شهید مدافع حرم جواد محمدی
رفتے ولی ڪجا ڪہ بہ دل جا گرفتہ ای دل جای توست ، گرچہ دل از ما گرفتہ ای ... @javad_mohammady ─═
به بهانه سالگرد خاکسپاری شهید مدافع حرم #جواد_محمدی
#تاریخ_خاکسپاری_۱۳۹۶/۴/۱۴
گفتگو با همسر این #شهید بزرگوار:
ایمان ملاک اصلی ازدواج من و جواد/ توسل های پنهانی همسرم مثال زدنی بود
🔺قسمت اول
معرفت و مردانگی جوانان دهه شصتی این روزها بر دفتر روزمرگی خط می کشد تا روایت زیبایی از یک دور ده ساله زندگی در زیر سایه ابرمرد دُرچه ای را به ثبت رساند و قطعا نگارش این وصال زیبا و سراسر معرفت و ایمان را در هیچ جای زندگی پر از هیاهوی دنیایی نمی توان یافت.
در روزهای انتظار و صبوری، نام مردان بسیاری در ذهن خطور می کند که هر یک نمادی از شجاعت، ایثار و مردانگی را در خود پرورش دادند و امروز قلم، فکر و کلام باید با هم آمیخته شود تا روایت شهیدی از ایران در میدان دفاع از حریم اهل بیت(ع) را به نگارش در آورد.
قلم در دستانم سنگینی می کند، وقتی می خواهم از تو بنویسم. از روح بزرگت مدد می خواهم و اذن می گیرم تا یاری ام کند. چگونه می توان از تو نوشت، در حالیکه فرشتگان آسمان تو را می ستایند و خداوند با قلم سرخ بر قلب تاریخ، نام زیبای تو را نگاشت.
ولی باید نوشت تا همگان بفهمند، جوانان غیرتمند ایرانی، از همه چیز گذشتند تا به حریم اهل بیت(ع) آسیبی وارد نشود و امروز با افتخار بگوییم« شهید مدافع حرمی دیگر آورند…»
🔴روایتی خواندنی از همسر صبور شهید جواد محمدی
شهید مدافع حرم جواد محمدی چهارمین شهید مدافع حرم شهر درچه است که پنج شنبه ۱۱ خرداد ماه ۹۶ به سوریه رفت و سه شنبه ۱۶ خرداد ماه ۹۶ همزمان با ۱۱ ماه مبارک رمضان به شهادت رسید و پیکر مطهرش بعد از گذشت ۲۵ روز چشم انتظاری، پیدا شد و قرار است به دُرچه باز گردد.
قلبم برای حضور در منزل شهید زودتر آماده شد و پایم راه بلد حضور در کنار زنانی بود که صبر و ایثارشان را به راه حرم خواهر سالار کربلا داده بودند.
زمانی که وارد منزل شهید شدم، چهره ناآشنا ولی آشنا نظر من را به خود جلب کرد، زنی که مصداق زیبای بودن در کنار رزمنده دلاور دُرچه ای را بر صفحه قلبش جای داده بود تا بتوان در کنارش روایت یک زندگی معمولی که نقش اولش جوان دهه شصتی بود را به تصویر کشید.
با دیدن خانم سلیمانی و دختر پنج ساله اش فاطمه، این جمله شهید آوینی در ذهنم نقش بست که می گفت: به «زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است. سلامت تن زیباست، اما پرندهی عشق، تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند.
می دانستم فردی که افتخار همسری شهید امروز نصیبش شده است، خاطرات بسیاری در ذهن دارد و چیدمان حرف های نگفته را زیباتر می نگارد به این دلیل از وی خواستم سر رشته کلام را در دست گیرد.
در این دیدار آنچه که بیش از همه جلوه پیدا می کرد، شکوه صبر و صلابت همسری بود که با غرور می گفت: «ایمان و ازخودگذشتگی جواد با همه فرق داشت»
آنچه میخوانید روایت یک دلدادگی تمام عیار است. در این مرقومه عاشق و معشوق هر کدام سرجای خودشان نقش بازی میکنند و من امروز سعادت نوشتن بخشی از دنیای خاطرات خانم سلیمانی و جواد محمدی را دارم.
🔹از آشنایی اولیه با جواد تا ده سال زندگی پر از خاطرات نگفته
🔸خانم سلیمانی با اشاره به تکرار زیبای برخی روزها در زندگی سه نفره شان گفت:
جواد متولد ۲۹ مرداد ۶۲ بود و من متولد ۲۹ اردیبهشت ۶۵؛ در تاریخ ۲۹ آذر ۸۴ عقد کردیم و سال ۸۷ وارد زندگی مشترک شدیم که حاصلش تولد فاطمه در ۲۰ فروردین ۹۱ بود.
