eitaa logo
جرس
390 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
8.7هزار ویدیو
77 فایل
📌 کانال جرس گلچینی از اخبار و مطالب...! ✍️ تفاوت محتوا به خاطر تعدد ادمین است
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸طرف در هواپیما دیده بوی گند می‌آید، متوجه شده مسافر قبلی استفراغ کرده و کسی تمیز نکرده؛ وقتی معترض شده، گفته اند یا ساکت بشین سرجایت و ۵ ساعت با استفراغ پرواژ کن یا برو بیرون؛ مسافر مخالفت کرده امنیت پرواز اخراجش کرده و نامش را گذاشتند در لیست ممنوعیت پرواز به جرم اعتراض؛ 🔹این مسافر تا ابد دیگر نمیتواند سوار هواپیما شود‌. تنها راهش اینست که ۵۰ هزار دلار وکیل بگیرد تا از لیست در بیاید، اخرش هم در سابقه ش میماند؛ 🔸 همین‌ها که مردم خودشان حق کوچک ترین اعتراض را ندارند، برای ایران نگران حقو‌ق بشر و دموکراسی و حق اعتراض می‌شوند؛ سالی چند صد میلیون دلار خرج میکنند که یادمان بیاورند سالگرد فلانیست و بریزید اعتراض کنید. لینک خبر https://toronto.citynews.ca/2023/09/05/woman-says-air-canada-made-passengers-sit-in-vomit-covered-seats/ ┏━━ °•🖌•°━━┓ @jahad_tabein ┗━━ °•🖌•°━━┛
هدایت شده از جهاد تبیین ✌️
‏جمهوری اسلامی حق ندارد قانون برای مبارزه با لخت شدن و بی حجابی بگذارد اما فرانسه مدعی آزادی! حق دارد به زور قانون، حجاب را از سر زنان مسلمان بردارد! نه به ‎ در فرانسه! *اميرحسين ثابتی ┏━━ °•🖌•°━━┓ @jahad_tabein ┗━━ °•🖌•°━━┛
هدایت شده از جهاد تبیین ✌️
📜برگی از داستان قسمت پنجاه و یکم: پسر گم شده آقای وارد «وارد» سفیدپوستی بود که در ایالت نیومکزیکو زندگی می‌کرد و با یک زن سرخ پوست ازدواج کرده بود. آنها صاحب پسری شده بودند که روحیه ی سلحشوری و عشق به آزادی را از مادرش به ارث برده بود. «وارد» وقتی رفتارهای پسرش را می‌دید که به سرخ پوست‌ها بیشتر شبیه است تا سفیدها به شدت خشمگین می‌شد و تا جایی که از نفس می‌افتاد پسرش را کتک می‌زد. در یکی از روزها وارد، درحالی که شراب زیادی خورده بود و بر خودش مسلط نبود، به خانه آمد و همین که چشمش به پسرش افتاد، شروع به بهانه گیری کرد و بعد به جان او افتاد.کتک‌های وارد آن قدر خشن و وحشیانه بود که پسر دورگه اش مجبور شد خودش را از خانه بیرون بیندازد و پا به قرار بگذارد. هنگامی‌که وارد به خودش آمد متوجه شد که پسرش همراه چند رأس از دام‌هایش گم و گور شده است. وارد فوراً به سراغ سربازان رفت و به آنها گفت « کوچیزه » رئیس سرخ پوستان « چیریکا هوا » پسرش را همراه چند رأس دام دزدیده است. ارتش، ستونی از سربازان را برای تنبیه کوچیزه و آزادی پسر دورگه آماده کرد. هنگامی‌که خبر به دهکده ی سرخ پوست‌ها رسید کوچیزه، رئیس تنومند سرخ پوست‌ها، تصمیم گرفت با پای خودش به اردوگاه سربازان برود و بی گناهی اش را ثابت کند. کوچیزه با چند نفر از مردان قبیله اش راهی اردوگاه شد و به فرمانده سربازان