فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺سکانسی از فیلم امام علی(ع):
🔹ابایزید! برای فرار از بدنامی توطئه به منبر برو و مردم را وادار به دعا کن؛ همه چیز را به گردن خدا بیاندازید!
❌جهانگیری: "برای کاهش قیمتها دعا کنید!"
❌زنگنه: "قیمت دست خداست!"
#دهه_فجر
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
اگر اموالتان را سرقت کردند با سارقان بجنگید نه با اموالتان
اگر انقلابتان را دزدیدند با سارقان بجنگید نه با انقلابتان
#دهه_فجر
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری🌈💫
یوم الله ۲۲ بهمن عید حقیقی ملت ایران گرامی باد✌️🎈🇮🇷🇮🇷
دست در دست هم برای وطن🤝🤟
#دهه_فجر
#الله_اکبر
#انقلاب_مردم
@javan_farda
#حضرتآقا❤
\'\'بندھدلممۍخواهد
اینجواناݩِماشمادانشجویاݩ؛
حتّیدانشآموزانِمدارس
رویریزترینپدیدههایسیاسیِدنیا
فڪرڪنید
وتحلیلبدهید(:🍃\'\'
+سیاسی باشیم🙃
( از نوع درستش😉✌🏻)
#دهه_فجر
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
{•جوانفردا•}
#بهشت_یا_جهنم #قسمت_شصت از بین ظلمت، شخصی که تمام وجودش آتش بود به من نزدیک می شد … قدش بلند بود و
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_شصتویکم
این بار توی مراسم خواستگاری، حاج آقا هم باهام اومد … خواسته بودم چیزی در مورد علت اون اتفاق به حسنا نگن… نمی خواستم روی تصمیمش تاثیر بزاره … حقیقت این بود که خدا به من لطف داشت اما من لایق این لطف نبودم…🙂
رفتیم توی حیاط تا با هم صحبت کنیم … واقعا برام سخت بود اما اون حق داشت که بدونه … .😓
همه چیز رو خلاصه براش گفتم … از خانواده ام، سرگذشتم، زندان رفتنم و …
حرفم که تموم شد هنوز سرش پایین بود … بدجور چهره اش گرفته بود … سکوت عمیقی بین ما حاکم شد … اونقدر عمیق و طولانی که کم کم داشت گریه ام می گرفت …😥
سرش رو آورد بالا و گفت: الان کی هستید؟ 🙂… یه تعمیرکار که داره درس می خونه بره دانشگاه … سرم رو پایین انداختم و ادامه دادم … البته هنوز دبیرستان رو تموم نکردم …
- خانواده انتخاب ما نیست … پدر و مادر انتخاب ما نیست … خودتون کی هستید؟ … الان کی هستید؟ … .🙃
تازه متوجه منظورش شدم … یه نفر که سعی می کنه، بنده خدا باشه و تمام تلاشش رو می کنه تا درست زندگی کنه …
دوباره مکثی کرد و گفت: تا وقتی که این آدم، تلاشش رو می کنه؛ جواب منم مثبته …☺️
از خوشحالی گریه ام گرفته بود …😍😃 قرار شد یه مراسم ساده توی مسجد بگیریم و بعدش بریم ماه عسل … من پول زیادی نداشتم … البته این پیشنهاد حسنا بود … .
چند روز بعد داشتیم لیست دعوت می نوشتیم … مادر حسنا واقعا خانم مهربانی بود … همین طور که مشغول بودیم یا تعجب پرسید: شما جز حاج آقا و خانواده اش، و خانواده حنیف هیچ دعوتی دیگه ای نداری؟ 🧐
#دهه_فجر
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_شصتودوم
برای اولین بار، بعد از 17سال، یاد مادرم افتادم … اون شب، تمام مدت چهره اش جلوی چشمم بود …👤
پیداش کردم … 60 سالش شده بود اما چهره اش خیلی پیر نشونش می داد 🧓🏻… کنار خیابون گدایی می کرد …
با دیدنش، تمام خاطراتم تکرار شد … مادری که هرگز دست نوازش به سرم نکشیده بود … یک بار تولدم رو بهم تبریک نگفته بود … یک غذای گرم برای من درست نکرده بود … حالا دیگه حتی من رو به یاد هم نداشت … اونقدر مشروب خورده بود که مغزش از بین رفته بود … .🍷
تا فهمید دارم نگاهش می کنم از جا بلند شد و با سرعت اومد طرفم … لباسم رو گرفت و گفت … پسر جوون، یه کمکی بهم بکن …🖐🏻 نگام نکن الان زشتم یه زمانی برای خودم قشنگ بودم … اینها رو می گفت و برام ادا در میاورد تا نظرم رو جلب کنه و بهش کمک کنم … .
به زحمت می تونستم نگاهش کنم … بغض و درد راه گلوم رو گرفته بود … به خودم گفتم: تو یه احمقی استنلی، با خودت چی فکر کردی که اومدی دنبالش … .