🔴 شرط ازدواجمان ایمان بود و جواد در این شرط رتبه اول بود/ دوست داشتم همسرم پاسدار باشد
همسر شهید ملاک انتخاب همسر آینده اش، ایمان بود و ادامه داد:
حرف اول و اخر هر دوی ما این بود که به نحوی برای زندگی قدم برداریم که مسیر رسیدن به خدا را برای طرف مقابل هموار کنیم و در این خصوص اولین شرط ازدواجم ایمان طرف مقابلم بود و آن را در جواد به وضوح مشاهده کردم و با گذشت ۱۰ سال از زندگی مشترکمان هر روز اخلاق پسندیده ای را در وجود آقا جواد می دیدم به گونه ای که نمی توانستم سرنوشتی جز شهادت را برای جواد در نظر بگیرم.
یکی از خواسته هایی که فقط خودم می دانستم این بود که همسرم پاسدار باشد و که با آمدن جواد برای خواستگاری محقق شد؛ به درستی جواد پاسدار حریم اسلام و ولایت بود و در پاسداری کم نمی گذاشت.
همه روی حرف همسرم حساب باز می کردند و حتی علی رغم اینکه جواد تحصیلات دانشگاهی نداشت ولی به دلیل دید باز و بصیرت بالایی که داشت، همه افراد خانواده و آنها که از نظر سنی بالاتر از جواد بودند از او در کار و زندگی مشورت می گرفتند زیرا می دانستند جواد همه جوانب کار را در نظر می گیرد و به نتیجه مطلوب فکر می کند و می توان گفت که جواد هدایتگر و ارام کننده جوانان در کشاکش مشکلات بود.
ادامه دارد...
@javad_mohammady
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
شهید مدافع حرم جواد محمدی
🍃🌸 #همسرانه ای که هوای منی بی تو نفس ادعاست @javad_mohammady ─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
به بهانه سالگرد خاکسپاری شهید مدافع حرم #جواد_محمدی
گفتگو با همسر این #شهید بزرگوار:
🔺قسمت دوم
🔴 روی حجاب حساس بود و از تزئین ماشین عروسی اش می توانست این موضوع را فهمید.
همسر شهید از تاکید آقا جواد به حجاب این چنین گفت:
اهمیت بسیاری به حجاب می داد و حتی در فیلمی که بعد از شهادتش منتشر شد گفته بود « اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصیبم کرد، بنده از آن شهدایی هستم که حتما یقه بی حجابی ها و آنها که ترویج بی حجابی می کنند را در آن دنیا خواهم گرفت»
حتی نحوه تزئین ماشین عروسی مان به گونه ای بود که قسمت شیشه جلو سمت عروس را دسته گل چسبانده بود و به این شکل گل ها مانع دیده شدن من در ماشین بودند.
برای آقا جواد مهم بود که به مجالس شادی حلال برود و مراسم عروسی خودمان با مولودی خوانی طی شد و خاطرم است که برخی می گفتند، عروسی جواد به مجلس ختم صلوات شبیه است ولی برای جواد مهم کاری بود که برای خداپسند باشد و برایش صحبت های مردم اهمیت نداشت.
تربیت فاطمه را به من سپرده بود و می گفت از تربیت دخترمان شانه خالی نمی کنم ولی مادر بهتر می تواند دختر را تربیت کند و از همان دو سالگی به فاطمه یاد داده بود که با روسری و چادر بیرون برود.
🔴 توسل های پنهانی جواد مثال زدنی بود.
خانم سلیمانی با اندکی تبسم از توسل های خالصانه همسرش گفت:
توسل پنهانی به اهل بیت(ع) داشت و به این دلیل همیشه دوست داشتم دعا را جواد بخواند و من پشت سرش تکرار کنم زیرا دعا را با ترجمه می خواند و حین خواندن دعا اشک از چشمانش جاری بود؛ حتی در سفر زیارتی سوریه که با جواد بودم به من گفت که برای خواندن دعای حضرت زینب(س) ابتدا ترجمه دعا را بخوان زیرا روضه حضرت زینب را می توانی به وضوح در ترجمه دعا متوجه شوی.
