او از رفتن فرزندانش میگوید, معتقد است با همه عشقی که به آنها داشت مانع از رفتن فرزندانش نشد, در این باره توضیح میدهد: اگر صد سال هم از شهادتشان بگذرد, چیزی نمیتواند مانع از حضور من بر سر مزارشان شود. موقع رفتنشان چیزی نگفتم، مخالفتی نکردم، نگاهی نکردم که پایشان برای رفتن سست شود. برای خداحافظی آمدند و من قبول کردم. خودم را دلداری میدادم که در راه قرآن و اسلام میروند. اگر الان هم بودند و موقعیتی برای جنگ بود باز هم میگفتم بروید عشق ما به اسلام و قرآن و انقلاب باعث شد تا آنها را هم به جبههها بفرستیم.
اگر بارها این زندگی تکرار شود باز هم همین مسیر را انتخاب میکنم
مادر شهیدان بهرامی از سختیهای بعد از شهادت میگوید: ذرهای تردید ندارم که اگر فرزندانم بارها متولد شوند و بارها این روزها تکرار گردد من باز هم همین مسیر را انتخاب میکنم اما بعد از شهادتشان زندگی برایم سخت شد. تحملام کمتر شد. با از دست دادن فرزندانم انگار دیگر کسی را نداشتم که با آنها درد و دل کنم و حرف بزنم. حرفهای فروخورده را در سینه نگه داشتم و غصههای بسیاری را متحمل شدم
فرازهایی از وصیتنامه شهید رحیم قاسمی : اسلام پيروز است . قلبم گواهى مي دهد فجر نزديك است . درخت اسلام وقت شكوفايى آن است . خون عزيزانمان ثمر داده اند اما باز هم خون ميخواهد تا بارور گردد . خون ميخواهد تا خشك نگردد . خون ميخواهد تا استوار بماند ، استوار همچنان كوه خروشان ، چون دريای جوشان . چون چشمه نار مي رود تا تمامى كفر ، نفاق ، شرك ، عناد ، جدل ، فحشا ، خودخواهى ، فسادها ، كبر، غرور و خلاصه تمام شيطانها را در كام حق بسوزاند و نواى دلنشين توحيد را در سراسر جهان گيتى توسعه دهد و تمام عالم از پرتو هدايت و نور آن بهره مند گردند انشالله. ... بدانيد كه آگاهانه در اين راه قدم نهاده ام چرا كه شهيدان و جانبازان اين راه را از هابيل تا شهداى كربلاى حسينى از شهداى كربلا تا هزاران هزار شهيد انقلاب و از آنجا تا عزيزان در خون خفته كربلاهاى ايران زمين شروع به جوش و خروش نمودند و چون سيلى خروشان به پيش مى رفتند و در سر راه خود هرگونه فحشاء ، بى دينى ، بى حجابى ، جهل بى ايمانى ، بى ناموسى همه را واژگون نموده و تا جائى كه كليه آثار استعمار ، استثمار ، استبداد ، وابستگى و خودكامگى را از بين برده و در روز 22 بهمن اين روز فراموش نشدنى و سرنوشت ساز انقلاب اسلامى در ايران اين جوانه ها به بار نشسته و ثمره چندين سال مبارزه و حركت را به بار آوردند . آرى در آن زمان انقلاب نياز به حراست و حفاظت از شر دشمنان و خودفروختگان شرقى و غربى داشت و اين بود كه كم كم از درون اين توده مظلوم كه هم اكنون خود را آزاد می بینند ، جوانانى با عزم راسخ و ايمانى كامل و پيروى از رهبرى حسين گونه زمانشان شروع به تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى نمودند و اين نهاد انقلابی در آن آغاز رسالت ، جوانان صحنه كربلا را بخاطر سپرده و كمر همت را بسته و به ميدان مبارزه و رشادت و ايثار آمده و تا ديگر بار نگذارند كه پيام آن شهيدان هميشه جاويد به دست فراموشى سپرده شود . مادر عزيزم ! بخدا قسم نمى