eitaa logo
جشن انتخاب
21 دنبال‌کننده
293 عکس
8 ویدیو
10 فایل
جشن انتخاب یک دورهمی انتخاباتی است، شما هم دعوتید... ارتباط با ادمین: FmBanoo@
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد از مناظره دوم و حرف های ساختارشکنانه دوتا از نامزدها و حرف های عجیب و غریبی که به شورای نگهبان و دیگر کاندیدها نسبت دادند، خیلی ناراحت بودم. نمیدونستم با این عصبانیت😡 چیکار کنم. خیلی ناراحت بودم که چرا کاری نمیکنم. چرا دست روی دست گذاشتم؟😔 ما هیچ کار نکردیم که اینا، این حرف ها رو تحویل مردم میدن به امید فریبشون. شب خوابم نمیبرد.فکر کردم که چیکار میشه کرد. که یهو فکری به ذهنم رسید که برای پیروزی جبهه انقلاب حداقل نذری بدیم.😃 با همسرم هم در میون گذاشتم و خوشبختانه قبول کرد.😊 روز بعد با خواهر شوهرام تماس گرفتم که اگه میتونن بیان کمک و شله زرد بپزیم.خدا خیرشون بده. قبول کردن و کلی زحمت کشیدن.😘 مصر بودم که از ظرف یکبار مصرف استفاده نکنم.❌ و همراه نذری بروشور انتخاباتی مادرانه رو هم به همسایه ها بدم. و یه قسمت از بروشور رو هم اختصاص دادیم به اینکه چرا از ظرف یکبار مصرف استفاده نکردیم. بعد از گذشت چند ساعت و پخت برنج و شستن ظرف و شیطنت بچه ها خداروشکر نذری خیلی خوشمزه و زیادتر از اونی که فکر میکردیم، آماده شد.🤗 تو ظرف ها ریختیم و بعد از تزئینات جزئی بردیم در خونه همسایه ها و پخش کردیم. وقتی هم از پخش نذری برگشتیم دیدم خواهرشوهرم همه خونه رو دسته گل کرده بود و تحویلم داد😍😘😘 تجربه خیلی خوبی بود.خداروشکر.. @madaranemeidan
شرایط جسمیم خوب نبود برم روشنگری😔 طاقت نیلوردم و عروسکای روشنگری رو برداشتم و خانوادگی راهی شدیم😊😊 مقصد پارک فاطمی🦋 الحمدلله برخوردهاهم خوب و عالی مخصوصا بچه😍😍😍 @madaranemeidan
این بسته ها خیلی به کارمون اومد و برای شروع صحبت عالی بود. بسته رو تعارف میکردیم و تبریک دهه ی کرامت رو میگفتیم و جواب میدادند بعد هم شروع میکردیم جمعه انتخابات هست، شرکت میکنید و .... که جواب ها متفاوت بود. گاهی ۱۰ دقیقه تا یک ربع کنار خانم ها می نشستیم و صحبت میکردیم. درد دل میکردند، گلایه می کردند و میشنیدیم و جواب هایی میدادیم و در آخر هر دو طرف صحبت آرزوی موفقیت و پیروزی برای کشور میکردیم و از هم جدا میشدیم.🌻 @madaranemeidan
این برگه ها چاپ کردیم، ببریم هرکسی به صورت قرعه یکی رو برداره تا ببینه به نیابت از کدوم شهید قراره رای بده😍😍😍 @madaranemeidan
ما هم رای دادیم به کوری چشم دشمنان خارجی و داخلی. ✊✊
💠 می‌خواستیم با خواهرم نذری سیاسی🍛 بدیم. ولی چون هر روز می‌فتیم روشنگری☀️، هیچ کدوم فرصت پخت غذای نذری نداشتیم. خدای خیر بده زن داداش‌مون رو که گفت: «من که بچه کوچیک دارم نمیتونم بیام روشنگری لااقل اینجوری یه کمکی بکنم. همه موادش هم با خودم. فقط توزیعش و برگه‌های محتوایی کنار شله‌زرد، با خودتون.»😃 تقسیم کار خوبی بود. رفتیم شابلون «» سفارش دادیم برای روی شله‌زردها. با مقوا شکل صندوق 🗳 درآوردیم و روش یه متن مرتبط و نیت نذری‌مون رو نوشتیم. کنارش هم یه بروشور برای دعوت به مشارکت در انتخابات و یک زنبور مقوایی عروسکی برای بچه‌دارها. شله‌زرها رو بین بعضی اقوام و توی چند تا پارک و مغازه و.... توزیع کردیم و دعوتشون می‌کردیم به شرکت آگاهانه در انتخابات. بعضاً میگفتن حتما رای میدیم. بعضی‌ها هم اکراه داشتن از قبول کردن نذری، وقتی میگفتیم مال هیچ نامزدی نیست، با تعجب نذری رو می‌گرفتن و تشکر می‌کردن. @madaranemeidan
