنگه مثل سُرنگ و آمپوله حمله شیمیایی ، فوری زد روی پای مهرداد ، علی پرسید ، برادر این چی بود ؟ ابوتراب گفت : پادزهر نیش مار اَگه شانش آورده باشه و به کمک شما سَم به قلب و مغزش نرسیده باشه با این پادزهر زنده می مونه ، محمد پرسید ؟ برادر تو اون رو می شناسی ؟ ابوتراب گفت چطور مَگه ، تو می شناسیش ؟ محمد گفت : آره فکر کنم می شناسمش ، ابوتراب پرسید ، از کجا ؟ محمد گفت : تُو آخرین کلاسی که واسه دیده بان ها گذاشته بودن عکس مهرداد ُ و چند نفر از سرکرده های گروه منافقین رو به ما نشون دادن ُ و گفتن موقع دیده بانی هر وقت اونها رو دیدیم سریع اطلاع بدیم ، مثل اینکه این چند نفر واسه قرار گاه کربلا خیلی مهم هستن ، ولی مهرداد تُو حاج عمران عراق بود فکر نمی کردم اومده باشه اینجا ، شایدم برادر دوقولوش باشه ، ابوتراب خندید ُ و گفت : نه خودشه ، خود ِ نامردشه ، ده روزی هست که اومده جنوب ، و من یک هفته اس دنبالشم ، پرسیدم ، یعنی تُو اون رو میشناسی ، گفت آره خیلی خوب می شناسمش ، علی پرسید از کجا ؟ ابوتراب گفت : حکایتش طولانیه ، شاید یه وقتی واستون تعریف کردم ، گفتم : ابوتراب ؟ مهرداد تونسته مَقر ما رو پیدا کنه ، اَگه اینجا لو رفته باشه تمام زحمت های بچه ها به باد میره ، ابوتراب گفت به چند دلیل نتونسته ، اولا" مهرداد چند روزی بود که من رو دنبال می کرد ، گفتم تُو رو واسه چی ؟ گفت : یه آمانت پیش من داره ، می خاد اون رو بگیره ، محمد گفت آمانت چی ؟ ابوتراب دست کرد از تُو گردنش یه زنجیر درآورد که یه چیزی مثل یه قلب کوچیک بهش آویزون بود ، بازش کرد یه موسیقی آروم شروع کرد به نواخته شدن ، علی گفت : چه خوب من قبلا " یه دونه از اینا داشتم ، خراب شد ، الان خونمونه ، ابوتراب عکس داخل قلب رو به ما نشون داد ، یه خانم که دو تا بچه یه شکل کنارش بودن ، محمد پرسید اینا کِیه ان ؟ ابوتراب گفت این خانم خاله ی منه ، و این دوتا بچه دوقولو پسر خاله های من ، گفتم خوب این چه ربطی به مهرداد داره ، ابوتراب گفت ربطش اینه که بچه سمت چپی خود همین آقا مهرداده که اینجا افتاده ، داشتیم شاخ در می آوردیم ، علی پرسید برادر ؟ یعنی می خای بگی این آقا ، پسر خاله شماست ؟ ابو تراب خندید ُ و گفت بله ، پسر خاله ایی که تُو خارج بزرگ شده و از ما و ایران و خرمشهر دور بوده ، دوتا برادر دوقولو که هر دوشون جزء سازمان مجاهدین خلق قبل از انقلاب و از فرمانده هان و نزدیکان سرکرده امروز منافقین در پایگاه اشرف در عراق هستند ، محمد گفت : داستان جالب شد ، حتما" یه روز باید واسمون تعریف کنی ، یه دفعه مهرداد یه آهی کشید ُ و چشمهاش رو باز کرد ، انگار دارو اثر کرده بود ، ابوتراب خندید ُ و گفت : سلام پسر خاله ، این شد سه تا ، این سومین باره که نجاتت میدم ، مهرداد با تعجب و درد نگاه می کرد خودش رو تکون داد انگار دنبال یه چیزی می گشت ، ابوتراب خندید ُ و گفت : دنبالش نگرد ، پیش منه ، هر سه تاشون پیش منه ، هم قناسه ات هم بیسیمت و هم ، ابوتراب زنجیر ُ و قلب رو نشون داد ُ و گفت هم آمانتی برادر دوقولوت شهداد ، مهرداد نا امید یه نگاهی به ما انداخت ُ و آروم گفت : شانش آوردید این مار لعنتی مزاحم شد وگرنه تا حالا سر تک تک تون رو بریده بودم ُ و گذاشته بودم رو سینه تون ، بعد یه سرفه شدیدی کرد که از داخل دهنش خون زد بیرون ، علی آب دهنش رو قورت داد و گفت : آره حسن جون مثل اینکه واقعا" شانس آوردیم ، محمد گفت : چیزی به اسم شانس وجود نداره ، این مار مامور خدا بود ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای ضرغامی (بلانسبت آقا)
جواب همین یک مادر شهید را هم نمیتوانی بدهی
خدا ازت نگذره بی انصاف خون جوان رعنای شهیدش و به چی فروختی که داری این جور چهار نعل در مسیر شیطان میتازی
این پیام برای ثبت در تاریخ نه ؛ بلکه ثبت در لوح الهی که فرمود : فمن بعمل مثقال ذرة بره ؛
منتشر کردم (جانباز شیمیایی بهروز بیات)
📸 وقتی مادر شهید تصویر فرزند شهیدش رو در بیلبورد کنار خیابان میبیند...😔💔
بمیرم برا دلت مادر جان 😔😔
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
🔴 رَغائب به معنای آرزو نیست!
