eitaa logo
مداح اهلبیت و رئیس شورای هیئات مذهبی استان قم //دبیر شورای هییات کشور /حاج جواد اشعری
554 دنبال‌کننده
346 عکس
46 ویدیو
3 فایل
مسئول کانون مداحی خادمیاران رضوی قم.عضو هیئت اندیشه ورز سازمان بسیج مداحان .نخبه فرهنگی کشور .مولف کتب مذهبی .برادر شهید و... https://eitaa.com/javadashari55
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ عاقبت بخیری با محبت به اهل بیت علیهما السلام بسم الله الرحمن الرحیم مرحوم آیت الله العظمی آقای مرعشی نجفی می‌فرمودند: در زمان سابق که قم این قدر بزرگ نبود و وسیله نقلیه نداشت، یک شب مرا به مجلس عقدی دعوت کردند. پس از انجام مراسم عقد که در محله جوب شور بود، تنها به سوی منزل می‌آمدم در حالی که کوچه‌ها پر از برف و خلوت بود. ناگاه سر کوچه مردی که مست بود راه را بر من بست و گفت: سید باید یک روضه در این مکان برایم بخوانی! گفتم: روضه را باید روی صندلی خواند اینجا که صندلی نیست. یک مرتبه خم شد و گفت: این هم صندلی، بنشین روضه را بخوان و بهانه نیاور! من ناچار روی پشت او نشسته روضه‌ای خواندم. سپس گفت: من باید تو را به منزل برسانم، همراه من تا درب منزل آمد آن وقت مرا شناخت. پس از آن رفته بود بین خود و خدا توبه کرده و از آن کارهای نامشروع دست کشیده و یک عمر مؤمن و متعبد و متقی شد. دائماً در صف اول نماز جماعت حاضر می‌شد و این از برکت سفینه نجات حضرت سیدالشهدا و وجود محبت اهل بیت (ع) در دل است. 📚 با اقتباس و ویراست از کتاب حیات عارفانه فرزانگان   https://eitaa.com/javadashari55
🔴 حڪایت عجیب دزدى با نام امام حسين عليه السلام!!! ✍از مرحوم سيد احمد بهبهانى نقل شده : در ايام توقفم در كربلا حاج حسن نامى در بازار زينبيه ، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى ساخت و مى فروخت . معروف بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى فروشد. روزى در حرم امام حسين عليه السلام حبيب زائرى را دزدى زد و پولهايش ‍ را برد. زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت ببرم ؟حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همين حال تأ ثر به خانه رفت و در دل به امام حسين عليه السلام گريه مى كرد. شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند. امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟ اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم . حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟ حضرت فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى فروشى و پول مى گيرى. اگر مال من است چرادر برابرش پول مى گيرى و اگر مال توست ، چرا به نام من مى دهى ؟ عرض كرد: آقا جان ! از اين كار توبه كردم و به جبران مى پردازم . امام حسين عليه السلام فرمود:پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه مى شود و نزديك سقاخانه مى نشيند و با اين وضعيت گدايى مى كند، پول را دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده . حاجى از خواب بيدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام وارد مى شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته بود. حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر چه فرياد مى زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى گويد، كسى حرفش را گوش ‍ نداد. مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا را حفر كرد و كيسه پول را بيرون آورد. بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما دهم ، آنان را به بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت : اين مالها از من نيست حلال شما. بعد تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش ‍ مى كرد. حكاياتى از عنايات حسينى : ص 34 https://eitaa.com/javadashari55
🗣 لبیک هیآت مذهبی کشور به ندای رهبر معظّم انقلاب اسلامی مبنی بر کمک و حمایت از مردم مظلوم فلسطین و لبنان 📣 پویش «ایران همدل به توان هیأت» 🚩 سامانه جمع آوری مشارکت‌های نقدی هموطنان عزیز برای کمک به مردم مظلوم فلسطین و لبنان 🌐 www.betavaneheyat.com 📍اعزام نمایندگان تشکل های دینی به مناطق جنگ زده لبنان و سوریه جهت نظارت بر حسن توزیع اقلام 📍اعزام ماهانه سه نفر از بانیان به مناطق لبنان و سوریه به قید قرعه . های دینی اداره کل تبلیغات اسلامی استان قم شورای هیئات مذهبی استان قم https://eitaa.com/shhmqqom
🌹 كر و لالی كه با امام زمان (ارواحنا فداه) ارتباط داشت ولی ديگران او را مسخره مي كردند. زمان جنگ توی محل ما بنایی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلیا جدی اش نمی گرفتند. یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“. عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“! ما هم خندیدیم و مسخره بازی درآوردیم! هیچی نگفت، فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌‌ اش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت… فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و ما مسخره بازی درآورده بودیم! ☘️وصیت نامه‌اش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود: ” بسم الله الرحمن الرحیم “ یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدن! یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌‌ ام کردن! یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عجل الله فرجه) حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو شهید میشی...
