eitaa logo
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
5.7هزار دنبال‌کننده
124 عکس
35 ویدیو
0 فایل
مستندساز، نویسنده و پژوهشگر تاریخ انقلاب
مشاهده در ایتا
دانلود
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴۲ آقای امنیتی! درخواست از این معقول‌تر؟! ایذه: ۱۴۰۱/۸/۳۰ آمدم ایذه. با ماشین عماد. ال‌۹۰، پلاک تهران و شیشه دودی! همه ویژگی‌ها یک ترور را باهم دارم! ایذه، در سیستم قضایی یکی از مناطق تبعیدی برای اشرار است. درگیری مسلحانه بین اراذل و اوباش، کاملا امریست طبیعی و سلاح به راحتی در دسترس است. پارسال در یک درگیری‌ داخلی بین اشرار، ستایش دختر ۱۳ساله در خیابان کشته شد. یا فرشاد نقدی شهردار دهدز از توابع ایذه که او هم در درگیری سارقین با پلیس در خیابان به صورت تصادفی کشته شد. القصه! ایذه نیازی به تروریست ندارد! و در آن نقش گروهک‌ها به مانند زاهدان قابل توجه نیست. و حرفیست تبلیغاتی! از جلوی مدرسه‌ کیان رد شدم که بلافاصله به نام «شهید کیان پیرفلک» تغییر یافته! کاش این سرعت را در برقراری امنیت‌، آبادانی و خدمت‌رسانی داشتند! نه صرفا در نامگذاری! اینجا مشکل زبان ندارم! پدرومادرم لر چهار لنگ هستند. و همین کار را آسان کرده. گویش لری را کاملا می‌فهمم با درکی کامل از همه رسوم لری. رفتم سر صحنه حادثه، حداقل ۴نفر همین‌جا گلوله خورده‌اند. حدفاصل حافظ‌ جنوبی-چهارراه هلال‌احمر. رفتم خانه پدربزرگ کیان بزرگ طایفه گورویی در روستای پرچستان. چقدر زیباست با شیرهای سنگی‌اش. با دایی‌اش در روستا چرخی زدیم. سر مزار کیانِ مظلوم رفتیم. دایی می‌گوید «روز مراسم عده‌ای آمده بودند که ما نمی‌شناختیم! مدام شعار سر می‌دادند که "میت‌نماز ندارد!" مهرداد (عموی‌کیان) فریاد زد این حرف‌ها چیه؟ ما هفت‌پشت مسلمانیم. چندنفر آمدند پرچم روی تابوت کیان را آتش‌ بزنند، پسرعمویم داد زد سرشان که ما صاحب عزاییم، شما کی هستید؟!» با عموهای کیان هم در بیمارستان گپ زده بودم. این خانواده‌‌ عجیب اصیل، فرهنگی، فرهیخته و نجیبند. حرف‌شان یک چیز است؛ اگر به اشتباه شلیک کرده‌اند، چرا رسما به ما اعلام نمی‌کنند؟! آقای امنیتی! درخواست از این معقول‌تر؟! اگر اشتباه کردید، با اعتراف به آن، مطمئنم این خانواده خواهند بخشید. اگر هم قصوری نداشتید، شفاف و با جزییات توضیح دهید. @javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴۳ شب خیلی سختی بود... @javadmogoei
