❗بسم الله الرحمن الرحیم❗
داستان ملقب به ابولعاص
⛔نویسنده ملیکا ملازاده ⛔
#پارت_پنج
خانه خدیجه با این کودک رنگ و بویی دیگر گرفت. محمد فاطمه را می بویید و می گفت بوی بهشت می دهد. اما این شادی مدت کوتاهی بیش دوام نیاورد زیر بزرگان مکه پیمانی بر ضد قبیله بنی هاشم بستند که هر مراوده با آنان را ترک کرده تا مگر از عقاید خود دست بردارند.🔞 افراد بنی هاشم به سوی ابوطالب رفتند و خواستار صحبت با محمد شدن اما ابوطالب از آنان خواست که پشت محمد بمانند و نظام قبیله ای چنان حکم کرد که اگر خون در رگ هایت نماند از خویشاوند دست نکشی. آنان برای آسیب کمتر دیدن تصمیم گرفتند به شعبی مهاجرت کنند و این یعنی ممکن است زینب دیگر خانواده اش را نبیند.
🆑
- بگذار من نیز با آنان بروم!
- چه می گویی؟! زندگی در آنجا به معنی مرگ است!
- خانواده ام هستند، من نیز مسلمانم و باید همپای دیگر مسلمانان باشم.
ابولعاص بازوهای زینب را در دست گرفت.
- تو همسر من هستی و کنار من در خانه خود تا آنجایی خواهی ماند که دست از عقاید خود برداری، 🆒سپس فرزندی خواهیم آورد و تا آخر عمر خوشبخت خواهیم ماند.
- خوشبختی من در کنار تو بودن نیست!
ابولعاص با بهت به زینب نگاه کرد.
- مرا از همه چیز بازداشتی، عذابم می دهی و نمی گذاری همراه دیگر مسلمانان باشم و نمی گذارید با دیگر زنان سخن بگویم مگر آنکه عقایدم را نشنیده بگیرند، به پدرم توهین می کنی و پشتش را خالی، مرا، راه مرا قبول نداری!
بازوهای زینب رو ول کرد و غرید:
⁉️
- فردا برای بدرقه آنان می رویم.
سپس بیرون رفت. صبحگاه برای بدرقشان رفتند. زینب فاطمه را در آغوش گرفت.
- او بسیار ضعیف است چگونه این درد را تحمل می کند؟
سپس خواهرانش را در آغوش کشید.
- کاش من نیز در کنار شما می ماندم، راه نا یکی است اما مکان اسارتمان فرق می کند.
مادر را در آغوش کشید و به گریه افتاد. 🆘 خدیجه گفت:
- دخترک زیبایم اشک نریز که من از آن دردی که در راه خدا به من رسد خوشنودم!
- چگونه دوری شما را تحمل کنم!
به سوی پدر بازگشت و همدیگر را در آغوش کشیدن.
- پدر جان بی تو چه کنم؟
- فرزندم مدت ها هست که تو در خانه همسرت عذاب می کشی و من حتی آنقدر قدرت نداشتم تا تورا به پیش خود بخوانم.
🆓
- من از شما ناراحتی ندارم!
رو به عمویش و علی کرد.
- خانواده ام را محافظ باشید!
ابوطالب گفت:
- علی را محافظ وی گذاشته ام.
ابولعاص جلو اومد.
- امید دارم سختی آنجا شما را از عقاید عجیب خود بازدارد و به سوی خدایان بازگردید.
پاسخی نگرفت جز آنکه خدیجه گفت:
‼️
- مراقب دخترم باش!
- چنین خواهم کرد زیرا او همسر من است و از کنونی کسی جز من برایش نیست!
✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.✨
🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
💚اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يااَباعَبدِالله الْحُسَيْن عَلَيْهِ السَّلامُ
یهسلامبدیمبهآقامونصاحبالزمان!
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے
و مَولاے الاَمان الاَمان🍃