🔴 رهبر فاسق و عادل بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ احنف بن قیس می گوید: نزد معاویه رفتم، در مجلس او آنقدر از شیرینی و ترشی نزد او آوردند که تعجب کردم، بعد از آن غذاهای رنگارنگ در سفره او چیدند که من نام آنها را نداشتم، و نام یک یک آنها را از او می پرسیدم و او جواب می داد، وقتی که معاویه غذاهای خود را توصیف کرد، گریه ام گرفت، گفت: چرا گریه می کنی؟ گفتم: بیادم آمد که شبی در محضر علی(ع) بودم، هنگام افطار، آنحضرت مرا تکلیف ماندن کرد، آنگاه انبانی که سرش بسته بود و مهر زده شده بود طلبید، گفتم: در این انبان چیست؟ فرمود: سویق (آرد نرم) جو است. عرض کردم: ترسیدی کسی از آن بردارد و یا بخل کردی که این گونه سر آن را مهر کرده ای؟ فرمود:نه ترسیدم و نه بخل کردم، بلکه ترسیدم فرزندانم آن را با روغن یا زیتون بیالایند (تا من سویق روغنی بخورم). گفتم: اگر چنین غذائی بخوری مگر حرام است؟ فرمود: «حرام نیست، ولی بر امامان عادل واجب است که بقدر فقیرترین مردم، نصیب خود را بردارند، تا مستمندان از جاده حق بیرون نروند». داستان دوستان جلد 4 نویسنده : محمد محمدی اشتهاردی https://eitaa.com/javadashari55
🔺برگزاری نشست اعضای ستاد مردمی خادمان ملیکه ایران بزرگداشت ایام فاطمیه 🔹نشست اعضای ستاد مردمی خادمان ملیکه ایران بزرگداشت ایام فاطمیه قم در محل مسجد فاطمیه برگزار شد. 🔹در این نشست هر یک از اعضای ستاد به بیان نکته نظرات خود در راستای برپایی هر چه بهتر و باشکوه تر مراسم ها و مواکب ایام فاطمیه در میدان آستانه قم و اطراف حرم مطهر بانوی کرامت پرداختند. 🔹تقویت برنامه های فرهنگی در ایام فاطمیه در کنار برپایی موکب های پذیرایی از جمله موارد تاکید شده در این نشست بود. 🔹قرار است روزهای سه شنبه تا پنجشنبه ه‍فته آینده ۱۳ تا ۱۵ آذرماه موکب های پذیرایی و فرهنگی در میدان آستانه قم و اطراف حرم مطهر برپا شود. 🔺️اخبار روز و موثق را از تابان قم دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2836332544C9d0e77d32d
مراسم سوگواری هفتم شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) سخنران ؛ حجت الاسلام والمسلمین سید ابوالفضل مدرسی مداحان ؛ حاج مجید علی اکبری حاج جواد اشعری زمان ؛ سه شنبه ۲۰ آذرماه /ساعت ۲۰ مکان ؛ خیابان انقلاب (چهارمردان)،کوی۱۸،تکیه پنجعلی به میزبانی ؛حاج محمدرضا هندیانی (شکسته بند ) مجمع عاشقان حضرت محسن (ع) https://eitaa.com/joinchat/2223570957C8a40e88e5a
🔴آنچه می‌توانی ببخشی، ثروت واقعی توست ✍چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسه‌ای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد. عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت، در حیرت شد. پرسید: چرا چنین سخاوت می‌کنی؟ چوپان گفت: روزی با پدرم به خانه‌ مرد ثروتمندی رفتیم. از ثروتِ او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم. آن مرد ثروتمند لقمه‌ نانی به ما داد. پدرم گفت: در حسرت ثروت او نباش، هرچه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید و او فقط مالک این لقمه‌ نانی بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد. بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که می‌تواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد. چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر می‌کرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد. چوپان گفت: خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم. عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود، گفت: از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچ‌کس نیاموخته بودم. مرا ثروت زیاد است که 10 برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است، احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد. چوپان گفت: بر من به اندازه‌ بزهایم که سیلاب برد، احسان کن، که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی، دستِ احسان مرا با این احسان خود به‌خاطر تیزشدن چاقوی طمعم بریده باشی. https://eitaa.com/javadashari55
سوگواره حضرت ام البنین (س) قاری ؛مهدی فروغی مجری ؛سید مجید یراق بافان سخنران ؛حجت الاسلام استاد سید حسین مومنی شاعران ؛استاد ولی ا.‌ کلامی،احمد علوی مداح :حاج سید مهدی میرداماد بااجرای ؛گروه مذهبی نوای عشق تجلیل از مادران و همسران شهدا زمان ؛چهارشنبه ۲۱ آذرماه /ساعت :۱۹ مکان ؛بلوار۱۵ خرداد،سالن همایش های امامزاده سیدعلی
🔴 اصلاح کار بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم مردی از نوادگان عمر بن خطاب در مدینه، امام كاظم (علیه السلام) را آزار می داد و هرگاه ایشان را می دید، به امام دشنام می داد. برخی از اطرافیان به حضرت گفتند اجازه بفرمایید این مرد را به قتل برسانیم. امام كاظم (علیه السلام) آنان را از این كار به شدت منع كرد و سراغ نشانی مرد دشنام گو را گرفت. گفتند در فلان منطقه از مدینه كشاورزی می كند. امام، سوار بر مركب به سویش رفت و او را در مزرعه اش دید. با الاغش داخل مزرعه شد. آن مرد فریاد زد زراعت ما را لگدمال نکن! امام با مرکب از داخل زراعت به سوی مرد رفت تا نزدیک او رسید. پیاده شد، در كنارش نشست، با او شوخی و مزاح كرد و به او فرمود چه مقدار خسارت بر زراعت تو وارد كردم؟ گفت صد دینار. فرمود امید داری چقدر محصول به دست بیاوری؟ گفت علم غیب ندارم. فرمود گفتم چقدر امید داری؟ گفت امید دارم دویست دینار محصول به دست آورم. امام كاظم (علیه السلام) كیسه ای به او داد كه در آن سیصد دینار بود و فرمود زراعت تو بر جایش باقی است و خداوند آنچه امید داری را به تو روزی می كند. مرد بلند شد و سر مبارک حضرت را بوسید و خواست تا از تقصیرش درگذرد. امام تبسمی كرد و بازگشت. امام كاظم (علیه السلام) به مسجد رفت و مرد دشنام گو را دید كه در مسجد نشسته است. وقتی نگاهش به امام افتاد، گفت خداوند می داند رسالت خود را كجا قرار دهد. یاران امام به سوی آن مرد رفتند و گفتند داستان چیست، تو تا به حال به گونه ای دیگر سخن می گفتی؟ مرد گفت شنیدید الآن چه گفتم و شروع به دعا كردن برای امام كاظم (علیه السلام) كرد. گفتگوها میان مرد و یاران امام ادامه یافت. وقتی امام كاظم (علیه السلام) به خانه اش بازمی گشت، به اطرافیانش كه پیش از آن می خواستند مرد را بكشند فرمود كاری كه شما می خواستید انجام دهید بهتر بود یا آنچه من انجام دادم؟ من با این مقدار پول، كارش را اصلاح كردم و از شرش در امان گشتم.  منابع: ۱. بحارالانوار، جلد ۴۸، صفحه ۱۰۲ ۲. مناقب ابن شهر آشوب، جلد ۴، صفحه ۳۱۹ https://eitaa.com/javadashari55
🌸مراسم جشن ولادت امّ الائمه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهما با مدیحه سرایی : 🔹حاج جواد اشعری 👈 بهمراه قرعه کشی دیدار رهبری 🗓شنبه اول دیماه / بعد از نماز عشا 📌 بلوارشهیدکبیری/مسجد بقیه الله شهرقائم ┄┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ Join╰➤ @masjidemajazi
درود پروردگار ، رحمت و رزق روز افزون برشما هندوانه رویاهایتان شیرین انار موفقیت‌هایتان پر دانه قصه زندگی‌تان خوش و عمرتان چون یلدا بلند باد اقل الخدام .جواد اشعری دوستدارشما https://eitaa.com/javadashari55
🔴 مرحوم نخودکی و گریه بر امام حسین علیه السلام یکی از علمای ربّانی و صاحب کرامات آیة الله « شیخ حسن علی اصفهانی نخودکی» است. وی در نیمه ی ذیقعده سال 1279 هجری قمری درمحله ی جهانباره اصفهان دیده به جهان گشود و در 17 شهریور شعبان سال 1361 در سن 82 سالگی در مشهد رحلت نمود، قبر او در صحن عتیق بارگاه ملکوتی حضرت رضا علیه السلام می باشد. مرحوم آیت الله اصفهانی (ره) این عالم ربّانی از شیفتگان خاندان رسالت و امام حسین علیه السلام بود. هر سال دهه ی محرم در منزل خود مجلس روضه برپا می کرد و شب شام غریبان نیز مجلس روضه داشت و بسیار گریه می کرد و یاد مصائب امام حسین علیه السلام بسیار برایش جگر سوز بود، به طوری که امام حسین علیه السلام او را گریان می کرد. نقل کردند وقتی که از دنیا رفت یکی از بزرگان او را در عالم خواب دید و احوال او را پرسید، او گفت: وقتی که مرا در قبر نهادند دو فرشته نکیر و منکر برای سوال و جواب آمدند از توحید و نبوت سوال کردند، جواب دادم تا این که از امامان علیه السلام پرسیدند: نام امیر مومنان علی علیه السلام را به زبان آوردم که امام اول من است، سپس از امام حسن علیه السلام نام بردم؛ ولی وقتی که نام امام حسین علیه السلام را به عنوان امام سومم به زبان آوردم بی اختیار گریه کردم، آن دو فرشته نیز منقلب شده، گریه می کردند. سپس به یکدیگر گفتند: آزادش کنیم کار این آقا (نخودکی) با امام حسین علیه السلام است دیگر نیازی به سوال نیست مرا آزاد نمودند و رفتند و اینک می بینی که شاد و خرسند در جایگاه خوبی هستم. https://eitaa.com/javadashari55
