eitaa logo
شهدا شهرک ولیعصر (عج)
196 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
20 ویدیو
0 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
سرباز شهید شیرزاد صفری تاریخ ومحل شهادت 67/1/21 پنجوین عراق عملیات بیت المقدس 5 ساکن محله زاهدی  ,مزار شهید قطعه 27 ردیف91 شماره1،این شهید عزیز تا 15 آذر 75جاویدالاثر بودند
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
سرباز شهید شیرزاد صفری تاریخ ومحل شهادت 67/1/21 پنجوین عراق عملیات بیت المقدس 5 ساکن محله زاهدی  ,مزار شهید قطعه 27 ردیف91 شماره1،این شهید عزیز تا 15 آذر 75جاویدالاثر بودند
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
مختصری از زندگینامه شهید شیرزاد صفری شهید از زبان پدر و مادر : شیرزاد اولین فرزند ما بود.اول فروردین 47 در روستای پیرکوه از توابع سیاهکل لاهیجان به دنیا آمد. من و پدر شیرزاد روی زمین کار می کردیم و به سختی روزگار می گذراندیم. شیرزاد پنج ساله بود که به تهران آمدیم و چند انسان خیرخواه کمکمان کردند و پدر شیرزاد توانست کاری دست و پا کند. با حداقل امکانات زندگی می کردیم و شیرزاد تنها امید زندگی مان بود. او وقتی کمی بزرگتر شد کمک حال من و پدرش شد. اوایل دست فروشی می کرد و با همان پول خردهایی که پس انداز کرده بود برای من یک چرخ خیاطی خرید. بعدها که بزرگتر شد همزمان با تحصیل در میدان انقلاب کنار خیابان کتابفروشی می کرد. خیلی مهربان و دلسوز بود. یک دفتر بزرگ داشت که در آن اسم کسانی را می نوشت که کتابها را نسیه به آنها فروخته بود. با آن شرایطی که خودمان داشتیم باز به فکر مردم بود. پدر شهید نیز می گوید: خیلی اوقات شبها که به خانه برمی گشت، چند نفر از همشهری هایمان را که غریب بودند به خانه می آورد و بعد هم تعدادی کتاب به آنها می داد تا بفروشند و درآمدی کسب کنند. مبارزات انقلاب که شروع شد با اینکه یک پسر 9-10 ساله بود، جلودارش نبودیم. هرچه می گفتیم نرو، خطرناک است می گفت: خدا باید انسان را حفظ کند، همه چیز دست خداست. انقلاب پیروز شد و شیرزاد مشغول درس و مدرسه بود که جنگ شروع شد. با دستکاری شناسنامه اش و به بهانه خدمت سربازی به خواسته اش رسید. مادر ادامه می دهد: یک روز صبح وقتی بیدار شدم عروس خواهرم که همسایه ما بود گفت شیرزاد رفت و گفت: ساعت سه صبح می خواهم بروم دفترچه خدمت سربازی بگیرم. ساعت ده صبح بود که به خانه برگشت و گفت: مامان! موقع تقسیم نیروها، افتادم تهران. با این حرفها خیال ما را راحت کرد اما در دوره آموزشی وقتی از نیروهای داوطلب برای اعزام به جبهه ثبت نام می کردند او اولین نفر بود که خودش را معرفی کرده بود. پدر در دنباله حرف مادر می گوید: دوره آموزشی که تمام شد شیرزاد و تعدادی سرباز دیگر برای گذراندن دوره تکاوری به علی آباد قم رفتند. ما چند بار برای دیدنش به قم رفتیم. دفعه آخر فرمانده شان گفت خیلی سراغ این جوان نیایید. اینجا او دارد به ما درس می دهد. چیزی که من از او می بینم این است که در کارش جدی است و خیال برگشتن ندارد. برگشتیم و از او بی خبر بودیم و می دانستیم