تواصی ترش و شیرین😋 این رفیقم پرستاره، یه پرستار خوب ولی ناراضی از اوضاع و سیستم بهداشت و درمان و....چند باری بحث انتخابات رو وسط کشیدم ولی رو حرف خودش محکم وایستاده بود که من رای نمیدم😐😐😐 منم دیگه پیگیرش نشدم و دیدم این مدلی بحث کردن فایده نداره! باید از دغدغه های خودش وارد بشم🤔🤔🤔 دعوتش کردم نهار بیاد خونمون☺️ غذای مورد علاقه اش رو پخته بودم،سفره پهن شد و حالا قاطی پلو با مرغ😋 ترشی مورد نظر که در این نقش مهمی داشت، رو با سلام و صلوات آوردم سر سفره! بسم الله... ظرف غذا رو کشیدم و گذاشتم جلوش، یه کاسه کوچیک ترشی هم کنارش گذاشتم و برای خودم یه کاسه ی بزرگ ترشی آوردم😜 شروع کردم قاشق قاشق خوردن ترشی😛😛😛 یه هو با تعجب و ناراحتی گفت چی کار می‌کنی مگه ترشی برات ضرر نداره چرا می خوری؟ خیلی جون داری این همه ترشی هم می خوری😡 باز میخای فشارت بیفته، بیفتی رو دست ما😬 در کمال خون سردی لبخندی زدم و گفتم بدن خودمه دوست دارم هرچی میخام ترشی بخورم چه اشکال داره به تو که ضرر نمی‌زنم!😏😏😏 با تعجب گفت از تو بعیده میدونی با این کارت به بدنت آسیب میزنی و مریض میشی و چند تا آدمو نگران و معطل خودت می کنی؟ می‌دونی چه قدر خرج رو دست نظام سلامت کشور میذاری؟ با خون سردی گفتم، خب بشه به من چه من دوست دارم این جوری باشم هرکاری دوس دارم بکنم...رفتارم به خودم مربوطه مگه نیست؟😉🤪 با تعجب و عصبانیت گفت معلومه که نیس تو که تنهایی و دور از آدما زندگی نمی کنی که فقط به فکر خودتی!😡 کاسه رو گذاشتم زمین و گفتم آفرین چه قدر درست گفتی! مگه تو تنهایی و دور از آدما زندگی می کنی که میخای رای ندی؟🧐🧐🧐 مگه رای ندادن تو فقط اثرش رو خودته ک میخای رای ندی؟ تو با رای ندادنت داری رو سرنوشت منم اثر میذاری😑 تازه به خودتم داری ظلم می‌کنی، چون داری خودتو از یه حق مسلمت محروم می کنی😐 گفت,مسائل رو به هم ربطش نده اینا چه ربطی به هم داره😒 گفتم ربطش این جاست که ما متعلق به خودمون نیستیم که هرکاری دوس داریم بکنیم تصمیمات ما چون به صورت جمعی زندگی می کنیم رو همدیگه اثر داره! مگه الان همین حرفا رو نزدی🧐 مگه نگفتی من دارم به نظام سلامت خسارت میزنم، نیومدن تو به کشور خسارت نمیزنه؟😒 گفت،اون یه دونه رای من میخاد چی بشه مگه؟! چه تاثیری میخاد بذاره ک خسارت هم بزنه!😬 گفتم پس من یه نفر هم حالا مریض بشم چه قد مگه خسارت میزنم به نظام سلامت کشور!😒 گفت،بیین مسائل رو باهم قاطی نکن، این موضوع فرهنگی هست. این کار غلط تو بعدا فرهنگ سازی میشه این رفتار غلطت میشه فرهنگ برا بقیه.بحثو سیاسی نکن لطفا! گفتم اتفاقا انتخاباتم به سطح فرهنگ سیاسی آدما مربوطه...کسی که فرهنگ سیاسی داره، هم به حق خودش که براش قائل شدن احترام میذاره هم خودش رو مسئول می‌دونه و برای انتخابش دقت می‌کنه تا حق کسی ضایع نشه! با ناراحتی گفت باشه تو بردی😐 ولی تا کی باید رای بدیم و هی روز به روز اوضاع بدتر بشه؟! گفتم یه سوال! من به میزان تخصص و تعهد پرستاری بیمارستان شما معترضم راهش اینه هی برم کاسه کاسه ترشی بخورم؟😳 با خنده گفت خب این جوری که خودت میمیری باید بری شکایت!😉 گفتم آفرین پس راه حل مشکلات کشور هم کاسه کاسه ترشی خوردن و رای ندادن نیس، راهش اتفاقا اعتراض با همون رای دادنه ، با رای خوب اعتراضمونو برسونیم برای اصلاح وضع موجود! خنده اش گرفته بود...باشه قبول تو بردی! فردا کی بیام دنبالت😁 ساعت هفت منتظرتم😃😃 راستی برای ناهاری هم که خرجت کردم و و این که خسته شدم ، چهار نفر دیگه رو هم با خودت میاری فردا😁😁 و من الله توفیق😉😘 @madaranemeidan
می‌خواستم توی پویش نذری سیاسی دهه کرامت شرکت کنم. از طرفی چون هر روز می‌رفتم روشنگری و بعد هم باید روایت روشنگری‌ها رو می‌نوشتم و کار خونه و بچه‌ها و..... هم بود، فرصت پخت و ‌پز نداشتم. تصمیم گرفتم یه چیز آماده بخرم و نذرم رو ادا کنم. چند بسته نقل خریدم و کنارش یه بروشور دعوت به شرکت در انتخابات و یه نماد صندوق رأی مقوایی که روش هدف نذری رو نوشته بودم. همه رو آماده کردم و با کمک دخترام بردم در خونه همسایه‌ها و دعوتشون ‌کردم به شرکت در انتخابات و گفتم که این نذری مال نامزد مشخصی نیست. 😊 @madaranemeidan
انتخابات ریاست جمهوری که نزدیک میشه ، استرس و بی خوابی رهام نمیکنه. استرس بحث های سیاسی ، شبهاتی که مطرح میشه ، ایا نامزد خوبی میاد ؟؟!! مردم بهش رأی میدن ؟؟!😔😔 امسال با وجود فشار های اقتصادی و نارضایتی مردم، تصمیم گرفتم به نیت پیروزی جبهه حق و ختم بخیر شدن انتخابات، از یکم خرداد هر روز زیارت عاشورا بخونم. ( با اینکه از اون افرادی هستم که اصلا اهل چله و اینها نیستم ، چون یادم میره اغلب انجام بدم ) اواسط خردا بود که با دوستان راهی میشدیم به مناطق پایین شهر، جهت روشنگری و تشویق مردم جهت حضور حداکثری. دوستان کانالی ایجاد کرده بودند از مطالب ناب انتخاباتی شامل : شبهات ، عکس نوشته ، فیلم های کوتاه و مؤثر ، دستاوردهای انقلاب و همین روایت ها و ماجراهایی که در خلال روشنگری پیش میومد تا دیگران با خوندن اونها تشویق بشن.‌ چند شب مونده به ۲۸ مرداد تصمیم گرفتم این کانال خوب رو تو کانال فروشگاه لباسی که داشتم تبلیغ کنم تا مشتریام که از استانهای مختلف کشور بودن با خوندن روایت ها ، ترغیب بشن جهت روشنگری در شهر خودشون. شب ۲۸ خرداد ماه بود که یکی از مشتریان بعد از سلام و احوال پرسی، پیام تشکر فرستادن جهت اینکه در کانالمون به مساله حضور حداکثری پرداختیم😍😍 بعد از کمی صحبت کردن ایشون فرمودند که : الان کنار مرقد شهید سلیمانی به نبایت از شما زیارت عاشورا خوندم 😍😍 من و این همه خوشبختی 😍😍🤲🤲 این خانم که از نیت هر روزه زیارت عاشورا من اطلاع نداشتند. 😳🤲🤲 حالا در شب انتخابات ایشون از طرف من داره پیش سردار دلها زیارت عاشورا میخونه.😍🤲🤲 ازشون خواستم که در کنار حاج قاسم عزیز برا دیگر دوستان که خییییلی بیشتر از من زحمت کشیدن هم دعا بفرمایند. و این بود عیدی ما دهه کرامت. عیدی از این بهتر... 😍😍🌺🌺 @madaranemeidan
سلام بچه ها..خداقوت میگم به همتون..من ک نتونستم خیلی مثل شما فعال باشم و بیام روشنگری ؛ولی روایت های شما عزیزان رو ک میدیدم غبطه میخوردم و شور شما برام انگیزه شد و تصمیم گرفتم یکی از بستگان نزدیکمون ک به هییییچ وجه راضی نمیشد ب رای دادن؛ نظرشو عوض کنم.با شوهرم عزممون جزم کردیم و یک شب در میون میرفتیم خونشون شروع میکردیم به حرف زدن و هرشب ناامیدتر از دفعه قبل برمیگشتیم. خلاصه باهمون بنده خدا و خانوادش امروز تو حوزه علمیه نواب مشهد رای دادیم..جای همتون خاااالی @madaranemeidan