اعلام کرد که برای مذاکره آمده است. فرمانده از او و مردانش خواست وارد چادر شوند و هنگامی‌که رئیس «چیریکاهوا» را درون چادر دید نتوانست در برابر وسوسه ی دستگیر کردن او مقاومت کند. با اشاره ی فرمانده، سربازان چادر را محاصره کردند و بعد فرمانده به «کوچیزه» گفت که او و همراهانش در اسارت خواهند ماند تا آن پسرو دام‌ها بازگردانده شوند. هنوز حرف فرمانده تمام نشده بود که کوچیزه کاردش را بیرون کشید، چادر را پاره کرد و از آن بیرون پرید. سربازان که ناگهان این سرخ پوست قوی هیکل و بلند بالا را در مقابل خود دیده بودند، بی اختیار خود را کنار کشیدند و راه را برای او باز کردند. کوچیزه گریخت، اما پارانش در دست سفیدها اسیر بودند. مدتی بعد مجبور شد سه سفیدپوست را گروگان بگیرد تا آنها را با دوستانش معاوضه کند؛ اما فرمانده حاضر به مذاکره نبود. او اصرار می‌کرد که کوچیزه باید گروگان‌ها، پسر آقای وارد و دام‌ها را فوراً آزاد کند. کوچیزه از سماجت سفیدها که بدون هیچ مدرکی او را به دزدیدن آن پسر متهم می‌کردند، به تنگ آمده بود. سرانجام دستور داد تا هر سه گروگان را بکشند. فرمانده سربازان هم هرشش اسیر سرخ پوست را به دار آویخت و سربازانش را برای جنگ با قبیله چیکاهوا به راه انداخت که بیش از ده سال طول کشید و از آنجا به نیومکزیکو و آریزونا هم کشیده شد. این نبردها به «جنگ‌های کوچیزه» معروف شد و سفید پوست‌هایی که حاضر نشده بودند درباره ی حرف‌های آقای « وارد » به درستی تحقیق کنند سربازان بسیاری را در این جنگ‌ها از دست دادند. کوچیـزه هـم پس از ده سال جنگ و گریز به دام افتاد و اعدام شد؛ اما مقاومت جانانه ی قبیله ی او به یکی از طولانی ترین پایداری‌ها در برابر سفیدپوستان تبدیل شد. ارتش آمریکا که مجبور شده بود برای غلبه بر قبیله ی چیریکاهـوا از مردان غیر نظامی‌هم استفاده کند؛ برای تشویق آن‌ها جوایزی را تعیین کرده بود هرکس پوست سـر مـرد سرخ پوستی را به سربازان تحویل می‌داد، چهل دلار جایزه می‌گرفت. پوست سر زن‌ها یا سرخ پوستهای زیر دوازده سال هم بیست دلار جایزه داشت ! ریشه ی سرخ پوستان چیریکاهوا به این صورت از خاک آمریکا کنـده شـد؛ اما هیچ کس خبـری از پسر گم شده ی آقای «وارد» پیدا نکرد. 📚سرگذشت استعمار ، ج 5 ص 74 ┏━━ °•🖌•°━━┓ @jahad_tabein ┗━━ °•🖌•°━━┛
📜برگی از داستان قسمت پنجاه و دوم: سرنوشت کاپیتان جک دولت آمریکا همواره از سرخ پوست‌ها می‌خواست که (متمدن) شـوند. شکار را کنار بگذارند و به کشاورزی بسنده کنند. از پراکندگی در دشت‌ها دست بردارند و در شهرها ساکن شوند، مسیحی شوند، مثل سفیدپوستها لباس بپوشند و ازهمان کالاهایی که آنها مصـرف می‌کنند، استفاده کنند. در ایـن صـورت هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد، درگیری‌ها تمام خواهد شد و آرامش به زندگی سرخ پوست‌ها بازخواهد گشت. این درخواست‌ها به گوش نوجوان سرخ پوستی به نام «کینت پـواش» هم