«تجربهٔ شستن پادری و ببری»
بعد ازظهر کسل کننده ای را می گذراندیم. بچه ها بی حوصلگی را به جست و خیز تبدیل کردند. اولش با شوخی های جزیی شروع شد. تا جایی که کار به آی آی و جیغ و ریسه های خنده رسید. خوش بودند ولی همراه ِمسن ما کلافه شده بودند.
در این موقعیت چه کسی خودش را مسئول حل و فصل ماجرا _به طوری که نه سیخ بسوزد نه کباب_ می داند؟ معلوم است؛ مادر!
هم از اینکه بچه ها سرگرم بودند خوشحال بودم و دوست نداشتم حالشان را بگیرم، و از طرفی هم باید شرایط همراهمان را در نظر می گرفتم.
تا اینکه به فکرم رسید: چه گزینه ای بهتر از آب بازی؟
اما آب بازی هدفمند، که برچسب اسراف نخورد. مدتی بود فرصت نکرده بودم پادری را بشویم.
گفتم بروید پادری را بشویید. بلافاصله استقبال شد. شیر آب حیاط قطع بود، برای همین با بطری آب می بردند توی حیاط و پادری را می شستند.
نیم ساعتی مشغول بودند.
آخرش دیدیم ببری _عروسکی در حد یار غار_ هم در ماجرای شستشو مستفیض شده و رفته روی بند تا خشک شود.
آن بعد از ظهر تبدیل به یک خاطره خوب شد.
هم پادری که مدتی بود می خواستم شسته شود، شسته شد و هم بچه ها به جای درگیری با هم، درگیر فعالیتی جدید و کسب تجربه شدند.
✍️مامان ِ مدیر ☺️
#تدبیر_مادرانه
#مادرانه
#تربیت
شما هم تجربه ها و تدبیرهایی که در زندگی انجام می دهید برای ما بفرستید:
💌@jaryanezendegi
🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊
💠@jaryaniha
در جریان باشید! 🌱