دیگر برنمیگردد تا بالاخره با یک نامه اطلاع داد که به مریوان اعزام شده است. اواخر جنگ بود و شیرزاد بیشتر از 2-3 ماه در جبهه خدمت نکرد. سه روز به عید سال 67 مانده بود. چشم انتظار شیرزاد بودیم اما به جای او یک سرباز غریبه به خانه مان آمد و گفت: به شیرزاد مرخصی داده بودند اما نوبتش را به من داد و گفت تو متاهلی، تو به جای من برو و شب عید کنار زن و بچه ات باش. آن سرباز رفت و ما برای همیشه در حسرت دیدار شیرزاد ماندیم. شب 27 فروردین تلویزیون از بمباران شیمیایی مریوان توسط نیروهای عراقی خبر داد و از آن موقع ما دیگر روی آرامش را ندیدیم. اولین خبر این بود که هواپیماهای عراقی درست محل استقرار شیرزاد و همرزمانش را هدف گرفته بودند. سه روز بعد از انجام عملیات در مریوان به منطقه رفتم. مرا به پادگان نیروهای مخصوص ارجاع دادند. اما خبری از شیرزاد نبود. هشت سال از زندگی ما در چشم انتظاری به سختی گذشت تا اینکه بقایای پیکرش را در عملیات تفحص15اذر 1375 از روی پلاکش شناسایی کردند. و در قطعه 27بهشت بخاک سپرده شد
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
ستوانیکم شهید جاویدالاثر یدالله پیرانی احمد آباد  تاریخ ومحل شهادت 67/1/21 پنجوین عراق عملیات بیت المقدس 5
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
ستوانیکم شهید جاویدالاثر یدالله پیرانی احمد آباد  تاریخ ومحل شهادت 67/1/21 پنجوین عراق عملیات بیت المقدس 5
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
اين خاطره را به روح شهيد يدالله پيراني تقديم مي كنم؛ افسري كه با دو نيمه شدن جسد مطهرش، معبر آهنين و آتشين دشمن را در يال ارتفاعات سنگ معدن پنجوين گشود، تا ايمان، شهامت و پايمردي را به نامردان وطن فروش بياموزد و جسدش روي يال مرزي مريوان، نشانگاه مردان گمنام و بي نشان شود. اين سرزمين مرهون فداكاري و عشقبازي شهدايي است كه اجساد مطهر شان اينك دور از چشم همگان در آغوش خط مرزي مي آسايند. همرزمان شهيد پيراني در بيست و يكم فروردين ۶۷ پس از عبور از ميدان مين و باز كردن معبر توسط اجساد مطهرشان، در قله سرد و پر برف كله قندي به هم پيوستند تا سرود آزادي و سرافرازي ملتي را با فرماندهي روح خدا، آرش وار در كوهستان طنين افكن كنند.     گردان ۷۹۸ لشكر ۲۳ نوهد به گردان شهادت مشهور بود. يكي از گروهان ها ماموريت داشت با تك برنامه ريزي هماهنگ و حساب شده پايگاه هاي ضد انقلاب و هواداران آنها را در قلب جنگل هاي آلواتان پيرانشهر متلاشي و منطقه جنگي را از لوث وجود اشرار پاك سازي كند.     من فرمانده گروهان سوم اين گردان بودم. چند روزي بود سري شناسايي اطلاعاتي را عليه دشمن آغاز كرده بودم. به دليل وضعيت حساس و استثنايي منطقه ما ناچار بوديم در هر مرحله از شناسايي ها، اطلاعاتي كامل از محل مورد نظر به دست آوريم. پادگاني كه ما در آن مستقر بوديم، كيلومتر ها با جنگل آلواتان فاصله داشت و نرسيده به شهر پيرانشهر بود.     