‌🔴لحظه‌ورودحضرت‌زهرا(س)به‌قیامت روزی پیامبر خدا(ص) بر فاطمه(س) وارد شد و او را اندوهناک یافت. فرمود: دخترم! چرا اندوهگینی؟ فاطمه(س) پاسخ داد: پدر جان! یاد قیامت و برهنه محشور شدن مردم در آن روز، رنجم می دهد. پیامبر(ص) فرمودند: آری دخترم! آن روز، روز بزرگی است؛ امّا جبرئیل از سوی خداوند برایم خبر آورد، من اوّلین کسی هستم که برانگیخته می‌شوم. سپس ابراهیم و آنگاه همسرت، علیّ بن ابی طالب. پس از آن، خداوند جبرئیل را همراه هفتاد هزار فرشته به سوی تو می‌فرستد. وی هفت گنبد از نور بر فراز آرامگاهت برقرار می‌سازد. آنگاه اسرافیل لباس‌های بهشتی برایت می‌آورد و تو آنها را می‌پوشی. فرشته دیگری به نام زوقائیل مرکبی از نور برایت می‌آورد که مهارش از مروارید درخشان و جهازش از طلاست. تو بر آن مرکب سوار می‌شوی و زوقائیل آن را هدایت می‌کند. در این حال، هفتاد هزار فرشته با پرچم‌های تسبیح پیشاپیش تو راه می‌روند. اندکی که رفتی، هفتاد هزار حورالعین، در حالی که شادند و دیدارت را به یکدیگر بشارت می‌دهند، به استقبالت می‌شتابند. به دست هر یک از حوریان منقلی از نور است که بوی عود از آن بر می‌خیزد ... آنها در طرف راستت قرار گرفته، همراهت حرکت می‌کنند. فاطمه جان، هنگامی که به وسط جمعیّت حاضر در قیامت می‌رسی، کسی از زیر عرش پروردگار، به گونه‌‌ای که تمام مردم صدایش را بشنوند، فریاد می‌زند: چشم‌ها را فرو پوشانید و نظرها را پایین افکنید تا صدّیقه فاطمه، دختر پیامبر(ص) و همراهانش عبور کنند. هنگامی که به همان اندازه از آرامگاهت دور شدی، مریم دختر عمران، همراه هفتاد هزار حورالعین به استقبالت می‌آید و بر تو سلام می‌گوید. آنها سمت چپت قرار می‌گیرند و همراهت حرکت می کنند. آنگاه مادرت خدیجه، اوّلین زنی که به خدا و رسول او ایمان آورد، همراه هفتاد هزار فرشته که پرچم‌‌های تکبیر در دست دارند، به استقبالت می‌آیند. وقتی به جمع انسان‌ها نزدیک شدی، حوّاء با هفتادهزار حورالعین به همراه آسیه نزدت می‌آید و با تو رهسپار می‌شود. 📚 بحارالأنوار، ج ‏43، ص 225. https://eitaa.com/javadashari55
🌹 امام زمان فرمودند به پدرت بگو انقدر غُر نزند! پدرش مخالف روحانی شدنش بود، میگفت ملا شدن آب و نان نمی شود، سید ابوالحسن اما دوست داشت یاد بگیرد علوم دینی را،هرچه بود دل را به دریا زد و رفت... رفت به حوزه ی علمیه نجف تا در آن دیار در محضر استاد زانو بزند و کسب فیض کند... اطاقی در نجف اجاره کرده بود و با سختی زندگی اش را سپری می کرد، درآمد آنچنانی نداشت و آنچه او را پایبند کرده بود عشق به مولا یش امام زمان ارواحنافداه بود و بس.. در یکی از روزهایی که از شدت فقر حتی پول خرید ذغال برای گرم کردن اطاق نداشت، پدر تصمیم گرفت سَری به او بزند و از حال و روزش با خبر بشود...  