دانم چگونه خوبيها و مهرباني هايت را توصيف نمايم فقط مى گويم حضرت فاطمه(س) اجرت را بدهد و شكرگزار باش كه توانستى امانت خدا را صحيح و سالم تحويل بدهيد. برادرم ! تو نيز با ادامه راه حسين (ع) همچنان كه بوده اى دنباله رو راه شهيدان باش . خواهرهايم زينب وار پيام شهيدان را به گوش جهانيان برسانيد . پدر بزرگ و مادر بزرگم شما نيز با صبرتان به دشمن دين بفهمانيد كه ديگر وقت مرگشان رسيده و ديگر قصه هاى قديم نگوئيد بلكه قصه شهادت شهامت ، ايثار ، جبهه ، جنگ و حسين(ع) و شهيدان را بگوئيد. تقوا را پيشه خود كنيد و از محرمات خدا دورى كنيد و واجبات را بجا آوريد. در جماعات مذهبى دعاى كميل ، توسل، نماز جمعه و ... شركت فعالانه داشته باشيد. و اما همسرم ! نمى دانم چطور برايت بگويم كه چه حالى دارم . بهتر بگويم عاشق شده ام . عاشقى كه دنبال گمشده اش میگردد . عاشق الله ، عاشق حسين(ع) ، عاشق كربلا ، عاشق شهادت. معشوقم نيست مرگ در جبهه. خدايا شهادت در راهت را نيز نصيب اين بنده حقيرت بنما 27/2/64
مختصری از زندگینامه شهید حسن سلطانى:
تاریخ تولد : 1340/11/13
تاریخ شهادت : 1360/8/22
محل شهادت : دهلاویه
نشانی مزار : تهران ، بهشت زهرا(س) ، قطعه 24 ردیف 110 شماره 3
شهید از زبان مادر : حسن در سیزدهم بهمن سال 1340 در تهران به دنیا آمد . تحصیلاتش را تا مقطع سوم راهنمایی ادامه داد. اخلاق بسیار خوبی داشت . در خانواده اخلاقش نمونه بود. در دوران انقلاب هم کار می کرد و هم درس می خواند . همینطور در راهپیمائی ها علیه شاه مخلوع شرکت می کرد و خیلی طرفدار امام واسلام بود . او داوطلبانه به جبهه رفت و مدت یازده ماه در جبهه بود. یک ماه و نیم به عید مانده بود که عازم جبهه شد . حدود دو ماه در عجبشیر آموزش دید. در جبهه دزفول جنازه ها و زخمی ها را جابجا می کرد. حسن در طول این یازده ماه فقط دو بار مرخصی گرفت و به خانه آمد . دفعه اول که آمده بود ، به وی حقوق داده بودند که تمام حقوقش را به پدرش داد. حسن علاقه زیادی به جبهه داشت . وقتی که ده روز مانده بود که به ماموریت برگردد ، هشت روز که می شد خودش برمی گشت به جبهه و تحمل ده روز را نداشت . شهید از زبان پدر : حسن پسری کارکن و شغلش آهنگری بود. از نظر کردار و گفتار اخلاق نمونه ای داشت . عهده دار مخارج خانواده بود. یادم می آید یک بار که از مرخصی آمده بود به من گفت: پدر می خواهم ازدواج کنم. من به او گفتم : می خواهی برایت نامزد بگیرم؟ او گفت : نه پدر ، اگر من ازدواج کنم درست نمی توانم خدمت کنم. بگذار که از ماموریت برگردم آنوقت ازدواج می کنم که این بود قسمتش (شهادت ). او را در قطعه 24 ردیف 110 شماره 3 بهشت زهرا به خاک سپردیم.
زندگینامه شهید معینی، علیرضا: هشتم فروردین ۱۳۴۵ ، در شهرستان قزوین به دنیا آمد. پدرش اسماعیل و مادرش منور نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. کارگر کارخانه بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم آبان ۱۳۶۵ ، در قصرشیرین توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکرش در بهشت زهرای تهران قطعه 53 ردیف 80 شماره 14به خاک سپرده شد.