می‌رسید. او در قبیله ی «مودوک» در کالیفرنیا زندگی می‌کرد و پدرش رئیس قبیله بود. پدر کینت پواش حرف‌های سفیدها را باور نمی‌کرد، آن‌ها را اشغال گروخائن می‌دانست و دائم تکرار میکرد از روزی که در کالیفرنیا طلا پیدا شده است، قبیله‌اش ساعتی را هم در آرامش نگذرانده‌اند. بالاخره پدر در جنگی با سفیدها کشته شد و کینت پواش به ریاست قبیله رسید. کینت پواش به عنوان رئیس قبیله به مناطق سفید پوست نشین سفر کرد تا با آنها به صلح برسد. کینت پـواش عاشق لباس‌های سفیدپوستان بود او از خانه‌های آنها و درشکه‌هایی که سوار می‌شدند و به گردش می‌رفتند. خوشش می‌آمد. افراد قبیله مودوک دوستان خوبی در شهر ایرکا پیدا کردند، به مسیحیت گرویدند. سفید پوست‌ها کینت پواش را که حالا مثل همه ی آن‌ها مسیحی بود «کاپیتان جک» نامیدند. پس از مدتی نمایندگانی از دولت به قبیله ی مودوک آمدند و به کاپیتان جک قول دادند اگر به قرارگاه محصوری در شمال کالیفرنیا بروند به هر خانواده، به اندازه کافی زمین کشاورزی، داده خواهد شد. کاپیتان جک به نمایندگان دولت تأکید می‌کرد که آن‌ها مسیحی شده اند و تمام شرط‌های دولت را برای « متمدن » شدن پذیرفته اند؛ پس سفیدها هم باید آن‌ها را راحت بگذارند. اما نمایندگان دولت اصرار داشتند که سرخ پوست‌ها زمانی واقعاً متمدن خواهند شد که زمین‌هایشان را به دولت واگذار کنند! بالاخره کاپیتان جک قرارداد را امضا کرد و قبیله ی مـودوک راهی قرارگاه «کلامات» در شمال کالیفرنیا شد. از خوارباری هم که دولت وعده داده بود خبری نمی‌شد؛ درحالیکه نمایندگان دولت لباس و خواربار کلامات‌ها را تأمین میکردند. کاپیتان جک متوجه شد که فریب خورده است. افراد قبیله اش گرسنه بودند، او نمی‌توانست شاهد مرگ کودکان قبیله باشد. جک دستور داد که قبیله از قرارگاه خارج شوند. آن‌ها به طرف دره ی «لاست ریور» که زمانی در آنجا زیسته بودند رفتند تا شکار کنند، ماهی بگیرند و از ریشه گیاه «کاماس» غذا درست کنند. سفید پوستانی که در دره «لاست ریور» صاحب مزرعه بودند نمی‌توانستند سرخ پوستها را در اطراف خود ببینند و به دولت شکایت کردند. مقامات دولتی برای جک پیغام فرستادند که به قرارگاه کلامات بازگردد. جک پاسخ داد که بهتر است قرار گاهی به آن‌ها اختصاص یابد. دفتر امور سرخ پوستان این درخواست را منطقی تشخیص داد، اما صاحبان مزارع حاضر نبودند حتی یک وجب از دره را به سرخ پوستان بدهند. دولت بار دیگر به قبیله ی «مودوک» دستور داد که به قرارگاه کلامات بازگردد. جک زیر بار نرفت. یک هنگ سواره نظام از دژ کلامات بیرون آمد و به طرف دره ی لاست ریور به راه افتاد تا قبیله ی مودوک را به زور به قرارگاه برگرداند. سربازان چادرهای سرخ پوستان را محاصره کردند و سرگرد جکسن، فرمانده هنگ، به جک اعلام کرد که از طرف «پدر همه» یا همان رئیس جمهور آمریکا مأمور است که آنها را به کلامات بازگرداند و سپس از جک خواست تفنگش را روی بسته