جنتالحسین«ع»:)
حرملههههههههه تیر سه شعبه رو برداشت ی نشونه گرفت... 💔😭
یهو آقام دید علی داره دست و پا میزنه، میگه بابا سیر آب شدی سرحال اومدی داری دست و پا میزنی؟ 💔
جنتالحسین«ع»:)
یهو آقام دید علی داره دست و پا میزنه، میگه بابا سیر آب شدی سرحال اومدی داری دست و پا میزنی؟ 💔
آقا میبینه علی اصغرش غرق در خونههههه💔مادرش در خیمه منتظر پسرشه...
جنتالحسین«ع»:)
آقا میبینه علی اصغرش غرق در خونههههه💔مادرش در خیمه منتظر پسرشه...
آقام عباشو در میاره، دور پیکر بی جان علی میپیچه حالا حالا حالا...
من اینجا میشکنم من اینجا جون میدم...
حسین ی قدم به سمت خیمه میره چند قدم به عقب برمیگرده💔
جنتالحسین«ع»:)
من اینجا میشکنم من اینجا جون میدم... حسین ی قدم به سمت خیمه میره چند قدم به عقب برمیگرده💔
نمیدونه به رباب چی بگه؟
اقام شرمنده شده بود 💔هی به سمت خیمه میرفت هی برمیگشت💔😭
جنتالحسین«ع»:)
نمیدونه به رباب چی بگه؟ اقام شرمنده شده بود 💔هی به سمت خیمه میرفت هی برمیگشت💔😭
اقام میره پشت خیمه با دستاش خاک میکنه پیکر بی جان علیش رو میزاره با دست روش خاک میریزه💔💔
جنتالحسین«ع»:)
اقام میره پشت خیمه با دستاش خاک میکنه پیکر بی جان علیش رو میزاره با دست روش خاک میریزه💔💔
عمه زینب متوجهش میشه میاد پشت خیمه میگه داداشم میشه بزاری رباب ی بار دیگه علیشو ببینه؟ 💔
جنتالحسین«ع»:)
عمه زینب متوجهش میشه میاد پشت خیمه میگه داداشم میشه بزاری رباب ی بار دیگه علیشو ببینه؟ 💔
اما اقام میگه زینبم علی من الان با علی قبلی فرق داره اگه رباب ببینه... 💔😭
تن علی من ی طرف سر علی من ی طرف😭💔
جنتالحسین«ع»:)
اما اقام میگه زینبم علی من الان با علی قبلی فرق داره اگه رباب ببینه... 💔😭 تن علی من ی طرف سر علی من
میدونی چیه اگه ی مادر یک شب برا بچش لالایی نخونه خوابش نمیره، الان رباب شیرخواره نداره دیگه رباب بچه نداره💔
جنتالحسین«ع»:)
میدونی چیه اگه ی مادر یک شب برا بچش لالایی نخونه خوابش نمیره، الان رباب شیرخواره نداره دیگه رباب بچه
لا لا لالایی علی من کجایی
علی لا علی لا علی لالا
*
بعد از عاشورا دشمن ها قبر علی اصغر رو پیدا کردن، اومدن سر علی رو رو نیزه بردن💔
*
لالا لالا لالایی علی جونم چه ماهی
علی من علی جونم تو که بچه کوچولوی خودم بودی که اینقدر بزرگ شدی؟(بلندی قد بر روی نیزه) 💔💔
جنتالحسین«ع»:)
لا لا لالایی علی من کجایی علی لا علی لا علی لالا * بعد از عاشورا دشمن ها قبر علی اصغر رو پیدا کردن،
عمه زینب بچه ها رو ساکت میکنه همه ساکت میشن ولی زینب میبینه رباب داره گریه میکنه.
میگهرباب تو دیگه چرا گریه میکنی؟ تو باید کمک من باشی.... 💔
جنتالحسین«ع»:)
عمه زینب بچه ها رو ساکت میکنه همه ساکت میشن ولی زینب میبینه رباب داره گریه میکنه. میگهرباب تو دیگه
رباب میگه زینب خواهر حسینم، ظهر که آب ها باز شد من که گفتم آب نمیخورم من که گفتم غذا نمیخورم💔
زیبت گفت خب کار اشتباهی که نکردی...
رباب گفت من که گفتم نمیخورم اما حالا که خوردم احساس میکنم سینم شیر داره ولی من دیگه علی رو ندارم💔من شیر دارم و شیرخواره ندارم😭🥺