پدر رسید نجف، حجره ی محقر سید ابوالحسن، پسر پدر را احترام کرد و او را در آغوش کشید،پدر اما با دیدن اوضاع و احوال سید ابوالحسن شروع کرد به سرکوفت زدن، که چرا ملا شدی، که چرا سخنش را اعتنا نکردی، که باید در این سیاهی زمستان شبها را بدون ذغال در سرما بلرزی و خودت را با نان و تُرب سیر کنی... از پدر کنایه زدن بود و از سید ابوالحسن خودخوری، خجالت میکشید، پدرش شبی را مهمانش شده بود که هیچ چیز در بساطش نبود برای پذیرایی، در همین سرکوفت زدن ها درب اطاق بصدا درآمد، سید ابوالحسن درب را باز کرد، جوانی پشت درب بود با شتری پر از بار،ذغال و بود و همه ی مایحتاج و خوراکی، سید را که دید گفت:آقایت سلام رساندند و عرض کردند:به پدرت بگو آنقدر غُر نزند، ما در مراعات حال شیعیانمان کوتاهی نمی کنیم... آنقدر پیش خدا دستِ تو باز است آقا لب اگر باز کنم هر چه بخواهم دادی... https://eitaa.com/javadashari55
جشن میلاد ام ابیها (س) سخنران ؛ حجت الاسلام شیخ ابوالفضل احمدی مولودی خوانی؛ مداحان اهل‌بیت زمان : سه شنبه ۴ دیماه/ساعت ۲۰ مکان : خیابان مولوی،کوی فردوسی ،مسجد زهراییه مجمع عاشقان حضرت محسن (ع) https://eitaa.com/joinchat/2223570957C8a40e88e5a
🔴 علّامه امینی رحمة‌الله‌علیه و عاقبت مداومت بر خواندن زیارت عاشورا دکتر محمد هادی امینی، فرزند مرحوم علامه امینی گوید: « شبی پدرم را در خواب دیدم؛ دست ایشان را بوسیدم و عرض کردم: پدر جان، باعث نجات شما چه بود؟ ایشان می‌خواست مرا آزمایش کند؛ فرمود: چه می‌گویی؟ ... عرض کردم آقا جان، شما الان بین ما نیستید و به عالم دیگری منتقل شده‌اید، باعث نجات شما در آنجا « الغدیر » بود؟ « شهداء الفضیلة » ، « کامل الزّیارات »، « ادب الزّائر »، « تفسیر سورة الفاتحة »، « سیرتنا و سنّتنا » کدام بود؟ (نام کتاب‌های ایشان را بردم) ایشان متوجّه شد؛ تأملّی کرده و سپس فرمود: « زیارت الحسین، زیارت الحسین، زیارت الحسین علیه‌السلام » ✨عرض کردم: آقا، الان روابط ایران و عراق، تیره است؛ ما به زیارت حرم مطهّر امام حسین علیه‌السلام دسترسی نداریم! فرمود: « در تهران، همین مجالسی که می‌گیرید و به أبی‌عبدالله متوسّل می‌شوید، همین ثواب را در نامه‌ی اعمال شما قید می‌کنند؛ پسرم! زیارت عاشورا را فراموش مکن؛ زیارت عاشورا، زیارت عاشورا! » https://eitaa.com/javadashari55
🔴 مهمان امام حسین (علیه السلام) شیخ رجبعلی خیاط می فرمود : در روزهای اوایل هیئت ، مایل بودم تمام کارهای مجلس را خودم انجام دهم، خودم مداحی می کردم، چای می دادم و اغلب کارهای دیگر. شبی مشغول دادن چای به عزاداران بودم که دیدم جوانی که اصلا ظاهر مناسبی نداشت وارد مجلس شد و گوشه ای نشست ، یقه اش باز بود و گردنبند به گردنش ، وضع لباسش هم خیلی نامناسب بود. به همه چای تعارف کردم تا رسیدم به جوان، چشمم به پایش افتاد دیدم جورابی نازک شبیه جوراب های زنانه به پا دارد. غیظ کردم و با عصبانیت سینی چای را مقابلش گرفتم، یکی از استکان ها برگشت و چای روی پایم ریخت و سوخت. از این سوختگی زخمی در پایم بوجود آمد که خیلی طول کشید تا خوب شود، برای خودم هم این سوال پیش آمده بود که چرا زخم پایم خوب نمی شود. شبی به من گفتند: شیخ! آن جوانی که با عصبانیت چای به او تعارف کردی ، هر چه بود مهمان حسین علیه السلام بود ، نباید چنین رفتاری را با او مرتکب میشدی. https://eitaa.com/javadashari55 📚کشکول کشمیری ، صفحه ۱۲۳