بلکه شب رغبتها است،
یعنی از خدا بخواهید رغبتهای
یک سال شما را هدایت و اصلاح کند.
فَاستبقوا الخیرات شویم،
بالاترین خیرات زمینه سازی ظهور مولاست، که باید به سمتش سبقت بگیریم.
📚 آیت الله جوادی آملی
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
⭕️ ليلة الرغائب شب آرزوها نيست!
🔺در سالهای اخیر در مورد معنای لیلة الرغائب كه اولين شب جمعه ماه رجب است، اشتباهی بزرگ صورت پذیرفته است...
🔸در برنامه های ویژه این شب پر فیض، به اشتباه لیلة الرغائب را شب آرزوها معنا میکنند؛ اين در حالى است که موضوع "ليلة الرغائب" هيچ ارتباطى با "آرزو" و "آرزو کردن" ندارد و اساساً در ادبيات دينى، مؤمنان همواره در آيات و روايات مختلف، از داشتن آرزوهاى دور و دراز، منع شده و "طول الأمل" همواره مذموم شمرده شده است و آنچه به جاى آن مطرح است، موضوعيت اميد و رجاء به رحمت الهى در عين اعتقاد به خوف از عذاب او است.
📝 بررسی لغوى معناى لیلة الرغائب:
"رغائب" جمع مکسر "رغيبة" است که در زبان عربى دو معنا را افاده ميكند:
۱- چيزى که مورد ميل و رغبت انسان است. [کتاب العین، ج۴، ص۴۱۳]
۲- بخششى که فراوان باشد. [جمهرة اللغة، ج۱، ص۳۲۰]
🔸همان طور که ديديم هيچ يک از اين دو معنا، ارتباطى با "آرزو کردن" ندارد و موضوع اين معانى مربوط به فلسفه و هدف خلقت جن و انس، عبادت خدا است.
🔸 ليلة الرغائب شبى است که خداوند خواسته است تا بندگانش با ميل و رغبت به سوى عبادتش بشتابند و ساعتى را به اقامه نماز و استغفار و مناجات با پروردگارشان به سرآورند و بخشش و رحمت و مغفرت او را طلب کنند.
🔅در حدیث است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ملائکه این شب را به این نام نهادند و محدثان در کتابهای دعا نمازی با کیفیت مخصوصی در این شب ذکر کرده اند که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
🔺هر کس این نماز را در این شب انجام دهد ثواب این نماز به نیکوترین صورت با روی خندان و درخشان و با زبانی فصیح در شب اول قبر در حضور این فرد ظاهر شود و به او می گوید: ای دوست من مژده می دهم تو را که از هر شدّت و سختی نجات یافتی، نمازگزار میگوید: تو کیستی که من تاکنون چنین صورتی زیبا با چنین جلوه ای ندیدم و سخنی شیرینتر از کلام تو نشنیده ام و بویی بهتر از بوی تو نبوئیدم در پاسخ میگوید: من همان نماز لیلة الرغائبم که شما انجام دادی. امشب آمده ام نزدت باشم تا حق را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود من در عرصه قیامت سایه بر سر تو خواهم افکند پس خوشحال باش که خیر از تو معدوم نخواهد شد.
