مختصری از زندگینامه شهید محمد ماژ پناه
شهید محمد ماژپناه در سال 1337 در محله بریانک تهران چشم به جهان گشود. او آخرین فرزند خانواده بود و درس خود را تا پایان دوره راهنمایی در یکی از مدارس محله ابوذر ادامه داد و پس از آن در محله شهرک ولیعصر به خرید و فروش لوازم خودرو و نیز باطری سازی خودرو مشغول شد. وی در سال 57 و پیش از انقلاب ازدواج کرد که حاصل آن 1 فرزند پسر و 2 دختر بوده است. شهید ماژپناه از دوران جوانی در حرکتهای انقلابی بر علیه رژیم شاه شرکت داشت و با شور و شوق ، در پخش اعلامیه و فعالیتهای انقلابی شرکت داشت. او عاشق امام و رهبری بود و پس از انقلاب هم در جنگ های نامنظم در کنار شهید چمران حضور داشت . پس از آن که در منطقه بستان و در منطقه پنجوین در محاصره شدید عراق قرار گرفتند ، با گرسنگی و تشنگی در شرایط بسیار سختی بسر بردند تا اینکه پس از 12 روز به سختی برگشتند . شهید محمد ماژپناه در سال 1363 وارد سپاه پاسداران شد و عضو زرهی 20 رمضان گردید و در عملیاتهای متعددی شرکت کرد . بسیار شجاع و انقلابی بود و بیشتر اوقاتش را در جبهه ها بود و با وجود داشتن همسر و فرزندان ، دست از امام و انقلاب بر نداشت و در عملیات فاو والفجر 8 ، تانکشان سوخت و او به سرعت از تانک ، خود را بر روی خاک ها انداخت و آتش را خاموش کرد تا توانست خود را نجات دهد اما سر و صورتش آسیب دید . شهید محمد ماژپناه در عملیات کربلای یک و آزادسازی مهران فرمانده گردان زرهی بود. در همان عملیات با فاصله کمی از معاونش ، خمپاره ای بینشان برخورد کرد و معاونش شهید شد و بدنش پاره پاره شد اما به طور معجزه آسایی محمدماژپناه نجات یافت . البته او دیگر آسمانی شده بود و جسمش در زمین و روحش در آسمان به سر می برد تا شهادتش که نه ماه بعد اتفاق افتاد او دیگر در زمین نبود و آرزوی شهادت او را رها نمی کرد و دوری از دوستان و جدایی ، سینه اش را تنگ کرده بود و حکمتش این بود که بماند. ُنه ماه بعد در حالی که او را به خاک می سپردند، همسرش را به بیمارستان انتقال دادند و فرزند او که مدتها چشم انتظار تولدش بود به دنیا آمد و روز به خاکسپاری پدر، پسری متولد می شود و نام پدر را زنده می کند . محمد ماژپناه بعد از عملیات کربلای 8 در حالی که با دوستانش از منطقه عملیاتی به سمت خرمشهر برمی گردد ، مورد هجوم شیمیایی دشمن قرار می گیرد. محمد ، دلیرانه و ایثارگرانه چفیه اش را درآورده و دهان و بینی دوستش را که حالش وخیم بود می بندد و سوار تویوتا می کند و او را نجات می دهد ولی گازهای شیمیایی در خودش اثر کرده و او را خفه می کند و وقتی به بیمارستان می رسد دیگر کار از کار گذشته و او به درجه رفیع شهادت نائل می شود. محمد خیلی خونگرم و مهربان بود. عاشق معاشرت و رفت و آمد با فامیل بود و بچه ها و برادرزاده هایش او را خیلی دوست می داشتند چون وقتی به خانه هایشان می رفت ، شور و نشاط را به خانه می برد . خیلی خوش برخورد و قلبی مهربان و پاک داشت . عاشق امام و انقلاب و الگوی شجاعت و ایثار و مهربانی در فامیل بود. در آخرین سال زندگیش ، روز 11 فرورین برای آخرین بار از خانواده وداع کرد. همه از او می خواستند که بماند و در سیزده فروردین در کنارشان باشد ولی او نپذیرفت و گفت که اسلام و دفاع واجب تر است . او عزیز فامیل بود و رفتنش گرچه ارزشمند و افتخار آفرین بود و او را به آرزویش رساند اما رفتنش و داغش پشت فامیل را خم کرد . بچه ها او را خیلی دوست داشتند و داغش هنوز تازه و یادش ابدی مانده و خون پاکش اثربخش و جاودانه گردیده است . او سه یادگار از خود به جای گذاشت مخصوصاَ پسرش که نامش را زنده کرد .
پاسدار شهید محمد ماژپناه تاریخ ومحل شهادت 66/1/22 خرمشهر عملیات کربلای 8 مزار شهید قطعه 29 ردیف 89 شماره 18
قسمتی از وصیتنامه شهید ماژپناه:پروردگارا !
ما را یک لحظه به خودمان وامگذار پروردگارا ! به خانواده های محترم شهدا صبر عنایت فرما خدایا ! پرچم پرافتخار اسلام را بر همه جهان برافراشته بدار ای خدایا بزرگ تو را به پهلوی شکسته زهرا قسم می دهیم اسرای ما را از چنگال رژیم عراق آزاد بفرما. خدایا ! رهبر کبیر انقلاب اسلامی این نجات دهنده ما را تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی برای ما نگه دار. ... آمین یا رب العالمین