در يك روز بهاري براي جمع آوري اطلاعات، دسته شناسايي را به مقصد جاده پرپيچ و خم و پر راز و رمز پيرانشهر- مير آباد كه از درختان و درختچه هاي انبوه بلوط پوشيده است، رساندم. در حالي كه باران تند و سيل آساي بهاري شروع شده بود، براي دقايقي استراحت و در امان ماندن از قطره هاي درشت باران در زير تنه درختان پر برگ بلوط پناه گرفتيم. سربازان در دو خودرو تويوتا كه روي آنها تير بار دوشكا نصب شده بود نشسته بودند و پشت مسلسل يكي از آنها نيز سربازي آماده شليك بود. در پناه درخت بلوط، درحال صحبت كردن بوديم كه ناگهان زوزه چند گلوله، صحبت هاي ما را قطع كرد. لحظه اي بعد، از نقطه نامعلومي گلوله باران شديد شروع شد و دو تا از سربازان ما شهید شدند آتش نفرات دشمن مجال كوچك ترين حركت را به ما نمي داد.     بايد منتظر موقعيت مناسب مي مانديم. در همين لحظه يكي از درجه داران به نام گروهبان كنعاني به حالت سينه خيز عازم نقطه اي شد كه از آنجا تيراندازي مي شد. ظاهر امر نشان مي داد كه آنها از قبل تدارك درگيري گسترده تري را ديده اند. نفرات را بلافاصله به سه گروه تقسيم كرديم؛ من به اتفاق يك گروه از پشت درختان در داخل شيار به سمت نقطه استقرار دشمن حركت كردیم. اكنون ما به موقعيتي رسيده بوديم كه تقريباً پشت چند سنگر ضد انقلاب قرار داشت.     بلافاصله تيربار يكي از سربازان را در پشت تخته سنگي مستقر كرديم، به طوري كه به مواضع ضد انقلاب تير تراش داشته باشد. يكي از نيروهاي دشمن با شدت تمام روي محل ما آتش مي ريخت. با صداي بلند وضعيت هوشياري و آمادگي را به دسته رزمي گوشزد كرديم. تيربارچي دشمن ديوانه وار منطقه را گلوله باران مي كرد و دو گروه ديگر نيز در مواضع كناري ما در حال جابه جايي و سنگر گيري بودند.     يكي از سربازان كه دل و جرات زيادي داشت، با چرخشي سريع، نارنجكي را به سمت تيربار ضد انقلاب پرتاب كرد. نارنجك درست به موضع تيربارچي برخورد كرد و تيربارچي و كمك او مجروح شدند. بعد از اين حركت ,طولي نكشيد كه شمار بسياري از نيروهاي دشمن سراسيمه فرار را بر قرار ترجيح دادند و اين در حالي بود كه ما صف دشمن را شكافته و سازماندهي آنان را كاملاً در هم ريخته بوديم. دشمن شتابان در حال عقب نشيني بود، اما تعدادي از آنان نيز نااميدانه مي كوشيدند تا از پيشروي سريع ما جلوگيري كنند. شرايط كاملاً به سود رزمندگان اسلام بود. دشمن در شرايطي قرار داشت كه در آن لحظات ياس آور محاصره به هيچ وجه انتظارش را نداشت؛ ورق برگشت و ما به تعقيب دشمن زبون پرداختيم. دشمن اينك در تيررس كامل ما قرار گرفته بود و به راحتي هدف گيري مي شد. در حقيقت گروه ما بر منطقه اشراف همه جانبه اي پيدا كرده بود. در همين زمان، يك دسته رزمي به فرماندهي شهيد يدالله پيراني به ما ملحق شد و روحيه نيروهاي ما دو چندان شد.     شهيد پيراني در حالي كه دشمن در حال فرار را در بالاي ارتفاع نشانه مي رفت، با فرياد بلند از افرادش خواست تا بدون درنگ به او بپيوندند. آنان از سمت راست و با پناه گرفتن در لابه لاي درختان انبوه، دشمن را تعقيب مي كردند. در همين حال،درجه دار كنعاني به همراه دو تن از سربازان مردي را كه لباس محلي به تن داشت و دستانش از پشت بسته بود، در فاصله اي نزديك به سمت ما مي آوردند، او چريكي را اسير كرده بود و اسير كردن چريك در آن زمان براي واحد رزمي ضد چريك مثل يگان ما امتيازي بسيار بزرگ به حساب مي آمد. مسافتي را كه سرازيري به طرف دره بود