🔖 کیفیت اعمال لیلة الرغائب :
🔸روز پنج شنبه اول ماه رجب روزه گرفته شود.
چون شب جمعه شد مابین نماز مغرب و عشاء دوازده ركعت نماز اقامه شود كه هر دو ركعت به یك سلام ختم می شود و در هر ركعت یك مرتبه سوره حمد، سه مرتبه سوره قدر، دوازده مرتبه سوره توحید خوانده شود.
و چون دوازده ركعت به اتمام رسید، هفتاد بار ذكر" اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله" گفته شود.
پس از آن در سجده هفتاد بار ذكر "سبوح قدوس رب الملائكة والروح" گفته شود.
پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذكر "رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انك انت العلی الاعظم" گفته شود.
دوباره به سجده رفته و هفتاد مرتبه ذكر "سبوح قدوس رب الملائكة والروح" گفته شود.
در اینجا می توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود.
ان شاء الله به استجابت می رسد.
#لبیک_یا_خامنه_ای
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
فضيلت و اعمال ليله الرغائب +كيفيت نماز
این نماز در منابع زیر ذکر شده است:
اقبال الاعمال، سید ابن طاووس-
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی
بلد الامین، کفعمی
اختیار المصباح الکبیر، ابن باقی قرشی
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
🌹🌹السلام علیک یا اباعبدالله🌹🌹
🌴در کتاب"بحر الغرائب"تالیف=ثقه الاسلام شیخ محمد هروی طاب نژاه" اشاره به آیاتی نموده که قرض و حق والدین را ادا میکند🌴
نوشته:👇👇👇
"مردی خدمت پیغمبرآمدگفت:جانم به فدایت بسیار قرض دارم. فرمود: این آیات را بخوان. بار دیگر آمد آمد گفت: قرضم ادا شد. متاع دنیا ندارم. فرمود: این آیات را بخوان. بعد از مدتی آمد و گفت:دشمن وهمسایه بد دارم. فرمود: این آیات را بخوان.گفت: از حکام میترسم . فرمود:برای هر مشکلی بخوان و از کسی مترس"
و همچنین:
🌹درکتاب"جواهر القرآن" تالیف=محمد بن محمد غزالی"🌹 نوشته:👇👇👇👇
"حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: هر که این آیات را بخواند و ثواب آنها را به روح والدین بخشد، ایشان را حقی در گردن آن فرزند نماند."
🌹و آن آیات کریمه این است🌹:👇👇👇👇
"بِسْم اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم"
🌹فَلِلهِ الْحَمْدُ رَبَّ السَّمواتِ وَ رَبَّ الْأرْضِ رَبَّ الْعالَمینَ وَ لَهُ الْکِبْریاءَ فِی السَّمواتِ وَ الْأرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم/🌹(سوره مبارکه جاثیه آیات مبارکه 37 و 36)ُ
🌹فَلِلهِ الْحَمْدُ رَبَّ السَّمواتِ وَ رَبَّ الْأرْضِ رّبَ الْعالَمینَ وَ لَهُ الْعَظَمَتُهُ فِی السَّمواتِ والْأرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم🌹ْ
🌹فَلِلهِ الْحَمْدُ رَبَّ السَّمواتِ وَ رَبَّ الْأرْضِ رَبَّ الْعالَمینَ وَ لَهُ الْفَضْلُ فی السَّمواتِ وَ الْأرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ🌹
🌹فَلِلهِ الْحَمْدُ رَبَّ السَّمواتِ وَ رَبَّ الْأرْضِ رَبَّ الْعالَمینِ وَ لَهُ النُّورِ فِی السَّمواتِ والْأرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم🌹ْ
🌹فَلِلهِ الْحَمْدُ رَبَّ السَّمواتِ وَ رَبَّ الْأرْضِ رَبَّ الْعالَمینَ وَ لَهُ الْمُلْکُ فِی السَّمواتِ وَ الْأرضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم🌹
