حرف بیحساب| جواد موگویی
روزهای جنگی- ۲۳
خبر آمد زدند!
۲۴مهر
از صبح دل درد دارم و اسهال شدید. کم میخوابم. تا ۳-۴صبح باید یادداشتهای روزانه را مرتب کنم. نماز صبح را لگدخورده بلند میشوم. نیمهدوم بازی ایران-قطر را دیدم؛ ۴ بر یک.
شیخظاهر با خوشحالی عکسهای ۳۵تن کمکهای اماراتی را نشان داد. در فرودگاه بیروت.
امروز به انتخاب حزب، یک ماشین کرایه کردیم به سمت بعلبک. ۲۰۰دلار! شیخ ظاهر اصرار کرد که نرویم: «دیشب بلبعک را حسابی بمباران کردند.»
در طول مسیر ۱۰-۱۵ خانه موشک خورده دیدیم. با خاک یکسان و حفر چالههای عمیق. بخشهای شیعه کاملا خالی از سکنه شده. بخشهای اهل سنت و مسیحی زندگی در جریان.
کمکم همه شیعه لبنانی، دارد آواره میشود. از شمال تا جنوب. بعلبک مرکز اصلی پیدایش حزبالله است. اولین پادگان آموزشی سپاه در سال۱۳۶۱ هم اینجا بود؛ جِنِتا.
در شهر پر است از تصاویر شهدا. گویی آمدی بهشتزهرای تهران.
ابوحسین (رابط حزبالله) ما را در زحله تحویل گرفت برای بردن به بازدید کمپها.
وضعیت خیلی بدتر از بیروت است. چند صدنفر و فقط چند حمام و دستشویی. غذاها همه آبکی. دو نظامی ارتش جلوی هر کمپ ایستادند. ۹۰هزار ارتشی نقش پلیس دارد! بعد رزمندههای حزب در جنگ اسراییل در جبهه جنوب!
سالها قبل اندیشمندی میگفت اعتماد عمومی و قوای نظامی دو اصل حیاتی یک ملتاند. وای به روزی که از بین برود.
هرچه اصرار کردم ابوحسین نگذاشت ناهار را حساب کنم. در حد گلاویز. جیبشان خالیست و آواره اما دلشان دریا.
رفتیم به حرم خوله، دختر امامحسین.
نقل است ایشان در راه بردن کاروان اسرا به شام، در بعلبک جان میسپرد. امام سجاد او را دفن و کنارش درختی میکارد تا مزار گم نشود. هنوز درخت پابرجاست. بعد ۱۴۰۰سال.
کسی در حرم نیست. خلوت و سوتوکور. یاد روزهای اول جنگ سوریه و خالی بودن حرم زینب(س) افتادم. مسلحین تا چند صدمتری حرم را محاصره کرده بودند. مدافعین اما نگذاشتند حرم سقوط کند.
دلم گرفت. گویی قصه همان قصه ۱۴۰۰سال پیش است؛ لبنان همان کربلا. و غربت شیعه همان غربت.
خبر آمد: زدند! کاروان کامیونهای اماراتی را. با پرچم و نیروهای صلیب از فرودگاه به سمت بقاع بوده که اسراییلیها زدند.
خدایا این شیعیان جز تو کسی را ندارند...
مراجع اجازه مصرف خمس در راه مقاومت را دادهاند. یاعلی بگویید و نگذارید پرچم حزب در شهرها پایین بیافتد:
بانک شهر
جواد موگویی
شبا: IR ۲۵۰۶ ۱۰۰۰ ۰۰۰۷ ۰۰۱۰ ۰۴۰۱ ۰۲۵۲
پینوشت:
۱-بهعلت محدودیتبانکی فقط باید از شبا واریز کنید. ۲- هر سه ما بهخرج شخصی خود آمدهایم. و کلیه کمکهای نقدی صرف آوارهها خواهد شد.
#جواد_موگویی
@javadmogoei
روزهای جنگی-۲۴
مادربزرگ خیره به فردا
۲۴مهر:
اینجا مدرسهایست در بعلبک،
عکس را خودم گرفتم.
میز و صندلیها جمعشده
کلاسهای درس تعطیل
تختهها خالی از مشقِ شب
مدرسه خانه دوم نه،
خانه اول شده برای کودکان.
پیرزن روی صندلی آرام نشسته.
نوههایش پشت سرش.