🔴شاه عبدالعظیم حسنی(ع) سفر آخرم با جواد بود
همسر شهید از علاقه زیاد جواد به خانواده این چنین عنوان کرد:
برای راحتی خانواده در حد توانش کار می کرد و زمانی که از ماموریت می آمد حتی الامکان ما را به مسافرت یک روزه هم که شده بود می برد. مرتبه سومی که به سوریه رفته بود اسمش در قرعه کشی برای رفتن به کربلا انتخاب شده بود ولی گفته بود باید کربلا را با خانواده بروم و نرفته بود. زمانی که از سوریه آمد به من گفت بدون شما کربلا هرگز نمی رفتم.
قبل از اعزام اخرش به سوریه، گفت: این مرتبه اگر اسمم برای کربلا انتخاب شد، حتما می روم، یادم هست به جواد گفتم شما که بدون خانواده کربلا نمی رفتی؛ ولی گفت که این بار دست خودم نیست، من را کربلا خواهند برد و اکنون با شنیدن خبر شهادت همسرم متوجه شدم که جواد کربلایی شد.
قبل از اعزام آخرش به سوریه به تهران رفتیم و آن زمان بود که ما را به زیارت شاه عبدالعظیم برد و گفت: ثواب حضرت عبدالعظیم(ع) برابر با زیارت امام حسین(ع) است و شاید دیگر نتوانم شما را به کربلا ببرم.
🔴دفاع از حریم اهل بیت(ع) عشقی بالاتر از بودن در کنار خانواده بود
همسر شهید مدافع حرم دُرچه از اخلاق پسندیده جواد با خانواده و دوستان این گونه گفت:
جواد در خانواده خوبی تربیت شد و علاقه خاصی به خانواده خودش و حتی خانواده من داشت به نحوی که بعد از ازدواجمان بسیاری از خلاء های زندگی خانواده ام پر شد و همیشه همراه ما بود؛ همه ما می توانستیم روی حرف و عملش حساب باز کنیم.
وقتی حرف اعزامش به سوریه به میان آمد به من گفت: فکر نکن دل کندن از شما برایم آسان است ولی باید به تکلیف عمل کنم و نقطه بالاتر را ببینم زیرا عشق بالاتر حضرت زینب(س) است و باید از زندگی و دار و ندارمان برای دفاع از اهل بیت گذشت. جالب بود در سفر به مشهد، حجت الاسلام ماندگاری دقیقا جمله جواد را تکرار کرد.
@javad_mohammady
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
شهید مدافع حرم جواد محمدی
@javad_mohammady
بمناسبت اولین سالگرد خاکسپاری شهید مدافع حرم جواد محمدی👇👇👇
هو الرفیق
دست در دست هم تا بهشت
🔶پلان اول:مهدی
فوق لیسانسش را گرفته اما هنوز جایی استخدام نشده
خیلی تلاش کرده ولی هنوز خبری نیس
برای تهیه رزق حلال باهمون فوق لیسانسش تو کاربافندگی مشغول میشه و بعدشم پشت رول تاکسی میشینه
با لبخندی زیبا که نشان از رضایت داره
🔶پلان دوم:استخدام
قضیه استخدام مهدی تو سپاه ک پیش میاد
,یه گیر کوچولو پیدا میکنه,
رفقا دست به کار میشن تا کار مهدی حل بشه
جواد اونروز خیلی تلاش کرد
اصلا قضیه به دست او حل شد
,مهدی استخدام سپاه میشه
و جواد از همه خوشحالتر,
چشمکی به یکدیگر میزنند
حالا جواد از مهدی طلبکار است
و
مهدی مدیون جواد
🔶پلان سوم:آمبولانس
خبر آوردند مهدی اعزام شده سوریه,
باشناختی که همه ازش داشتن منتظر خبر شهادتش هستن
یه روز گرم تو ماه رمضون خبر شهادت مهدی تو شهر دهن به دهن میچرخه
و بعد از چند روز پیکرشو میارن
باتوجه به حجم زیاد استقبال از صدا وسیما, شهرستانها ,ارگانها و هییات مذهبی, قرار میشه مهدی رو تو مراسم مختلف ببرند,تاهمه از سفره شهادت لقمه ای برچینند
جواد راننده آمبولانسیه که قراره مهدی رو باهاش ببرن,
چندشبانه روز خودشو وقف مهدی میکنه
مهدی هم اینارو گوشه ذهنش نگه میداره
دم آخر قرارشون را باهم دیگه میزارن و