ی علفی که جلوی پاهایش بود بگذارد. جـک مخالفتی نکرد و از بقیه ی سرخ پوست‌ها هم خواست تفنگشان را کنار تفنگ او بگذارند. افراد قبیله از دستور سرپیچی نکردند و تفنگ‌هایشان را کنار تفنگ او گذاشتند؛ تنها یک نفر حاضر نشد سلاحش را تحویل دهد. مرد سرخ پوست به طرف آن‌ها شلیک کرد و یکی از سربازها را از پا درآورد. سرگرد جکسن فرمان تیراندازی را صادر کرد. چند مرد سرخ پوست روی زمین افتادند و زن‌ها و کودکان پا به از فرار گذاشتند. سربازان اجازه ندادند سرخ پوست‌ها بیش از این دور شوند. آن‌ها را دوباره گرد آوردند و درحالی که جک و سه نفر دیگر را به زنجیر کشیده بودند به طرف دژ کلامات به راه افتادند. جک و سه سرخ پوست دیگر در دادگاه به جرم آدمکشی محاکمه شدند. درحالیکه دادگاه در حال بررسی ماجرا بود، سربازان در بیرون ساختمان در حال برپا کردن دار بودند؛ هیچکس در تشریفاتی بودن محاکمه شک نداشت. کاپیتان جک به سرعت به دار آویخته شد. شب بعد از اعدام جسدش را مخفیانه از گور بیرون آوردند و به ایرکا بردند؛ شهری که در آنجا عاشق تمدن سفیدها شده بود. دوستان سفیدش که روزی او را به مسیحیت دعوت کرده بودند، جسدش را مومیایی و به پایتخت منتقل کردند. در آنجا جسد را به نمایش گذاشتند؛ هرکس که به تماشا می‌آمد باید ۱۰ سنت می‌پرداخت. 📚سرگذشت استعمار
https://virasty.com/Mahdijamshidi ،،،،،،،، آقای مرتضی جوادی‌آملی در مصاحبه‌اش، از یک طرف گفته ما با «نهج‌البلاغه» انقلاب کردیم اما می‌خواهیم آن را با «رساله» نگاه داریم؛ و از طرف دیگر، «کارنامه‌ی هاشمی‌رفسنجانی» را بسیار ستوده است! عجبا! گویا این هاشمی‌رفسنجانی نبود که نخستین‌بار، «اشرافیت» و «ویژه‌خواری» را جایگزین «زهد» و «عدالت» کرد!
هدایت شده از حوزه قم
اینها اساتید دانشگاهی هستند که فقط به خاطر اظهار نظر سیاسی از دانشگاه‌های آمریکا اخراج شدند. - رسانه‌های آمریکایی و همسو با آمریکا با چه رویی، عدم تمدید قرارداد با کسانی که محرک بوده‌اند را به رخ جمهوری اسلامی می‌کشند. ● حجت‌الاسلام والمسلمین رسایی ـــ ـ ـ ـــ ـ ۞ حوزه‌‌قمـ Hawzeh_Qom
هدایت شده از حوزه قم
شبکه BBC عربی گوینده محجبه داره چون سیاست این شبکه برای کشورهای عربی اساسا دعوای بین حجاب بی‌حجاب نیست. - اما در BBC فارسی و ایران‌اینترنشنال و بقیه شبکه‌های فارسی زبان معاند با ج‌ا با همه ادعاهایی که برای "پوشش اختیاری" دارن یه مجری محجبه وجود نداره. ـــ ـ ـ ـــ ـ ۞ حوزه‌‌قمـ Hawzeh_Qom
16.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وزارت اطلاعات لیدرهای تجمعات ضدایرانی خارج از کشور را دستگیر کرد! 🎬 آنتی سلبریتی https://eitaa.com/joinchat/2067791886C00959371cb
هدایت شده از م خسروی
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صف بازدید خونه برای اجاره در ایرلند!!!😧 📝 پاورقی ┏━━ °•🖌•°━━┓ @jahad_tabein ┗━━ °•🖌•°━━┛
هدایت شده از تا انتهای افق