اومدم برم دوباره لباسم رو چسبید … لباسم رو از توی مشتش بیرون کشیدم و یه 10 دلاری بهش دادم … از خوشحالی بالا و پایین می پرید و تشکر می کرد …
گریه ام گرفته بود … 😰هنوز چند قدمی ازش دور نشده بودم که یاد آیه قرآن افتادم … و به پدر و مادر خود نیکی کنید 🌱… همون جا نشستم کنار خیابون … سرم رو گرفته بودم توی دست هام و با صدای بلند گریه می کردم … .
اومد طرفم … روی سرم دست می کشید و می گفت: پسر قشنگ چرا گریه می کنی؟ گریه نکن. گریه نکن …
سرم رو آوردم بالا … زل زدم توی چشم هاش … چقدر گذشت؛ نمی دونم … بلند شدم دستش رو گرفتم و گفتم: می خوای ببرمت یه جای خوب؟🙂
#دهه_فجر
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
•
.امامخمینی:
خانمهاسربازانِخطمقدمانقلاببودند♡'
.
#دهه_فجر
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
{•جوانفردا•}
#بهشت_یا_جهنم #قسمت_شصتودوم برای اولین بار، بعد از 17سال، یاد مادرم افتادم … اون شب، تمام مدت چه
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_شصتوسوم
دستش رو گرفتم و بردم سوار ماشینش کردم …
تمام روز رو دنبال یه خانه سالمندان گشتم … یه جای مناسب و خوب که از پس قیمت و هزینه هاش بربیام …💸
بالاخره پذیرشش رو گرفتم و بستریش کردم … با خوشحالی، 10 دلاریش رو دستش گرفته بود و به همه نشون می داد … اینو پسر قشنگ بهم داده … پسر قشنگ بهم داده …🏃♀😃
دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم و اونجا بایستم … زدم بیرون … سوار ماشین که شدم از شدت ناراحتی دندون هام روی هم صدا می داد … .😓
- تمام عمرت یه بار هم بهم نگفتی پسرم … یه بار با محبت صدام نکردی … حالا که … بهم میگی پسر قشنگ …
نماز مغرب رسیدم مسجد … اومدم سوئیچ رو پس بدم که حسنا من رو دید … با خوشحالی دوید سمتم … 😇😃خیلی کلافه بودم … یهو حواسم جمع شد … خدایا! پولی رو که به خانه سالمندان دادم پولی بود که می خواستم باهاش حسنا رو ماه عسل ببرم … نفسم بند اومد …🤭😔
حسنا با خوشحالی از روزش برام تعریف می کرد … دانشگاه و اتفاقاتی که براش افتاده بود … منم ناخودآگاه، روز اون رو با روز خودم مقایسه می کردم … و مونده بودم چی بهش بگم … چطور بگم چه بلایی سر پول هام اومده؟ … .
چاره ای نبود … توکل کردم و گفتم …😟😣
#دهه_فجر
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_شصتوچهارم
حسنا! منم امروز یه کاری کردم.
می دونم حق نداشتم یه طرفه تصمیم بگیرم … قدرت توضیح دادنش رو هم ندارم …
اما، تمام پولی رو که برای ماه عسل گذاشته بودم … دیگه ندارمش … .😔
به زحمت آب دهنم رو قورت دادم …
خنده اش گرفت …😅 شوخی می کنی😄؟ … یه کم که بهم نگاه کرد، خنده اش کور شد … شوخی نمی کنی …🙁
- چرا استنلی؟ … چی شد که همه اش رو خرج کردی؟ .😟
ملتمسانه بهش نگاه می کردم … سرم رو پایین انداختم و گفتم: حسنا، یه قولی بهم بده … هیچ وقت سوالی نکن که مجبور بشم بهت دروغ بگم …
مکث عمیقی کرد … شنیدنش سخت تره یا گفتنش؟ .
- برای من گفتنش … خیلی سخته … اما نمی دونم شنیدنش چقدر سخته …😓
بدجور بغض گلوش رو گرفته بود … پس تو هم بهم یه قولی بده … هرگز کاری نکن که مجبور بشی به خاطرش دروغ بگی … کاری که شنیدنش از گفتنش سخت تر باشه …
به زحمت بغضش رو قورت داد … با چشم هایی که برای گریه کردن منتظر یه پخ بود، خندید و گفت: فعلا به هیچ کسی نمیگیم ماه عسل جایی نمیریم … تا بعد خدا بزرگه…😇
اون شب تا صبح توی مسجد موندم … توی تاریکی نشسته بودم …
- خدایا! من به حرفت گوش کردم … خیلی سخت و دردناک بود … اما از کاری که کردم پشیمون نیستم … کمترین کاری بود که در ازای رحمت و لطفت نسبت به خودم، می تونستم انجام بدم … اما نمی دونم چرا دلم شکسته … خدایا! من رو ببخش که اطاعت دستورت بر من سخت شده بود … به قلب من قدرت بده و از رحمت بی کرانت به حسنا بده و یاریش کن … به ما کمک کن تا من رو ببخشه … و به قلبش آرامش بده …❤️
#دهه_فجر
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
#ارسالی
_رضاه شاه
_محمد رضا شاه
_امیر کبیر
_لطفعلی خان زند
_ناصرالدین شاه
_کریم خان زند
_محمد علی شاه
_اقامحمدخان قاجار
_فتحعلی شاه
_احمد شاه
_ شاه عباس و ...