لبخندی لطیف بر لبانشان نقش میبندد
🔶پلان چهارم: سالگرد
از اول ماه رمضون امسال همه در تکاپوی مراسم سالگرد مهدی هستند
جوادم هم اینجاس مث همیشه وسط میدون
هرچند میدونه چند روز قبل از مراسم باید اعزام بشه
حالا وقتشه باید قراری که گذاشتنو به رفیقش یادآوری کنه
نجوایی در دل با مهدی میکنه و اینبار بدون خداحافظی اعزام میشه
🔶پلان پنجم: فاطمه
جواد رسیده سوریه
باید برای عملیات آماده بشن
شب عملیاته هرکسی تو لاک خودشه
یک لحظه تمام زندگی مثل یک نوار ازجلوی چشماش میگذره
یکی یکی همه تعلقاتو کنارمیزنه
دل کندن از فاطمه کوچولو اما خیلی سخته,
فاطمشو میسپاره به بی بی زینب سلام الله علیها و از رقیه خاتون میخاد هواشو داشته باشه,
حالا دیگه خیالش راحته و آماده پرواز
سبکبار و سبکبال وارد عرصه نبرد میشه
🔶پلان ششم: المومن اذا وعد وفا
لحظات آخره,
قرارشون رو به مهدی یادآوری میکنه و وارد میدان میشه
دل کنده از دنیا و بی تاب پرواز
مهدی که خودشو مدیون میدونه, داره مقدمات کارو انجام میده و سفارشای لازمو به اربابمون میکنه،
طبق قراری که باهم گذاشته بودن , قراره مهدی کار جوادو حل کنه
روبه ابی عبدالله میگه:
آقاجان ایشون آقاجوادن که قبلأ راجع بهشون باهاتون حرف زدم,
تدارکات هییت و
میوندار سینه زنهاتونه
خیلی غیرتیه,
مدافع حرم خواهرتون
و عاشق مادرتون حضرت زهرا سلام الله علیها
به اینجا که میرسه ارباب صحبت مهدیو قطع میکنن
روبه علمدارشون عباس علیه السلام میگن:
داداش سفارش این آقا مهدیو قبول کن
جوادو برای ما بخر, شنیدم خیلی غیرتیه بیارش پیش خودمون
🔶پلان هفتم: آسمان
مهدی خوشحال از اینکه به قولش عمل کرده میاد سراغ جواد
جواد داره با تکفیریا میجنگه
الان دیگه وقت سفره
و او بی تاب گلوله ایست که نامش را برآن حک کرده اند
لحظه موعود فرامیرسه و جواد مورد اصابت گلوله قرارمیگیره,
وبه زمین میوفته,اما قبل ازینکه سرش به زمین برسه
ارباب سرشو به دامن میگیره
جواد سر بر زانو و چشم درچشم ارباب میگه :
السلام علیک یااباعبدالله😭😭😭
ارباب دستی به سروصورت جواد قصه مامیکشه ومیگه :
خسته نباشی مرد ,خوش اومدی,
اقامهدی خیلی تعریفتو میکرد دلاور,
حیف تو بود بین زمینیها بمونی بیابریم پیش خودمون
و جواد خوشحال ازینکه به آرزوش رسیده,
درحالیکه صورتش غرق در اشک شوقه آرام میخنده
این وسط آقا مهدی خوشحالتر ازهمس,
آخه به قولش عمل کرده
وای که چقدر دلشان
برای هم تنگ شده بود❤️
یکدیگر را درآغوش میگیرند
مهدی دستی بر شانه جواد میزنه و میگه:
بفرما داداش, اینم قولی که تو مراسم تشییعم بهت داده بودم,
امروز باهم بیحساب شدیم
حالاهم زودتر راه بیوفت که بریم آخه امشب شبجمعس و باید کربلا باشیم
بیا تا برات تعریف کنم...
حالا مهدی و جواد دست در دست هم درحالیکه رفاقت به سبک شهدا را برایمان معنی کرده اند,
پشت سر ارباب در قهقهه مستانه شان میروند تاجاودانه شوند
وما جامانده ها
انظر الینا.....
طوبی لکم
شهادت گوارای وجودتان رفیقان شفیق
@javad_mohammady
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
سید امیر حسینی(1).mp3
8.86M
#دلتنگتم_رفیق
عکس رفیقما نگاه میکنم
رفیق دو نفره ها
که یکی شون رفت ...
@javad_mohammady
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش...
.
.
به بهانه ی سالروز ربوده شدن #شهید_حاج_احمد_متوسلیان...🍃
@javad_mohammady
─═इई 🍃🌷🍃ईइ═─