از معضلاتی که در سیستم اروپا آمریکا جزء تجارب ایرانی‌هاست، سیستم پزشکی است. بیمه گران، کمبود پزشک، دسترسی سخت به متخصص. اورژانس ناکارآمد، تشخیص‌های اشتباه. داروهای کم‌اثر... صحبت با دوستی برزیلی در بود که بسیار از هلند عصبانی بود. در سفری که به ایتالیا داشت می‌گفت آنجا موفق شده فرزندش را پیش پزشک متخصص ببرد و دردی که مدت‌ها داشته تشخیص داده شود. برایم جالب است که جدیدا ویدئوهای متعددی از ایرانی‌ها در یوتیوب دیدم با مثلا این عنوان که و یکی از معضلات جدی را وضعیت سیستم پزشکی آنجا ذکر کرده‌اند. تا حدی که بسیار رایج است که حتی از ایران دارو با خود ببرند... ما به این دوست برزیلی از سیستم پزشکی ایران گفتیم. باور نمی‌کرد... و طبق معمول هم گفت: ایران خطرناک نیست؟ امنیت جانی هست؟... مجبور شدیم جستجوی اینترنتی کنیم و چند سایت خارجی را که از قدرت پزشکی و توریسم بهداشت و درمان ایران تعریف و تمجید کرده است به او نشان دهیم. شوک شده بود و می‌گفت باید جدی به آن فکر کند... پیوند سایت‌ها، یوتیوب به همراه ویدئو راه رفتن این خانم در در ادامه می‌آید. @ninfrance
هدایت شده از تا انتهای افق
در خصوص سایت‌هایی که عرض کردم از گردشگری پزشکی ایران می‌گوید: اولین سایت: « ایران سالانه یک میلیون گردشگر پزشکی را جذب می‌کند» در لینکدین/ سپتامبر ۲۰۲۲ ترجمه: « بر اساس گزارشی که مرکز ملی اطلاعات بیوتکنولوژی در سال 2018 منتشر کرده است، ایران یکی از 10 کشور برتر برای سفرهای پزشکی است. وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ایران نیز تخمین می‌زند که تا پایان سال جاری حدود یک میلیون گردشگر پزشکی به کشور سفر کنند. تعداد گردشگران پزشکی که از ایران بازدید می‌کنند از 20000 نفر در سال 2007 به 300000 در سال 2019 افزایش یافته است. بازار گردشگری پزشکی ایران نیز حدود 1.2 میلیارد دلار درآمد داشته است. این مقاله به بررسی آمار گردشگری پزشکی ایران، درمان‌های رایج و روندهای فعلی می پردازد... ایران طی ده سال گذشته افزایش 15 برابری گردشگران پزشکی را تجربه کرده. ایران قصد دارد تا سال 2026 تعداد گردشگران پزشکی سالانه خود را به 2 میلیون نفر برساند. این آمار تازه تا سال ۲۰۱۹ می‌باشد. ادامه مقاله را بخوانید. https://www.linkedin.com/pulse/iran-attracts-one-million-medical-tourists-annually-gilliam-elliott @ninfrance
هدایت شده از تا انتهای افق
سایت بعدی در ارتباط با گردشگری پزشکی (توریسم درمانی) ۲۲ آپریل ۲۰۲۲ بخشی را فارسی کردم که برای همه قابل خواندن باشد. « گردشگری پزشکی در ایران یک فرصت برد-برد هم برای کشور و هم برای بیماران خارجی است به بیماران خدمات درمانی مقرون به صرفه و در عین حال با کیفیت ارائه می‌شود و کشور ارز خارجی قابل توجهی به دست می‌آورد.» https://www.laingbuissonnews.com/imtj/news-imtj/irans-one-million-medical-traveller-target/ @ninfrance