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
به تعقیب دشمن پرداختيم  پس از آن، دسته ستوان پيراني در يكي از كمركش هاي جنگل كه در آن مستقر بوديم به ما پيوست. حالاديگر پس از دو ساعت درگيري، صداي تير اندازي مكرر جاي خود را به سكوت داده بود. پس از مدتي از لابه لاي درختان بلوط به جاده اصلي پيرانشهر و ميرآباد رسيديم كه آنجا راهگشاي عمليات ما بود.     بچه ها همديگر را در آغوش كشيدند و سپس نتيجه را به فرمانده گردان مخابره كرديم. ما توانستيم از آن اسير اطلاعات گرانبهايي بگيريم، كه پس از بررسي مشخص شد آنها تصميم داشته اند پايگاهي در بالاي ارتفاع ايجاد كنند و در واقع شناسايي ما همزمان با نقل و انتقال و تداركات دشمن در منطقه صورت گرفته بود, سرهنگ ستاد محمد آقاجاني
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
ستوانیکم شهید جاویدالاثر یدالله پیرانی احمد آباد  تاریخ ومحل شهادت 67/1/21 پنجوین عراق عملیات بیت المقدس 5
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
بسیجی شهید علی حسین خانی  تاریخ ومحل شهادت 66/1/21 شلمچه عملیات کربلای 8 ,ساکن خ سیدالشهداء
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
وصیتنامه شهید علی حسین خانی : عزیزانم من این راه پر صلابت راانتخاب کرده وبا چشمی باز این راه را آغاز وانتهایش جز شهادت نخواهد بود,بارالهامرا  بپیشگاه خویش پذیرا باش,باشدکه از شهداء خوب درگاهت قرارگیرم
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
وصيتنامه شهید علی حسين خانى:  بسم اهلل الرحمن الرحيم  با سالم ودرود به پيشگاه يگانه منجى عالم بشريت آقا امام زمان )عج( و نايب بر  حقش خمينى بت شكن و خانواده ام وامت شهيدپرور ايران آغاز مى نمايم. بار الها ! مرا  به پيشگاه خويش پذيرا باش ،باشد كه از شهداى خوب درگاهت قرار بگيرم. با سلام  مجدد به خانواده ام كه عزيزان من هستند و اميد است كه پس از شهادتم كه به درگاه  حق تعالى است ، رهروان تمامى شهدا باشيد. بارى عزيزانم ! من اين راه پرصلابت را  انتخاب كرده و با چشمى باز اين راه را آغاز و انتهايش جز شهادت نخواهد بود. بنابر  وظيفه شرعي ام كه بايستى وصيتم را تنظيم كنم همانگونه كه رضاى مرا برآورده مى سازد كه رضايت خدا نيز درآن است انجام پذيرد . خواهشمندم جنازه مرا در ده به  خاك بسپاريد ... خوب اين دقيقه آخر لازم ديدم كه از كليه خانواده با حلالیت از  عزيزانم از جمله مادرم و همسرم عذر خواهى كنم به خاطر كارهايى كه ناخواسته در  مورد شما مرتكب شدم . خداحافظ و نگهدار شما عزيزان ، دوستدار هميشگى شما  على حسين خانى، دعا به جان امام را هرگز فراموش نكنيد ان شاء الله   : على حسين خانى  29/ 12/ 65 آخرين روز سال
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
بسیجی شهید علی حسین خانی  تاریخ ومحل شهادت 66/1/21 شلمچه عملیات کربلای 8 ,ساکن خ سیدالشهداء
۲۱ فروردین ۱۴۰۳