🌺السلام علیک یا اباعبدالله🌺 14صلوات و فاتحه نثار حضرات معصومین(سلام الله علیها)/شهدا مخصوصا شهدای مدافع حرم و امنیت/ اموات مسلمین و مسلمات و مومنین و مومنات/ علی الخصوص اموات شما سرور گرامی) و همه پدر و مادرهای آسمانی🌺
🙏اجرکم عندالله یا علی مدد🙏🤲
🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
🔴این فرد، خطرناک تر از لیبرال هاست❗️
🔰آیا بعد از این همه تجربه و آزمون و خطا و بعد از آنکه مجاهدین انقلابی، سال ها با لیبرال ها جنگیدند، شایسته است در درون دولتی که معروف به دولت انقلابی است، فردی مانند ضرغامی حضور داشته باشد❓
👈 خطر امثال ضرغامی اگر از لیبرال ها بیشتر نباشد، کمتر از آنها نیست! مایه تعجب است که چنین فردی با این تفکرات التقاطی و صورتی بازی خود، با چه معیار و متری در دولت سیزدهم حضور پیدا کرده است⁉️
◀️از رئیس جمهور محترم خواهشمندیم که عذر این فرد را هر چه زودتر بخواهد تا او در بیرون از ساختار رسمی نظام، هم مشغول صورتی بازی خود شود و هم بیشتر از این خود را نشان دهد❗️
🌍 #انتشار_حداکثری_با_شما
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
داستان جذاب و آموزنده از پیشکسوت جهاد و شهادت برادر بسیجی حسن عبدی (ابوتراب) از گردان خط شکن کمیل ل ۲۷
ترس ۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت هشتادم
۰۰۰ محمد گفت : چیزی به اسم شانس وجود نداره ، این مار مامور خدا بود تا نزاره که این معقر لو بره ، من گفتم آره محمد راست میگه ، همه اینها نشونه ایی از عنایت خدا و امام زمان(عج) به ماست ، وگرنه تُو این بیابون من تا حالا مار ندیده بودم ، مهرداد به سختی حرف می زد ، یه هو صدای حاج آقا قلعه قوند رو شنیدم ، حسن جان اینجا چه خبره ، چی شده ، اِ ِ ِ برادر ابوتراب برگشتی چه خبر از احمد ، وای تا گفت چه خبر از احمد ، انگار کره زمین رو زدن تُو سرم ، همه چی یادم افتاد ، پاهام شل شد نشستم رو زمین ُ و پرسیدم برادر ابوتراب چی شد ، احمد ُ و پیدا کردی ؟ ابوتراب دست پاچه گفت : آره ، آره ، آره پیداش کردم ، واستون میگم اول باید مهرداد رو ببریم داخل سنگر ممکنه اینجا تُو دید دیده بان های بعثی باشیم ، علی گفت : خوب اَگه تُو دید بودیم که تا حالا ما رو زده بودن ، محمد گفت : نه همیشه هم اینطور نیست ، بعضی وقت ها زیر نظر می گیرن تا اطلاعات بیشتری رو بدست بیارن و استفاده بیشتری کنن ممکنه همین الان تُو دید عراقیا باشیم و گِرای ما رو گرفته باشن البته ممکنه،اینااحتمالاتیه که باید درنظرگرفته بشه،مهردادروبه سختی بردیم داخل سنگر ازنقشه ووسایلی که همراه داشت متوجه شدیم که مارو شناسایی کرده وداشته بابیسیم اطلاعات رو به صورت رَمزارسال می کرده که مارنیشش زده،حاج آقاقلعه قوند از محمدپرسید ؟ممکنه چیزی ارسال کرده باشه؟ محمدگفت:وقتی مارسیدیم بیسیم خش خش میکرداَگه چیزی روهم ثبت کرده باشه،فرصت نکرده دکمه انتقال روبزنه چون اَگه دکمه ثبت روزده بودبیسیم علامت میدادنه اینکه خش خش کنه،ازجواب محمدخوشحال شدم ولی نگران بودن،جمشیدپرسیدبرادر ابوتراب احمد رودیدی؟ابوتراب سرش راانداخت پائین گفت آره دیدم،علی پرسیدزنده اس،ابوتراب گفت نمیدونم،محمدپرسیدتونستی بهش نزدیک بشی،ابوتراب یه مَکثی کردوگفت نه با عصبانیت پرسیدم،نتونستی،چرانتونستی؟ واسه همین گفتم بزارباهات بیام،آقا قلعه قوند دستم روگرفت ُ وگفت:حسن جان آروم باش حتما" برادرابوتراب دلیل قانه کننده ایی واسه این کارش داشته،گفتم چه دلیلی،حتمأترسیده ، یه نگاهی به ابوتراب انداختم ُ وگفتم ترسیدی نه ؟