#بدونتعارف . .
بہعلامهطباطبایۍگفتنفلانکسازشماانتقادکرده
ایشونگفتنمنڪہرسواۍجھانمعیبمنیکۍ
دوتانیستخباینمروش!
انتقادپذیرباشیم!🤷♂🙂
ـ ـ ـ ـــــ𑁍ـــــ ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از همه دنیا بریدم😭💔
آکادمی جریان
💛͜͡🌻
بسمربالرضا|❁
خورشيدبیغروبخراسانمانسلام
یاحضرترئوف،شهِمهربانسلام
💛¦⇠#السݪامعلیڪیاعلۍابنموسۍالرضا
🌻¦⇠#چهارشنبههایامامرضایۍ
#به_وقت_مشهد
تو دل یــہ مزرعـہ
یــہ کلاغ رو سیـاه
هوایـے شده کـہ بره
پابوس امام رضا
اما هے ؋ـکر میـکنـہ
اونجا جاے کـ؋ـتراست
آخـہ من کجا برم
یــہ کلاغ کـہ رو سیـاست
من کـہ توے سیـاهیـا
از همـہ رو سیـاه ترم
میـون اون کبوترا با چـہ رویـے بپرم؟
AUD-20220203-WA0067.mp3
591.5K
[...دعایهرروزماهرجب..🌿]
#یامنارجوه
#ازدستندیرفیق!!
🌼
روزی از روز های جنگ
عراقی ها یک دختر ایرانی را از تیر برق اویزان کرده بودند
ایرانی ها برای پایین اوردن پیکر ان دختر ۳ شهید دادند
اری هموطن اینگونه شهید داده ایم ما
هرچقدر دلت میخاهد هشتک بزن و بی ایمانی کن
باز هم اگر کسی به ناموس تو چپ نگاه کند رگ گردن می دهیم
#شهیدانه🌷
یا امام رضا دلم هوای تو کرده شه خراسانی ..
چه می شود که بیایم حرم به مهمانی...؟
دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان...
عنایتی که بیایم، تویی که درمانی....
#شما
شهیدی که حاجت ازدواج میده💍 در عرض ۱ ماه😳 یا صاحب جن و پری😶 https://eitaa.com/joinchat/1958412419Cc82db39aff https://eitaa.com/joinchat/1958412419Cc82db39aff تو این کانال سنجاقه😐🖇 کجا سنجاقه؟؟😑
#من
یه سر به سنجاق کانال بزنین بد نیست😐💔
#ناشناس
سلام خیلی ممنون از راهنمایی تون ممنون از معرفی سایت داداش رضا راستش منهم میخوام یک چیزی رو بهتون اثبات کنم من 14 سالم هست. تا سال پیش منهم این کار هارو میکردم تا موقع ازمون نوبت اول شد من خیلی احساس سنگینی میکردم . مدرسمان اعلام که ما نمونه سوالات امتحانی را برای شما رایگان در نظر گرفتیم . در خیابان فلان کوچه فلان قرارگاه تربیتی حسین جان. از بچگی عاشق امام حسین و اهل بیت بود خیلی دوست داشتم مداح بشم. فردای ان روز رفتم قرار گاه و با اقایی به اسم داود عظیم خانی اشنا شدم. اون اقا مداح بود حتی یکی از دوستانشون رو که یکی از ارازل اوباش بودند رو به راه راست هدایت کردند. خیلی مرد مهربونی هستد اقای عظیم خانی طوری که ایشان رو مانند پدر خودم میدانم . از اون شب که یک شب مانده بود به ماه محرم خواستم که خدا کمکم کنه توبه کردم طوری که اومدم گریه میکردم از امام حسین طلب مغفرت خواستم. از اون موقع به بعد اقای عظیم خانی کلاس مداحی به طور رایگان گذاشتن . بهتون بگم که شاید بعد دو ما من مداح شدم همین دوسه ماه پیش بود که تقریبا از هیئت های بیرون شهر هم میگفتن که شما دعوتید در هیئت ما. با دوست دخترم کات کردم و با خیلی از رفقای بدم قطع رابطه کردم . تمام حرف من این بود که خدا به من توفیق داد تا بتونم که برایاهل بیت کار بکنم گدای اهل بیت باشم بتونم نگاه خودم رو کنترل کنم بتونم نه بگم و در کلام اخرم این خدا بود که بندش رو وسیله قرار داد تا من برگردم . یه نصیحتی به اعضای کانال دشتم که اگر بخوایید برگردید اگر دلت بزرگ باشه میتونی از هیمین جا میخواهم که خداوند تمام مردم خوب دنیا از جمله اقای داود عظیم خانی و اعضای این گروه رو به حق امام حسین به حق پنج تن همیشه سایش بالای سر شما باشد برای شما مدیر عزیز هم ارزوی موفقیت دارم شهدا را یا میکنیم با صلواتی بر محد و ال محمد.