نمیدانم این بلوط پیر،
چندمین جنگیست که بوی باروتش
موهایش را سپید کرده!
و چندمین آوارگیست که میکشد!
جنگ نه،
تجاوز به وطن.
حتما مادربزرگ تجاوز اسراییل را از اول دیده! از ۱۹۷۸ تا الان.
و حال نوههایش اولین تجاوز را!
اما محکم
روی پای خود
تکیه بر عصای چوبی
خیره به فردا
فردای آزادی
این جماعت در آوارگی بدنیا میآیند،
و در آوارگی بزرگ میشوند.
کودکان گاه بزرگ هم نمیشوند!
به چه جرمی؟
برای حفظ آن نقاشی پشت سر مادربزرگ
همان یک واژه در قلب نقاشی شده: وطن
لِبَیروت
مِن قَلبی سَلامٌ لِبَیروت
#جواد_موگویی
@javadmogoei
حرف بیحساب| جواد موگویی
روزهای جنگی-۲۵
جنگ را آخرالزمانی میدانند!
۲۶مهر:
از صبح تب و لرز شدید دارم.
دو تا قرص خریدم ۵۰۰هزار تومان!
درمان را متوقف کردم!
امروز کلا زیر پتو بودم. وقتم رفت.
تا الان یکمیلیارد به حسابم واریز شده.
از صبح حساب بسته شده! حسین قاسمی(پاسدار) با همتی (وزیراقتصاد) هماهنگ کرد، مشکل برطرف شد. دم ایشان گرم.
برخی از آوارهها در خانه اقوام و آشنایان مسیحی و سنی ساکن هستند. شیخظاهر میگوید «برخی پیغام دادند بعد یکماه خجالت میکشند که نمیتوانند در خرج خانه شریک شوند.»
مهدی ۴۰-۵۰هزار دلار به شیخ داد که بین آنها تقسیم شود.
الجزیره زد یحیی سنوار را زدند.
سال۲۰۱۲ وقتی در کنفرانس خبری از او پرسیدند نمیترسی ترورت کنند؟ گفته بود «۲۰دقیقه دیگر بعد از کنفرانس میروم در خیابان. محافظان هم فاصله میگیرند تا هرکاری اسراییل خواست بکند!»
واقعا هم این کار را کرد!
اما امروز ظاهرا شانسی با او درگیر شدند. سربازان حماقت کردند بلافاصله عکس جنازه و فیلم پهپاد را منتشر کردند. وگرنه روال جنگ روانی اسراییل، افسانهسازی از این دست عملیاتهاست. عکس سپاه که توان تصویرسازی از یک اتاق فرماندهی را هم ندارد!
اینکه اسراییل یکسال در یافتن سنوار در غزهی ۴۰۰کیلومتری عاجز بوده، یعنی کار اطلاعاتی حماس از حزبالله خیلی قویتر است.
راستش بازخوردی از شهادت سنوار در اینجا ندیدم! کلا اینجا یکجو بیحسی حاکم است! حال یا از بهت یا عادیشدن ترور رهبران. نمیدانم.
ما خیلی از اخبار جبههجنوب اطلاعی نداریم. مگر تک رزمندههای مرخصیبرگشته که چند کلامی بزور حرف میزنند.
من اسیر کلمات و فضا نمیشوم اما بدون اغراق چهرههای عجیبی دارند! نورانی و زلال.
سیدامین (عضوحزبالله) میگفت:
«یک بیسیمچی حزب اسیر شده. اما هنوز اسراییل خبری نکرده. اسراییلیها خیلی اعتقادی میجنگند! ما یکدهم این ضربات رو در جنگ۳۳روزه میزدیم، آن جنگ همان چند روز اول جمع میشد. اما الان سخت میجنگند. انگار این جنگ را آخرالزمانی میدانند.»
تابنیاوردن اسراییل در جنگ ۳۳روزه، جبهه مقاومت را در خواب عمیق فروبرد. همه از ترسو بودن سربازان یهود گفتند و اینکه اسراییل همیشه تاریخ، تاب جنگهای بلندمدت را ندارد. اما اسراییل خود را بازسازی کرد؛ هم عقیدتی و هم اطلاعاتی.
با اینحال هنوز در جبهه جنوب به موفقیتی نرسیدند. گرچه سیدامین میگوید در روستاها باید از روی نقشه حرکت کنیم! از بس با خاک یکسان شده!