سرش روآروم بالاآوردوگفت یه بچه خرمشهرهیچ وقت نمی ترسه،هیچ جاواز هیچ کس ، مابا دست خالی وقتی شماتُو تهران داشتید حموم آفتاب می گرفتیدچهل روز روبروی صدام ایستادیم و مقاومت کردیم اونم نه با سلاح هایی که شما فرستاده بودید با دست خالی ُ و با گوشت ُ و پوستمون ، از خجالت سرم رو انداختم پائین رفتم جلو بغلش کردم پیشونیش رو که جای مُهر نماز داشت بوسیدم ُ و گفتم ، ببخش برادر دست خودم نبود آخه خیلی نگران احمد ُ و بچه ها هستم ، گفت : می دونم من تعریف شما رو از برادر میثم شنیدم ، پرسیدم شما برادر میثم رو میشناسی گفت بله که می شناسم من جزء گروه شناسایی بودم که به فرماندهی برادر میثم رفته بودیم حوالی بصره عراق ، محمد با عجله پرسید شما موقع اسارت میثم اونجا بودی ؟ ابوتراب گفت نه من و یکی دیگه از بچه ها به خواست خود برادر میثم رفته بودیم داخل شهر بصره تا اطلاعات جمع کنیم وقتی برگشتیم دیدم بسیمچی رو بستن به ماشین ُ و شهیدش کردن ، به یکی دیگه از بچه ها تیر خلاص زده بودن و برادر میثم رو اسیر کرده بودن ُ و با خودشون برده بودن جای پا و لاستیک ماشین ها نشون میداد که تازه رفتن واسه همین من دنبالشون کردم و سر اولین گردنه بهشون رسیدم از دور با دوربین نگاه کردم و باورتون نمی شه چی دیدم ، جمشید پرسید مگه چی دیدی ، ابوتراب اشاره کرد به مهرداد و گفت همین آقا رو دیدم ، همین مهرداد خان رو که الان اینجا خوابیده ، پرسیدم یعنی می خای بگی میثم رو مهرداد اسیر کرده ، ابوتراب گفت : بله مهرداد و چند تا دیگه از منافقین به همراه دوتا افسر از استخبارات عراق ، علی پرسید تو چطوری فهمیدی که اونا مال استخبارات عراق بودن ، ابوتراب گفت وقتی بهشون نزدیک شدم دیدم منافقا و مهرداد با افسر های عراقی درگیر شدن ، عراقی ها می خواستن میثم رو با خودشون ببرن و خودشون او رو تحویل بدن و جایزه دریافت کنن و منافقا می خواستن میثم رو با خودشون ببرن ُ و او رو تخلیه اطلاعاتی کنن ، محمد پرسید ، میثم سالم بود ، ابوتراب گفت نه زخمی بود مشخص بود شکنجه اش دادن ولی زنده بود یه چشمش رو بسته بودن پای چپش خونریزی داشت ، علی گفت نمی تونستی نجاتش بدی ؟ ابوتراب گفت ، اَگه بچه های منافق و این شازده نبود می تونستم ولی وجود اینها باعث می شد جون میثم به خطر بیفته ، با خودم فکر کردم اولا" با شناختی که من از میثم دارم می دونم غیر ممکنه که میثم اطلاعاتی به اینا بده در ثانی خود من نقشه و اطلاعات مهمی رو همراه داشتم که باید اون ها رو به ستاد ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
🔴 گاف هاشونو اینقدر منتشر کنین که آبرو و شرفی براشون نمونه!
🔹حمله به گوهر عشقی
🔹شکستن پاهای حسین رونقی در زندان
🔹حکم اعدام و تحت شکنجه بودن حسن فیروزی
همه دروغ بود!
🔹حالا که مشخص شد همه اینها دروغ بود و صرفا کارشون شده فرافکنی و منتشر کردن دروغ های شاخ دار، همینقدر احمق و ناشی!
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
ساعت ۸:۳۰ صبح امروز مهاجم یا مهاجمانی به سمت سفارت باکو در تهران حمله می کنند که در نتیجه آن رئیس حراست سفارت باکو کشته و یک فرد دیگر زخمی می شود.
مهاجم مسلح به سلاح های خودکار بوده و توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده است.
تحقیقات نهاد های امنیتی به سرعت آغاز شده است.
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee