eitaa logo
شهدا شهرک ولیعصر (عج)
162 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
20 ویدیو
0 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
بسیجی شهید اسدالله بهرامی  تاریخ ومحل شهادت 62/8/16 پنجوین عراق  ,عملیات والفجر چهار ,برادر شهید رحمت الله بهرامی .ساکن خ برادران بهرامی نبش خ بازرگان ,از پایگاه بسیج مسجد امام هادی(ع),مزار شهید قطعه 28 ردیف 9 شماره 11
مختصری از زندگینامه شهید اسدالله بهرامی از زبان پدر ومادر شهید :پدر شهیدان بهرامی از «اسدالله» بیشتر می‌گوید و توضیح می‌دهد: اسد الله پسر کوچکم بود متولد 1346. او در 16 سالگی سال در منطقه پنجوین شهید شد. رحمت الله هم یک سال بعد از برادرش در سومار به برادرش پیوست.اسدالله 15 ساله بود که به کردستان رفت. آنجا با کومله و دموکرات درگیر بودند. سه چهار ماهی در کردستان مبارزه کرد. بعد از مدتی که برگشت برای کلاس سوم راهنمایی ثبتنام کرد مدتی را درس خواند و دوباره من گفت برای گروه تخریب ثبت‌نام کرده‌ام. می‌خواهم دوباره به جبهه بروم. برای اسدالله، خطر مفهومی نداشت؛ مسئولیت تخریب را انتخاب کرد بهرامی به علاقه و اشتیاق زیادی پسرش برای رفتن به جبهه‌ها خاطراتی رانقل می‌کند و می‌گوید: تازه 16 ساله شده بود گفتم پسرم تو هنوز خیلی کوچک هستی بگذار کمی بگذرد گفت نه من باید بروم. گفتم تخریب کمی خطرناک است. ولی قبول نکرد برای او فرقی نداشت که میزان خطر و ریسک مبارزه‌ای که انتخابش می‌کند چقدر بالا باشد. وقتی به خطر تخریب اشاره می‌کردم با شوخی و طنز جوابم را می‌داد می‌گفت مین است دیگر نهایتاً منفجر می‌شود می‌رویم بال و بعدشم میاییم پایین. شهادت آخرش است و بد نیست. با همین حرفها بارش را بست و رفت. وی نحوه شهادت فرزند کوچکترش را توصیف می‌کند و می‌گوید: او با دیگر نیروها مشغول باز کردن محور بوده‌اند که راه برای رزمندگان باز شود و به خط مقدم بروند. عراقی‌ها متوجه می‌شوند و جنگ تن به تن اتفاق می‌افتد. اسدالله آنجا زخمی می‌شود. هم رزمانش او را به عقب می‌آورند کنار یک درخت می‌گذارند تا صبح همراه گروه امداد برگردد ولی چند متری که از درخت دور می‌شود همانجا خمپاره‌ای می‌خورد و اسدالله شهید می‌شود. اسدالله می‌گفت اگر من به جبهه نروم چه کسی از مملکت دفاع کند؟ پدر شهیدان بهرامی ادامه می‌دهد: اسد الله خیلی بچه خوب اما کمی گوشه گیری بود. اهل خلوت و تنهایی بود. تقریبا  می‌شود گفت که با کسی ارتباط چندانی نداشت. از مدرسه که می‌آمد یک راست می‌رفت و درسهایش را می‌خواهند و اوقات دیگرش را صرف نماز خواندن می‌کرد. در مسجد امام هادی که مسجد محل بود خیلی فعال بود. برای شهدا کارهای فرهنگی زیادی انجام می‌داد و همیشه برای اینگونه فعالیت‌ها داوطلب بود. بار اول که می‌خواست به جبهه برود مخالفتی نکردم اما بار دوم مخالفت کردم. وقتی درمورد شرایط زمانی و ضرورت اعزام به جبهه برایم حرف زد قانع شدم نتوانستم چیز دیگری بگویم. می‌گفت اگر من نروم و پدرهای دیگر هم به فرزندانشان همین را بگویند و آن‌ها هم نروند چه کسی باید از مملکت دفاع کند؟ حرفهایش مرا تسلیم کرد.
برادران شهید اسدالله و رحمت الله بهرامی , اسدالله 62/8/16 پنجوین عراق ورحمت الله 63/12/13 سومار  بشهادت رسیدند
او از رفتن فرزندانش می‌گوید, معتقد است با همه عشقی که به آن‌ها داشت مانع از رفتن فرزندانش نشد, در این باره توضیح می‌دهد: اگر صد سال هم از شهادت‌شان بگذرد, چیزی نمی‌تواند مانع از حضور من بر سر مزارشان شود. موقع رفتن‌شان چیزی نگفتم، مخالفتی نکردم، نگاهی نکردم که پای‌شان برای رفتن سست شود. برای خداحافظی آمدند و من قبول کردم. خودم را دلداری می‌دادم که در راه قرآن و اسلام می‌روند. اگر الان هم بودند و موقعیتی برای جنگ بود باز هم می‌گفتم بروید عشق ما به اسلام و قرآن و انقلاب باعث شد تا آن‌ها را هم به جبهه‌ها بفرستیم. اگر بارها این زندگی تکرار شود باز هم همین مسیر را انتخاب می‌کنم مادر شهیدان بهرامی از سختی‌های بعد از شهادت می‌گوید: ذره‌ای تردید ندارم که اگر فرزندانم بارها متولد شوند و بارها این روزها تکرار گردد من باز هم همین مسیر را انتخاب می‌کنم اما بعد از شهادت‌شان زندگی برایم سخت شد. تحمل‌ام کمتر شد. با از دست دادن فرزندانم انگار دیگر کسی را نداشتم که با آن‌ها درد و دل کنم و حرف بزنم. حرف‌های فروخورده را در سینه نگه داشتم و غصه‌های بسیاری را متحمل شدم
بسیجی شهید اسدالله بهرامی  تاریخ ومحل شهادت 62/8/16 پنجوین عراق  ,عملیات والفجر چهار ,برادر شهید رحمت الله بهرامی , خیابان برادران شهید بهرامی مزین بنام این دو  شهید عزیز میباشد ,از پایگاه بسیج مسجد امام هادی(ع),مزار شهید قطعه 28 ردیف 9 شماره 11
بسیجی شهید اسدالله بهرامی  تاریخ ومحل شهادت 62/8/16 پنجوین عراق  ,عملیات والفجر چهار ,برادر شهید رحمت الله بهرامی , خیابان برادران شهید بهرامی مزین بنام این دو  شهید عزیز میباشد ,از پایگاه بسیج مسجد امام هادی(ع),مزار شهید قطعه 28 ردیف 9 شماره 11
سروان شهید پلیس آگاهی فرهاد حاج محمدی  تاریخ ومحل شهادت 94/8/17 خ شیخ فضل الله تهران ,حین انجام ماموریت ,ساکن خ شهید  نامدار کوچه شهید جمی ,مزار شهید قطعه 50
سروان شهید پلیس آگاهی فرهاد حاج محمدی  تاریخ ومحل شهادت 94/8/17 خ شیخ فضل الله تهران ,حین انجام ماموریت ,ساکن خ شهید  نامدار کوچه شهید جمی ,مزار شهید قطعه 50
سروان شهید پلیس آگاهی فرهاد حاج محمدی  تاریخ ومحل شهادت 94/8/17 خ شیخ فضل الله تهران ,حین انجام ماموریت ,ساکن خ شهید  نامدار کوچه شهید جمی ,مزار شهید قطعه 50
سرباز شهید رحیم قاسمی تاریخ ومحل شهادت 66/8/19 مریوان, پنجوین .ساکن خ سپیده شمالی جنب کلانتری شهرک ولیعصر (عج),مزار شهید قطعه 40 ردیف 19 شماره 14
سرباز شهید رحیم قاسمی تاریخ ومحل شهادت 66/8/19 مریوان, پنجوین .ساکن خ سپیده شمالی جنب کلانتری شهرک ولیعصر (عج),مزار شهید قطعه 40 ردیف 19 شماره 14
