eitaa logo
جواهرانه
190 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
656 ویدیو
42 فایل
یه جمع دخترونه از جنس جواهر 💎 حوالی کاشان 🌞 به دنبال حال خوب 😇 با ما همراه باشید 🤗 سرپرست گروه:خانم دکتر زهرا حسام محمدی 🌟#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌟 ارتباط با ادمین 👇 @Mo_r_fin @F_mollarezaei @FK_313mahdiyaran
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 وسعت فکر روزی گاندی در حین سوار شدن به قطار یک لنگه کفشش درآمد و روی خط آهن افتاد. او به خاطر حرکت قطار نتوانست پیاده شده و آن را بردارد. در همان لحظه گاندی با خونسردی لنگه دیگر کفشش را از پای درآورد و طوری به عقب پرتاب کرد که نزدیک لنگه کفش قبلی افتاد. یکی از همسفرانش علت امر را پرسید. گاندی گفت: بینوائی که لنگه کفش قبلی را میدید نمیتوانست از آن استفاده کند، اما حالا می تواند از یک جفت کفش کامل کفش استفاده نماید.
📚 روزی هارون الرشید با بهلول به حمام رفت. هارون در گرمخانه‌ حمام از بهلول پرسید اگر من قابل فروش بودم، چقدر ارزش داشتم؟ بهلول بی‌ درنگ پاسخ داد پنجاه درهم. هارون الرشید گفت ای دیوانه‌ احمق، تنها لنگی که پوشیده‌ ام پنجاه درهم ارزش دارد. بهلول گفت من هم همان را گفتم. @javaheraneiiha
📚 در یکی از روستاها کشاورزی زندگی می کرد که الاغ پیری داشت؛ از بد روزگار یک روز، الاغ به درون یک چاه عمیق افتاد! کشاورز هر چه سعی کرد، نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد! تصمیم گرفت برای این که حیوان بیچاره بیشتر زجر نکشد، چاه را با خاک پر کند تا زودتر الاغ بمیرد و مرگ تدریجی او را عذاب ندهد! هر بار که با سطل روی سر الاغ خاک می ریخت، الاغ خاک ها را می تکاند و زیر پایش می ریخت! کشاورز همین طور بر سر الاغ خاک می ریخت و او هم خاک ها را زیر پایش می گذاشت و بالا می آمد تا این که به لب چاه رسید و از آن خارج شد ! @javaheraneiiha
📚 نابینا: مگر شرط نکردیم از گیلاس های این سبد یکی یکی بخوریم؟ بینا: آری نابینا: پس تو با چه عذری سه تا سه تا می خوری؟ بینا: تو حقیقتا نابینایی؟ نابینا: مادرزاد بینا: چگونه دریافتی من سه تا سه تا میخورم؟ نابینا: آن گونه که من دو تا دوتا می خوردم و تو هیچ معترض نمی شدی! تنها کسانی در مقابل فساد و بی قانونی می ایستند که خود فاسد نباشند! @javaheraneiiha
📚 يك داعشی اتومبيل يك زوج مسيحي را متوقف كرد سرباز داعشي:شما مسلمان هستيد؟؟ مرد مسيحي ؛ آري. سرباز ؛اگر واقعا مسلمان هستيد ،آيه اي از قران بخوان. مرد مسيحي آيه اي از انجيل ميخواند و داعشي به آن ها اجازه عبور ميدهد. بعد از آنكه خطر رفع شد زن مسيحي كه نفس در سينه حبس كرده بود آرام ميشود و از همسرش ميپرسد چطور چنين ريسكي كردي؟؟ مطمئناً سرباز داعشی اگر می‌فهميد ما را ميكٌشت. مرد مسيحي جواب داد؛ من مطمئن بودم كه هرگز چنين اتفاقي نمي افتاد چون اين مرد اگر قران خوانده بود هرگز دست به قتل و عام مردم نميزد. @javaheraneiiha
🕋🌧رحمت خداوند 🌧🌧روزی باران شدیدی می بارید. ملانصرالدین پنجره خانه را باز کرده بود و داشت بیرون را نگاه می کرد🏠 در همین حین همسایه اش را دید که داشت به سرعت🏃‍♂️🏃‍♂️ از کوچه می گذشت. 👳‍♂️ملا داد زد: آهای فلانی!کجا با این عجله؟🗣 👨همسایه جواب داد: مگر نمی بینی چه بارانی دارد می بارد؟ 👳‍♂️ملا گفت: مردک خجالت نمی کشی از رحمت الهی🕋🌨 فرار می کنی؟ همسایه خجالت کشید و آرام آرام راه خانه را در پیش گرفت🙈🚶‍♂️🚶‍♂️. 🌀چند روزی گذشت و بر حسب اتفاق دوباره باران شروع به باریدن کرد و این دفعه همسایه ملا پنجره را باز کرده بود و داشت بیرون را تماشا می کرد که یکدفعه چشمش به ملا افتاد که قبایش را روی سر کشیده است و دارد به سمت خانه می دود. 👨فریاد زد:🗣 آهای ملا!مگر حرفت یادت رفته؟تو چرا ازرحمت خداوند فرار می کنی؟🕋🌧🏃‍♂️ 👳‍♂️ملانصرالدین گفت: مرد حسابی،من دارم می دوم که کمتر نعمت خدا را زیر پایم لگد کنم.🤔🤔 💎@javaheraneiiha