مامان ها هم تقسیم کار کردند یک عده گروه های دو نفره شدند و با خانم های توی پارک هم کلام شدند و برای مشارکت بیشتر در انتخابات صحبت کردند. یک عده هم کنار بچه ها موندند و مشغول کاردستی و نگهداری از بچه های کوچولو بودند. @madaranemeidan
پرده اول:( سه شنبه) امروز وقتی دخترم صبحانه اش را خورد براش توضیح دادم که قرار هست یکسری از کاردستی ها را ما درست کنیم و گفتم که روی کمکش حساب کردم( ۸ سال و نیمش هست). برنامه پارک را براش توضیح دادم اما😳😳 با سوال هاش مواجه شدم. اگر کسانی که کاردستی ها را بگیرن همه خودشون بخوان رای بدن چی میشه؟ کارمون الکیه😬😬😬 گفتم نه دخترم ماهم که می ریم روشنگری تو یک جمع چند نفر میخوان رای بدن یکسری ها نمیخوان. اگر اون بچه ها زود کاردستی را بندازن دور چی؟ ☹️☹️ اگر به مامان باباشون نشون ندادن چی؟😩😩 سوالات داشت ادامه پیدا میکرد و کار به جاهای باریک میکشید. اول جا خوردم اما بعد گفتم بچه میخواد یک راه را انتخاب کنه. میخواد آگاهانه باشه😊😊 گفتم دخترم امام خمینی(ره)گفتند ما مامور به وظیفه ایم نه نتیجه و براش توضیح دادم. و اینکه ما بیکار بشینیم چی میشه؟ اینطوری میتونیم جبهه حق را یاری کنیم؟ قبول کرد و شروع کردیم. در حین کار آهنگ رای ما ر.... را هم گذاشتم و حسابی خوشحال بود که داره به جبهه انقلاب کمک میکنه. این اولین تجربه مستقیم جهادی دخترم بود💕💕 البته وقتی از سختی هایی که مادران روشنگرمان که باردار بودند و بقیه شرایط براش گفتم در گرفتن تصمیم کمکش کرد‌. پرده دوم: از درست کردن کاردستی ها خیلی راضی بود و حس خوبی داشت. وسطش من رفتم سراغ گوشی، صدای اعتراضش اومد که مامان چرا نمیای به جبهه حق کمک کنی 😬😬 پرده سوم: برنامه پارک خیلی خوب بود. من دخترم را گذاشتم پیش بچه ها و همراه پسرم همراه مادران روشنگر شدم چون پسرم یک جا نمی ماند و شاید گم میشد. وقتی برگشتم دخترم خیلی خوشحال بود و گفت چند بار رای داده و بعد وقتی توی پارک کاردستی هایی که خودش درست کرده بود دست بچه ها میدید بیشتر خوشحال میشد که کارش نتیجه داشته💕💕 @madaranemeidan
پارک بهشت مشهد🌸 آماده بودیم تا یک روز پرشوروحال انتخاباتی را شروع کنیم😃😃 درگیرودار مکان مناسب برای پهن بساط در پارک بودیم، که صدای صوت بلند شد ،همه نگاه‌ها به آن طرف چرخید👀 دست زیاد شده مثل اینکه ، اومدن کار مارو کساد کنند😱 ای بابا همه هم فعال ماشاالله فک کردیم فقط خودمان از ای کارا بلدیم😂 خودمان قبل از اینکه ضایع بشویم،پیشنهاد دادیم برویم کنارشون بساط بهم کنیم😏 آخه ما سیستم صوت نداشتیم 😢 بچه های دانشجو بودند،آن ها هم آمدند برای روشنگری 😊 با روی خوش استقبال کردند، از خداشونم بود یکی بیاد بچه ها رو سرگرم کنه کور از خدا چی میخواد....😁😂 با آهنک های شاد البته دیگه خیلی شاد 🙈شور هیجان رو به اطراف انتقال می‌دادند. خداروشکر مثل صد ساله ها حافظه تعطیل، که یادم بیاد آهنگ ها رو🙃 فقط می‌دونم هروقت می‌رسید به اینجا که (میریم تا خود آسمون .....) صدای اوووو،اییییی،ها ها ها وحرکات موزون می‌رفت تا خود آسمون😂🙈 یکی از حاج خانمای اطراف رو کرد به من که اینا برا کدوم کاندیدا تبلیغ میکنند که این کارها رو انجام میدند،البته با کمی عصبانیت .