فرازهایی از وصیتنامه شهید محرم بی نظیر: ... مرگ حق است و سراغ همه خواهد آمد پس چقدر زیباست مرگ در راه خدا. مرگ نیست و نابودی ندارد بلکه تولد است. و مرگ در راه خدا غیر مرگ معمولی است. همانطور که در آیه شریفه ( و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ) مپندارید آنان که کشته شده اند در راه خدا مردگانند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند. امت شهید پرور ایران! من کوچکتر از آنم که با شما سخن بگویم و من از شما ملت شهید پرور میخواهم حتی یک لحظه امام را رها نکنید. قدر امام را بدانید و به گفتار او عمل کنید. این امام بود که گفت شاه خائن باید از بین برود که رفت و هم اکنون میگوید باید صدام کنار برود که انشاءاله به همین زودی از بین میرود و عاشقان کربلا به زیارت اباعبدالله الحسین(ع) میروند. شما فکر کنید امام با چه دل و جراتی و فریاد کوبنده و با ایمان محکم این چنین سخن بر علیه مستکبران جهانخوار میگوید. برای اینکه خدا او را دوست دارد و چنان نور و محبت خود را در دل او جای داده است که ترس از هیچکس ندارد جز خدا. از شما میخواهم که در نماز جماعتها و دعاها شرکت کنید چرا که این نماز جمعه ها منافقان کوردل را به وحشت میاندازد و این دعاهای شماست که در درگاه خداوند مستجاب می شود و رزمندگان را به پیروزی میرساند. مرگ هر جا باشد چه در جبهه و چه در رختخواب سراغ انسان می آید که حضرت علی(ع) میفرماید: بخدا سوگند اگر بدنم را با شمشیر هزار قطعه کنند بهتر از آن است که در رختخواب با ذلت بمیرم. ای پدر و مادر عزیزم! شما باید افتخار کنید که فرزندتان را در راه خدا از دست دادید و در قیامت جواب امام حسین(ع) و فاطمه زهرا(س) را با سربلندی خواهید داد. بقول شهید امیر، شهید شدن که گریه ندارد. کربلا در دست بعثی ها بودن و قدس در دست صهیونیستها بودن گریه دارد. این مصیبتها و سختیها زودگذر و تمام شدنی است ولی به پاداش این جانفشانی ها و فداکاریها، به نعمت های ابدی و بی پایان خداوندی خواهید رسید و بر سریر کرامت و بزرگواری تکیه خواهید زد. اگر میخواهید در مقام و عظمت شما خللی وارد نشود هیچگاه زبان به شکایات نگشائید و آنچه را که از قدر و منزلت الهی شما میکاهد بر زبان نیاورید. بار دیگر تکیه میکنم که در امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او بسازید و صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ کنید. اگر فیض شهادت نصیبم گشت آنانکه پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند. شما فکر نکنید خون شهیدان راکد است. خون شهیدان هر لحظه در حال جوشیدن است. با ریختن هر خون شهید، انقلاب استوارتر خواهد شد و مردم را بیدارتر میکند.
شهید والامقام محرم بی نظیر در تیرماه سال 1344 در خانواده ای مذهبی و متدین در شهرستان زرند از توابع ساوه دیده به جهان گشود. در سن هفت سالگی راهی مدرسه شد. از همان دوران کودکی به تلاوت قرآن و خواندن دعاها بویژه زیارت عاشورا علاقه بسیار داشت و با مهارت خاصی نقاشی می کشید. فردی متین و آرام بود و به بزرگترها بویژه پدر و مادر بسیار احترام می گذاشت. تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد و همزمان با استقرار نظام اسلامی و در سن 16 سالگی به عضویت بسیج درآمد و فعالیتهای خود را در عرصه های انقلابی و مذهبی گسترش داد. به هنگام تشییع پیکر پاک شهیدان در محل حضور فعالی داشت و اعلامیه شهدا را به در و دیوار می چسباند و همواره می گفت: شهادت لیاقت می خواهد. همیشه با مردم و عاشق مردم بود و تا جایی که در توان داشت به نیازمندان کمک می کرد. پیرو خط امام(ره) و انقلاب بود و در راهپیمایی ها در حمایت از نظام اسلامی و نمازهای عبادی سیاسی جمعه حضوری مستمر داشت. او در سال 61 دفاع از میهن را در برابر تجاوزات دشمن بر هرچیز دیگر مقدم دانست و لذا از سوی بسیج سپاه اسلامشهر عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. پس از بازگشت، برای بار دوم به جبهه های غرب کشور عزیمت نمود و بعنوان آرپی چی زن قلب دشمن بعثی را هدف قرار داد. او سرانجام در تاریخ 28/8/62 در جریان عملیات والفجر4 به فیض شهادت نائل آمد. پیکر پاک این شهید بزرگوار بمدت ده سال مفقود بود که سرانجام پس از سالها انتظار شناسایی و به آغوش میهن بازگشت.