بالاخره اولین بار ۵هزارتایی پتوهای خریداری شده رسید.
شیخظاهر اصرار دارد که روی تکتک پتوها پرچم ایران بزنیم: «مردم ما خیلی خوشحال میشوند که بدانند این کمکها از طرف مردم ایران است.»
#جواد_موگویی
@javadmogoei
روزهای جنگی-۲۶
قسمت آخر
۲۹مهر:
تب ولرز امانم را بریده.
دیگر در لبنان کاری ندارم.
هم ۶۰میلیونی که خودم برای سفر آوردم تمام شد و هم مجوزی برای رفتن به خط مقدم نیافتم.
قصدم از سفر، خرج کردن ۴۰۰هزار دلار خیرین برای آوارگان بود. دست آخر هم چیزی بنویسم. عمده پول صرف خرید پتو شد. ایضا کمی شیرخشک و کمک نقدی به برخی خانوادهها.
فعلا پرواز بیروت- تهران باز نیست. رفتم مرز زمینی لبنان- سوریه، با آقامرتضی(مسئول هواپیمایی ایران در لبنان و سوریه).
چندبار بهش گفتند برگرد اما مردانه ایستاده تا رفتوآمدهای ایرانیها تعطیل نشود. برادر شهید است و بچهمحل حاجیزاده و نیلفروشان در محلهفلاح تهران. مدام میگوید دعوا بین بچههای فلاح است و اسراییل! بقیه دخالت نکنند!
دولت بشار مرز را باز گذاشته تا آوارهها بدون پاسپورت وارد شوند. پهپادها مرز زمینی را زدند. با تبولرز از مرز رد شدم. زینبیه(حرم حضرت زینب) پر شده از آوارهها.
آوارهها ابتدا چند روزی در حرم میمانند. بعد حزبالله آنها را تقسیم میکند. حزب همه هتلهای زینبیه را یکسال اجاره کرده. برخی آوارهها را هم به عراق میفرستد.
آیتاللهسیستانی هم هتلهای نجف و کربلا را دربست اجاره کرده.
در مصلی حرم اما چند ایرانی داوطلب با کمکهای مردمی، آشپزخانه زدند و قبل تقسیم، از آوارهها پذیرایی میکند.
ایرانیها، غالبا دهه هفتادی و از شیراز، تهران و کرج و تبریز. با پول خودشان آمدند. دمشان گرم.
پرواز ماهان از دمشق تعطیل است. یحتمل بهخاطر احتمال حمله اسراییل. ماهان از لازقیه(شمال سوریه) به تهران میپرد. در فرودگاه دمشق با اتوبوس مسافران را میبرند فرودگاه لاذقیه. روسها آنجا پایگاه دارند. امن است.
مریضم، حال نوشتن ندارم. ببخشید.
سفر شد ۱۷روز.
پینوشت:
مهدی قمی و سجاد ماندند تا سفارش خریدها برسد. به حساب من تا الان یک میلیارد و نهصد میلیون واریز شده.
ولی شما همچنان واریز کنید.
بلافاصله به بیروت فرستاده میشود.
نوکرم
#جواد_موگویی
@javadmogoei
دیروز حسن روحالامین(نقاش آیینی) زنگ زد. یک جستجوی اینترنتی کنید، اگر او را نمیشناسید. قالب آثارش مفهوم عاشورایی و مذهبی دارد.
ناراحت بود که در این جنگ از دستش کاری بر نمیآید. وسط حرف یکهو گفت من یک نقاشی دارم که میشود برای کمک به آوارهها به حراج گذاشت.
گفتم دمت گرم.
القصه!
نقاشی فوق(۶۰×۱۲۰) با قیمت پایه ۴۰۰میلیون به فروش میرسد.
به نظرم آمد این اثر را به فروش همگانی بگذاریم. مبلغ فروش را به آوارههای لبنان برسانیم. و بعد خود اثر را نیز از طرف همه کمککنندهها به حرم حضرت زینب یا جای دیگری اهدا کنیم. تا ببینیم چه پیش آید.
هرکس هر مبلغی میتواند واریز کند تا به این بهانه کمک کنیم به آوارهها.
بانک شهر
جواد موگویی
شبا: IR ۲۵۰۶ ۱۰۰۰ ۰۰۰۷ ۰۰۱۰ ۰۴۰۱ ۰۲۵۲
نوکرم
جواد موگویی
@javadmogoei