فرازهایی از وصیتنامه شهید رحیم قاسمی : اسلام پيروز است . قلبم گواهى مي دهد فجر نزديك است . درخت اسلام وقت شكوفايى آن است . خون عزيزانمان ثمر داده اند اما باز هم خون ميخواهد تا بارور گردد . خون ميخواهد تا خشك نگردد . خون ميخواهد تا استوار بماند ، استوار همچنان كوه خروشان ، چون دريای جوشان . چون چشمه نار مي رود تا تمامى كفر ، نفاق ، شرك ، عناد ، جدل ، فحشا ، خودخواهى ، فسادها ، كبر، غرور و خلاصه تمام شيطانها را در كام حق بسوزاند و نواى دلنشين توحيد را در سراسر جهان گيتى توسعه دهد و تمام عالم از پرتو هدايت و نور آن بهره مند گردند انشالله. ... بدانيد كه آگاهانه در اين راه قدم نهاده ام چرا كه شهيدان و جانبازان اين راه را از هابيل تا شهداى كربلاى حسينى از شهداى كربلا تا هزاران هزار شهيد انقلاب و از آنجا تا عزيزان در خون خفته كربلاهاى ايران زمين شروع به جوش و خروش نمودند و چون سيلى خروشان به پيش مى رفتند و در سر راه خود هرگونه فحشاء ، بى دينى ، بى حجابى ، جهل بى ايمانى ، بى ناموسى همه را واژگون نموده و تا جائى كه كليه آثار استعمار ، استثمار ، استبداد ، وابستگى و خودكامگى را از بين برده و در روز 22 بهمن اين روز فراموش نشدنى و سرنوشت ساز انقلاب اسلامى در ايران اين جوانه ها به بار نشسته و ثمره چندين سال مبارزه و حركت را به بار آوردند . آرى در آن زمان انقلاب نياز به حراست و حفاظت از شر دشمنان و خودفروختگان شرقى و غربى داشت و اين بود كه كم كم از درون اين توده مظلوم كه هم اكنون خود را آزاد می بینند ، جوانانى با عزم راسخ و ايمانى كامل و پيروى از رهبرى حسين گونه زمانشان شروع به تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى نمودند و اين نهاد انقلابی در آن آغاز رسالت ، جوانان صحنه كربلا را بخاطر سپرده و كمر همت را بسته و به ميدان مبارزه و رشادت و ايثار آمده و تا ديگر بار نگذارند كه پيام آن شهيدان هميشه جاويد به دست فراموشى سپرده شود . مادر عزيزم ! بخدا قسم نمى دانم چگونه خوبيها و مهرباني هايت را توصيف نمايم فقط مى گويم حضرت فاطمه(س) اجرت را بدهد و شكرگزار باش كه توانستى امانت خدا را صحيح و سالم تحويل بدهيد. برادرم ! تو نيز با ادامه راه حسين (ع) همچنان كه بوده اى دنباله رو راه شهيدان باش . خواهرهايم زينب وار پيام شهيدان را به گوش جهانيان برسانيد . پدر بزرگ و مادر بزرگم شما نيز با صبرتان به دشمن دين بفهمانيد كه ديگر وقت مرگشان رسيده و ديگر قصه هاى قديم نگوئيد بلكه قصه شهادت شهامت ، ايثار ، جبهه ، جنگ و حسين(ع) و شهيدان را بگوئيد. تقوا را پيشه خود كنيد و از محرمات خدا دورى كنيد و واجبات را بجا آوريد. در جماعات مذهبى دعاى كميل ، توسل، نماز جمعه و ... شركت فعالانه داشته باشيد. و اما همسرم ! نمى دانم چطور برايت بگويم كه چه حالى دارم . بهتر بگويم عاشق شده ام . عاشقى كه دنبال گمشده اش میگردد . عاشق الله ، عاشق حسين(ع) ، عاشق كربلا ، عاشق شهادت. معشوقم نيست مرگ در جبهه. خدايا شهادت در راهت را نيز نصيب اين بنده حقيرت بنما 27/2/64