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴۳ شب خیلی سختی بود... @javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴۳ شب خیلی سختی بود... اهواز: ۱۴۰۱/۸/۲۹ رفتم بیمارستان شهید بقایی اهواز. سیدعادل شریفی بسیجی اهوازی که به ایذه اعزام شده بوده. در چند متری ماشین خانواده کیان در خیابان حافظ‌جنوبی گلوله می‌خورد. چند دقیقه قبل از تیراندازی به ماشین خانواده کیان: «شدت آتش زیاد بود. ۲۲نفر بودیم. من پینت‌بال داشتم. بقیه‌ هم لانچر (پرتاب گاز‌اشک‌آور) و وینچستر. سرچهارراه هلال‌احمر داد می‌زدم به ماشین‌ها که نرید نرید... حتی به یکیشان که گوش نکرد فحش دادم! چند متری از بچه‌ها جدا شدم و رفتم جلوتر. یکهو گلویم سوخت. گلوله سابیده بود. از پشت افتادم. بردنم به ساختمان هلال‌احمر. چند‌متر آن‌طرف‌تر. آمبولانس نمی‌آمد. یک‌ساعت و نیم بعد،  دو تا از بچه‌ها لباس شخصی تنم کردند و با پژوه بردنم بیمارستان. گلویم را پاسمان کردند تا به اهواز اعزام شوم. یکهو راننده آمبولانس داد زد این پاسداره! مهاجمان بیمارستان را قرق کرده بودند. ریختن سرم؛ با چاقو، سنگ، چوب و... بنزین ریختند روی‌ سرم که آتشم بزنند که از بیمارستان فرار کردم. اما ۳۰-۴۰نفر دنبالم. هر چند دقیقه گیرم می‌آوردند می‌زدند و دوباره از دستشان فرار می‌کردم. لباسی تنم نمانده بود. چند چاقو به کمر و پایم خورده بود. دندان‌هایم شکسته، لبم پاره، گلویم هم که تیرخورده بود. سه ساعتی در خیابان‌ها کتک می‌خوردم و فرار می‌کردم. تمام تنم پر خون بود. تا اینکه رفتم پشت یک تراکتور مخفی شدم. یک ساعت بعد رفتم در خانه‌ای و ازشان لباس گرفتم و بزور کشان کشان خودم را به مقر بسیج رساندم...» دختر سه‌ساله‌ای کنارش نشسته. جوری که دخترش نشنود، با بغض می‌گوید شب سختی بود... پی‌نوشت: صورت خوشی نداشت که فیلم برهنه‌کردن وی را منتشر کنم. ولی سرچ کنید در نت هست. @javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴۴ کاش به اندازه کشته‌های ایذه گل بخوریم! ایذه: ۱۴۰۱/۸/۳۰ بازی با انگلیس را در ایذه دیدم، در قهوه‌خانه‌ای که همه میخکوب فوتبال بودند! گل که می‌خوردیم همه خنده می‌کردند! ولی نمی‌دانم چرا از پای بازی بلند نمی‌شدند! یکی گفت کاش به اندازه کشته‌های ایذه ۷گل بخوریم! با گل طارمی از جا کنده شدم، اما آنها بی‌تفاوت دود را پر نفس‌تر هوا می‌کردند! با هر گل بریتانیایی لبخند می‌زدند! اما تا آخر چشم از بازی برنداشتند! در دل، همه گل ایرانی می‌خواستند از تردید چشمهایشان دریافتم، گرچه در زبان خواستار گل بریتانیایی! رمز درک حکایت این روزهای مردم، شنیدن حرف دل است، نه حرف زبان! حرف زبان باد هواست! دل را بچسب... بخشی از مردم قهرند! با تیم‌ملی با ایران با وطن سر قهرکرده داد نمی‌کشند! کتک نمی‌زنند! می‌شینند پای حرف دلش! فقط قهر کرده، همین! صبوری کن تا قهرش بشکند! بعد بازی پاهایم جان ندارد... کل شهر ایذه را پیاده یک دور زدم و گریستم از شش‌تایی که خوردیم... چه خوب که دوحه نرفتم! آنجا داغ باختن را بی‌مردمِ وطن تحمل نمی‌کردم دق می‌کردم خدایا ما فقط تو را داریم حواست باشد که تو هم فقط ما را داری! پس هوایمان را داشته باش تا دوباره آشتی کنیم با هم با قهره‌کرده‌ها... @javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴۵ حل معمای کیان پیر فلک در گروی دوربین‌ها! @javadmogoei