ناراحتیش به خاطر اون حرکات موزون بود.😐 چند تایی مسابقه هم اجرا کردند.بعد هم شروع صحبت کارشناس انتخاباتی جمعیت بچه ها زیاد 😍 تمام صد تا کاربرگ نقاشی در کسری از ثانیه تمام شد😃 برش های از قبل، برای درست کردن پرچم هم تمام شد😳 شروع درخواست ها از سمت بچه ها💪 _ کاغذ رنگی _خانم قرمز _بله الان _سبز _بله الان _سفید _بله الان _چوب _بله الان _خانم به من بدید _به من من من من به.... ده تا دست روی سر ،جلو ...😂 اینقدر زیاد،که ما سه نفری نمیرسیدیم براشون برش بزنیم. همه هم، برا دختر خاله ها وپسر عموی های نیومدشون هم پرچم میخواستن😭 گروه بغلی رفته وما همچنان در حال درست کردن پرچم ها..... جملات رو که وسط پرچم مینوشتیم ،بچه ها شوق بردن این پرچم ها برای روز جمعه وگرفتن عکس یادگاری با صندوق رای را داشتند.چون گفته بودین شما سفیران انتخابات هستید. و بازهم سوال که کی بریم؟کجا بریم؟به کی رای بدیم؟و... مامورین پارک به زور بچه هارو بیرون کردند،😐زمان پارک بانوان به پایان رسیده بود. خدا رو شکر این محله همه رای میدادند،امیدمان هزار برابر شد😍 البته روز بدون روشنگری فایدهای نداره😉 همون اول کاری در بدو ورود به پارک،دختران رای اولی رو دیدیم که تصادفی سر بحث باز شد باهاشون البته من حال بحث نداشتم🙃😐 ولی نصری جون اینقدر ادامه داد تا قانع بشن وبرن رای بدن❤️ @madaranemeidan
پارک بانوان ملت🌱 امروز خدارو شکر تعداد یاری کنندگان ما زیاد بود ماشاالله مادرانه مشهد ،همیشه پا کار 😍 اکو وباند ومیکروفن هم با هزارتا دعا وثنا جور شد. همون اول زمزمه مجوز از سمت نگهبانان پارک به گوش رسید ماهم که مجوز نداشتیم .باز دست به دامن بچه های بالا شدیم 😜 چه کیفی داره دوست جونی باشه کنارت که با یک زنگ به همسرش ،مجوزت هم جور بشه. بنده خدا نگهبان های پارک ،همبنجور خیره به ما👀که شما تا یه دقیقه پیش گفتین مجوز ندارین چی شد یه دفعه ما اینیم دیگه💪 در حال پخش کاربرگ های نقاشی بودیم، خانمی اومد جلو وسوالی در مورد نقاشی دختر سه سالش پرسید و بعد اون با چند تا سوال تربیتی صحبت رو ادامه دادبا ما با اینکه در ظاهر شاید خیلی باهم فرق میکردیم ،اما راحت ارتباط گرفت . راهنمایی در مورد دخترش ،راه دوستی را باز کرد.تازه شمارمو هم گرفت. موقعی که داشت سیو میکرد شمارمو نوشت خانم دکتر ...😳🤣😝 گفتم بابا من دکتر نیستم،گفت دکتر روانشناس هستید که گفتم عزیزم فقط یه مشاوره بود. گفت اصلا من دوست دارم دکتر صدات بزنم🙃 اومد کنارما نشست... امروز علاوه برنقاشی کاربرگ ها و درست کردن پرچم ها، کارگاه قصه گویی هم برای مادران برگزار شد. صحبت هام که تمام شد به سوال هاشون جواب دادم.اونی که به من می‌گفت دکترجون😁 همون جلو نشسته بود وبا دقت گوش میداد! حالا نوبت زدن تیر آخر بود تک تک پرسیدم که رای میدید جمعه یا نه؟ همه بلی گفتند الا دوست اون خانمی که منو دکتر صدا میزد😊 از خود اون خانم پرسیدم رای میدید گفت آره خانم دکتر جون به فلانی هم رای میدم😅 دوسش نه گذاشت نه برداشت گفت خاک برسرت میخوای رای بدی این به اون می‌گفت اگه رای بدی خودم می‌کشمت😳 اون یکی می‌گفت رای میدم به تو ربطی نداره🤣 اینم سهم ما از روشنگری امروز😁 @madaranemeidan