___
#من
سلام بزرگوار
خواهش می کنم
واقعا خوشحال شدم که راه درست رو پیدا کردین و وارد این مسیر شدین قبل از اینکه دیر بشه چون میلیاردها آدم در قبرها...
در حسرت گفتن یک [اَستغفرالله] اند🚶🏿♂!
خدا شما رو خیلی دوست داشته که چنین فردی رو سر راهتون قرار داده حتما یک سجده شکر به جا بیارین و از خدا خیلی تشکر کنید .
یه جمله هست که میگه
اگہیـہروزفهمیدۍمسیررواشتباه
رفتۍبرگرد؛حتۍاگہبرگشتنت
دههاسالطولبڪشـه...!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃
🔻قسمت شصت و سوم
✳.....من هم مثل شما ايراني هستم، اهل شيراز و پدرم از علماي اين شهربوده
🔆مي خواستم با شما كه هموطن من هستي آشنا بشم.لبخندي زد و گفت:
❇من رو ابراهيم صدا كنيد. تو اين شهر هم مشغول درس هستم. بعد خداحافظي كرد و رفت.
💟اين اولين ديدار ما بود. شايد خيلي برخورد جالبي نبود اما بعدها آنقدررابطه ي ما نزديك شد كه آقا هادي رازهايش را به من مي گفت.
🔘مدتي بعد به مغازه ي ما رفت و آمد پيدا كرد. دوستانش مي گفتند اين جوان طلبه ي سخت كوشي است، اماشهريه نمي گيرد.
🔗يك بار گفتم: آخه براي چي شهريه نميگيری ❓
📌گفت: من هنوز به اون درجه نرسيدم كه از پول امام زمان (عج)استفاده كنم. گفتم: خب خرجي چي كار ميكني❓
🌟خنديد و گفت: مي گذرونيم...يك روز هادي آمد و گفت: اگه كسي كار لوله كشي داشت بگو من انجام ميدم
‼بدون هزينه. فقط تو روزهاي آخر هفته. گفتم: مگه بلدي!؟ گفت: ياد گرفتم
⚫وسايل لازم براي اين كار رو هم تهيه كردم. فقط پول لوله را بايدبپردازند.
🔵گفتم: خيلي خوبه، براي اولين كار بيا خونه ي ما!ساعتي بعد هادي با يك گاري آمد!
⭕ وسايل لوله كشي را با خودش آورده بود. خوب يادم هست كه چهار شب در منزل ما كار كرد و كار لوله كشي براي آشپزخانه و حمام را به پايان رساند.
🌀در اين مدت جز چند ليوان آب هيچ چيزي نخورد.هر چه به او اصرار كرديم بي فايده بود.
✴ البته بيشتر مواقع روزه بود. اما هادي يا همان كه ما او را به اسم ابراهيم مي شناختيم
🔲 هيچ مزدي براي لوله كشي خانه ي مردم نجف نمي گرفت و هيچ چيزي هم در منزل آنها نمیخورد
⬅ادامه دارد
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃
🔻قسمت شصت و چهار
💟دوستي من با هادي ادامه داشت. زماني كه هادي در منزل ما كار مي كرد او
را بهتر شناختم.
🔘بسيار فعال و با ايمان بود. حتي يك بار نديدم كه در منزل ما سرش را بالا
بياورد.
🔆چند بار خانم من، كه جاي مادرهادي بود، برايش آب آورد. هادي فقط
زمين را نگاه مي كرد و سرش را بالا نمي گرفت.
✳من همان زمان به دوستانم گفتم:من به اين جوان تهراني بيشتر ازچشمان
خودم اطمينان دارم.
🔲بعد از آن، با معرفي بنده، منزل چند تن از طلبه ها را لوله كشي كرد. كار لوله كشي آب در مسجد را هم تكميل كرد.
🔗من و هادي خيلي رفيق شده بوديم. ديگر خيلي از حرفهايش را به من
مي زد.
🌟يك بار بحث خواستگاري پيش آمد. رفته بود منزل يكي از سادات علوي.
⭕آنجا خواسته بود كه همسرآينده اش پوشيه بزند. ظاهراً سر همين موضوع
جواب رد شنيده بود.
❇جاي ديگري صحبت كرد. قرار بودبارديگر با آمدن پدرش به خواستگاري
برود كه ديگر نشد.
🗣راوی حاج باقر شیرازی
⬅ادامه دارد....
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری