* 💞﷽💞
💗خریدار عشق💗
قسمت50
حرکت کردیم سمت جمکران ،خیابونا شلوغ بود ،همه شاد بودن و در حال پخش کردن شیرینی و شربت بودن سجاد هم هر چند متر یه ترمز میزد و دوتا شیرینی و دوتا شربت میگرفت
یعنی معده مون دریایی شده بود واسه خودش
به قول سجاد،نذریه دیگه ،شاید در بین این همه نذر ها یکی شون حاجتمونو بده...
بعد از رسیدن به جمکران از ماشین پیاده شدیم
دست در دست همدیگه وارد مسجد جمکران شدیم جای سوزن انداختن نبود
وارد صحن که شدیم
آوای سلامٌ علی آل یاسین به گوشم میرسیدو من چه خود شیفته هستم که جواب میدهم:
علیک سلام.
مرا امروز ،روز جشن میلادت فرا خوانده ای به گنبد فیروزه ایت و آفتابت را گرما بخش به وجودم تاباندی چگونه غرق نشوم در این محبت بی دریغ تو، که امروز همراه کسی آمده ام که عاشقانه دوستش دارم
حال مرا شنوا باش
میخواهم که تجلیه صفات تو باشم
میخواهم دلم را حاجت روا کنی از خواسته ای که حتی تاب و توان نوشتنش را ندارم
بعد به همراه سجاد رفتیم یه گوشه ای شروع کردیم به خوندن نماز امام زمان بعد از خوندن نماز ، چند تا عکس با هم گرفتیم
همه جا صدای شور و نوای مهدی شنیده میشد ، نمیدونم چرا درونم پر از دلشوره بود
با صدای سجاد ،به خودم اومدم
سجاد:کجایی بانوو
-همینجا،در کنار عشقم
سجاد: بریم سمت چاه
- بریم
نزدیک چاه شلوغ بود
همه در حال نوشتن بودن
سجاد: بریم ما هم بنویسیم !
(همون جور قبلا توضیح داده شده بین چاه جمکران و چاه دیگر هیچ تفاوت قایل نیست)
-باشه
دلم میخواست مثل همیشه ،با صدای بلند حرف بزنم ولی جمعیت اینقدر زیاد بود که نمیتونستم
سجاد از داخل جیبش یه خودکار و کاغذ بیرون آورد ،انگار که میدونست باید بنویسیم
سجاد:اول تو مینویسی یا من
- تو بنویس
یه گوشه نشستیم و سجاد شروع کرد
به نوشتن کرد...
* 💞﷽💞
💗خریدار عشق💗
قسمت51
بعد از چند دقیقه نوشتن نامه سجاد تمام شد
-تمام شد؟
سجاد:اره
-خسته نباشی
سجاد:سلامت باشی،بیا حالا نوبت توعه
-میشه پشت نامه تو بنویسم؟
سجاد چرا؟
-اینجوری نامه هر دوتامون کنار همه..
سجاد:باشه بیا بنویس،فقط نامه منو نخونیااااا،شخصیه ...
-آها ،حالا شخصی هم داریم ،باشه بابا نمیخونم
نامه رو گرفتم از دستش ،شروع کردم به نوشتن
سلام مولای من، خیلی حاجت دارم برای نوشتن ،ولی الان فقط حاجتم یه دونه اس
اینه که آرزو و حاجت های سجاد و برآورده کنی ،خیلی دوستت دارم...
-خوب تمام شد
سجاد:جدی؟ چه کم!.
-کم نیست آقا!
حاجتم بزرگه،ولی تو یه جمله خلاصه شد
بعد باهم دیگه نامه رو انداختیم توی چاه
بعد از نوشتن نامه رفتیم یه گوشه نشستیم
سجاد شروع کرد به خوندن زیارت آل یاسین
منم سرمو گذاشتم روی شونه اش و چشمامو بستمو به خوندنش گوش میکردم
بعد از اینکه زیارت ال یاسین تمام شد
سجاد:بهار ؟
-جانم
سجاد:من دو روز دیگه باید برم ( با شنیدن این جمله ،انگار زندگی و خوشبختی منم تمام شد ،ای کاش میشد برگشت دوباره نامه بنویسم و از آقا بخوام که سجاد از پیشم نره،ای کاش میشد نامه نوشته شده مو پاک کنم نکنه سجاد آرزو شهادت داشته بود )
سجاد: نمیخوای چیزی بگی؟
- پس به آرزوت رسیدی.
آقا جون و مادر جون میدونن؟
سجاد: اره خیلی وقته که بهشون گفتم، به تو هم چون خودت خواستی دیر گفتم
خیلی سعی کردم جلوی اشکامو بگیرم ولی نمیشد ،اشکام از همدیگه سبقت میگرفتن ،یه لحظه دلم به حال خودم سوخت که چقدر زمان خوشی هام کم بودن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_شمار_عید_غدیر 💚
💫 روز شمار عید غدیر
🗓 برای امروز ، دوشنبه ۲١خرداد
🌺 ١۵ روز تا عید بزرگ غدیر خم
15.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانه آباد شدم خانه ات آباد حسین♥️
┄┅─✵🍁✵─┅┄
♨️ #حاج_حسین_طاهری
#امام_زمان
🫀چله زیارت عاشورا🫀
💫روز چهاردهم 💫
« وَ أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَيْكُم » هر که به شما پناه آورد امان یافت🫀
🌹 @jannathoseyn🌹
••
Ziyarat-Ashura-ali-fani-232665.mp3
8.41M
🫀چله زیارت عاشورا🫀
💫روز چهاردهم💫
#انگیزشی
مثل آیتالله جنتی باش
سعی کن آدمای تاکسیک زندگیت رو
حذف کنی و حرف مردم روت هیچ تاثیری
نداشته باشه
10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حیفه آدم بمیره تو حسرت ِکربلا❤️🩹
#حسینستوده