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴۵ حل معمای کیان پیر فلک در گروی دوربین‌ها! ایذه: ۱۴۰۱/۹/۱ نتیجه تحقیقاتم درباره درگذشت کیان پیرفلک: ۱-حادثه در چهارراه هلال‌احمر-حافظ‌جنوبی رخ داده. آنجا نیروهای بسیج مستقر بودند. ۲-مهشید موسوی، یوسف موسوی (موتورسوار)، مولایی(راننده زانتیا) و شریفی(بسیجی) توسط چندموتوری مسلح به رگبار گرفته می‌شوند. به استناد نقل خودشان این قطعیست. ۳-بسیجی‌ها مدام فریاد می‌زنند که ماشین‌ها وارد حافظ‌جنوبی نشوند. اما یک زانتیا وارد، گلوله خورده و متوقف میشود‌. ۴-تیبا(خانواده‌ کیان) به‌چهارراه می‌رسد.بسیجی‌ها فریاد می‌زنند. نمی‌ایستد. وارد حافظ می‌شود. با دیدن جمعیت، توقف و دنده عقب می‌گیرد. پدر کیان می‌گوید: «من‌ نشنیدم. خانومم گفت برگرد، بلافاصله از سمت راست دور زدم و رو به نیروهای بسیج(خلاف خیابان) به سمت‌شان حرکت کردم. نزدیک فروشگاه کوروش از چندمتری بهم شلیک شد. فکر کنم بسیجی‌ها ما را اشتباهی زدند. فریاد که زدم، بلافاصله آمدند کمک.» کیان پشت صندلی پدر خم می‌شود. اما دو گلوله می‌خورد. چند نکته و احتمال: ۱-پدر از کشته‌شدن فرزندش باخبر نیست و در فضاسازی رسانه‌ها هم آلوده نشده، نتیجه آنکه روایتش به ما بکر و صادقانه است و با همسرش مطابقت دارد. ۲-پدر می‌گوید از سمت راست دور زده. یعنی سمت راننده(که گلوله خورده) برای چند لحظه به‌سمت مهاجمان بوده. اما تاکید میکند در لحظه دور زدن گلوله نخورده‌ و هنگامی که رو به بسیج شده، احتمالا بسیجی‌ها به او شلیک کرده‌اند. در هنگام گلوله‌خوردن بسیار پیش می‌آید که فرد پس از دقایقی متوجه اصابت گلوله می‌شود. احتمال دارد او هنگام دور زدن(که ماشین بسمت مهاجمان بوده) گلوله خورده و کمتر از ۳۰ثانیه که ماشین به‌سمت بسیجی‌ها قرار گرفته، متوجه مجروحیتش شده. ۳-دایی کیان می‌گوید در هنگام شستشو ماشین یک مرمی کلت پیدا کرده. مهاجمان با کلت به یوسف موسوی تیر خلاص زده‌اند. بسیج نیز مدعی‌است که سلاح جنگی نداشته. اما متاسفانه قابل اعتماد نیست! نقض‌اش را در این ۶۰روز بارها دیده‌ام. ۴-گرچه فریادهای بسیجی‌ها در فیلم منتشر شده از آنها نشان می‌دهد که آنها سلاح‌جنگی ندارند. اگر هم داشته باشند بسیار کمتر از مهاجمان بوده. ۵-وقتی بسیجی‌ها به تیبا هشدار داده‌اند که نرود، دیگر چه لزومی دارد که در برگشت به او تیراندازی کنند؟! مگر به اشتباه و به قصد تبادل آتش با مهاجمان شلیک کرده باشند. ۶-فیلم منتشر شده از تیراندازی مهاجمان به دوربین‌ها، برای منطقه پارک‌جنگلی است، نه چهارراه هلال. تکلیف دوربین‌های چهارراه هلال‌احمر مشخص نیست! دوربین فروشگاه کوروش هم توسط نهاد امنیتی گرفته شده! نتیجه: نمی‌توان نظر قطعی داد و فقط انتشار فیلم‌های دوربین این معما را حل می‌کند. @javadmogoei