مرا نگارِ نیکپی شرابِ مُلکِ ری دهد
شرابهای مُلکِ ری مَرا کفاف کِی دهد
بلی کفاف کِی دهد شرابها که وی دهد
مگر دو چشمِ مستِ وِی کفایتم زِ مِی دهد
#قاآنی_شیرازی
@jargeh
سر به سر طومارِ زُلفت شَرحِ احوالِ من است
مو به مو فهمیدهام این مِصرعِ پیچیده را
#نجیب_کاشانی
@jargeh
باز گوید رسمِ عاشق این بُوَد
بلکه این معشوق را آیین بوَد
چون دلِ عُشّاق را در قید کرد
خودنمایی کرد و دلها صید کرد
امتحانْشان را ز روی سرخوشی
پیش گیرد شیوهی عاشقکُشی...
...وانکه را ثابتقدم بیند به راه
از شفقّت میکند در وی نگاه
اندک اندک میکشاند سوی خویش
میدهد راهش به سوی کوی خویش
هُدهُدَش را در شبستانِ وصال
بَخشد او را هر صفات و هر خصال
مُتّحد گردند با هم این و آن
هر دو را مویی نگُنجد در میان
مینیارد کَس به وحدتْشان شکی
عاشق و معشوق میگردد یکی...
🖊 #عمان_سامانی
📚 #گنجینة_الاسرار
@jargeh
ما درختافکن نهایم آنها گروهی دیگرند
با وجودِ صَد تَبَر یک شاخِ بیبَر نَشکَنیم...
#وحشی_بافقی
@jargeh
شیخ را صومعه در رهنِ شراب است امروز
بر در میکده در چنگ و رُباب است امروز
آنکه در میکده دی مُنکرِ مِی نوشان شد
در خراباتِ مُغان مَست و خراب است امروز
از مِی ای شیخ مرا توبه چه میفرمایی
توبه موقوف که ایّامِ شَباب است امروز
نرگس از غایتِ مستی سَرِ ساغر دارد
قدحِ لاله پُر از بادهی ناب است امروز
من چه خون کردهام ای خونِ مَنَت در گردن
چشمِ خون ریز تُو در عینِ عِتاب است امروز
بنشین تا نفَسی با تو به هم بنشینیم
آخ ای عُمر چه هنگامِ شتاب است امروز
بس که دوش ابن حسام از غمِ عشقت بگریست
مردم دیدهی او غرقهی آب است امروز
#ابن_حسام_خوسفی
@jargeh
آنجا که کُشتگانِ تُو دَعویِ خون کُنند
چَشمِ تُو بَر مَقالهی ایشان گُواه باد...
#ابن_حسام_خوسفی
@jargeh