✅چرانام همه این پادشاهان عربیست؟
✅چرانام یکی از این پادشاهان کورش، داریوش و یا یک اسم ایرانی مثل منوچهر، خسرو و ...نبوده است؟
_دویست سال پیش که ثبت احوال جمهوری اسلامی نبوده است .
که به زور اسم مردم وپادشاهان را عربی بگذارد؟
✅چرا یکی از این پادشاهان حتی در دوران پهلوی اقدام به باز سازی مقبره کورش کبیر درحد یک تفریحگاه نکردهاند؟
✅چرا مدعیان کورش پرستی بجای کورش *بزرگ* به عربی میگویند کورش *کبیر* ؟
✅چرا حافظ و سعدی حتی فردوسی یک بیت شعر در مدح *کورش* نه سرودهاند و مگر این شاعران ایرانی نبودند؟
و یا کورش اینقدر کوچک بود که دیده نشد یا وجود خارجی نداشت؟
✅چرا کورش پرستان با توجه به اینکه خود را از بازماندگان جنگ آوران و دلاوران امپراطوری ساسانیان و هخامنشیان میدانند،
دویست سال گذشته یکنفر دشمن خارجی را تا اطراف مرزهای ایران تعقیب نکردن
و در این ۴۰ سال هم جرائت عرض اندام و برای اثبات حقانیت کورش در برابر هیچ دشمنی را ندارند
و حتی در دفاع مقدس هم حضور نداشتند
در صورتی که مذهبیون برای اثبات حقانیتشان پس از چند صد سال تا مدیترانه دشمن را تعقیب
و حتی هزاران شهید مانند سردار قاسم سلیمانی و حججی ها و.... را به داخل خاک همان اعراب وداعشی ها میفرستند
وجوانمردانه در راه دین خودشان شجاعانه میجنگند و سر میدهند؟
✅چرا کورش پرستان در وقت گرفتاری و یا بریدن ترمز ماشینشان به جای مدد گرفتن از کورش
دست به دامان امام حسین علیهالسلام وحضرت عباس علیهالسلام ونوادگان انها میشوند؟
✅چرا کورش پرستان
حقوق زن ومرد را یکسان میدانند
اما رفتن مردان به ترکیه و تایلند را افتخار ولی رفتن زنان به دبی را ننگ میدانند؟
✅چرا کورش پرستان مدعیاند که حجاب را آخوندها اختراع کردهاند درصورتی که یک مجسمه زن بی حجاب در تخت جمشید وجود ندارد؟
پس حجاب و عفاف از ویژگیهای زنان با شرف ایرانی بوده است.
نه زور جمهوری اسلامی
✅چرا کورش پرستان که اینهمه دلاور وجنگاور و قهرمان در بزرگترین امپراطوری ساسانیان، هخامنشیان داشتند
در برابر اعراب متزور ترسو تسلیم شدند
و یزدگرد سوم بدست ایرانیان کشته شد
نه بدست اعراب
آن زمان نه سلاحهای ساخت امریکا و اسراییل هم نبود تا به عربها کمک کنند.
✳️ در آخر اذعان می کنیم که ما ایرانی مسلمان هستیم نه به تمدن خود پشت می کنیم
و نه به اسلام و آموزه های حیاتبخش آن،
دشمنان چند سالی است با تحریک عواطف و تعصبات ملی گرایی سعی در بزرگ جلوه دادن کوروش
و تضعیف آموزه های اسلام هستند
هوشیار باشیم چرا فقط در این چند سال اخیر ؟؟
🙏کمی تفکر!!
#ایران
#مذهبی
#تاریخی
#مکتب_العترت
عترت نیوز
#دهه_فجر
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_شصتوپنجم
نمی دونستم چطور باید رفتار کنم …🤷🏻♂
رفتار مسلمان ها رو با همسران شون دیده بودم اما اینو هم یاد گرفته بودم که بین بیرون و داخل از منزل فرقی هست …
اون اولین خانواده من بود …🙃
کسی که با تمام وجود می خواستم تا ابد با من باشه …❤️ خیلی می ترسیدم … نکنه حرفی بزنم یا کاری بکنم که محبتش رو از دست بدم …
بالاخره مراسم شروع شد … بچه ها کل مسجد و فضای سبز جلوش رو چراغونی کردن … چند نفر هم به عنوان هدیه، گل آرایی کرده بودند … هر کسی یه گوشه ای از کار رو گرفته بود …
عروس با لباس سفیدش وارد مسجد شد …🧖🏻♀ کنارم نشست… و خوندن خطبه شروع شد … .
همه میومدن سمتم … تبریک می گفتن و مصافحه می کردن … هرگز احساس اون لحظاتم رو فراموش نمی کنم … بودن در کنار افرادی که شاید هیچ کدوم خانواده من نبودند اما واقعا برادران من بودند … حتی اگر در پس این دنیا، دنیایی نبود … حتی اگر بهشتی وجود نداشت … قطعا اونجا بهشت بود و من در میان بهشت زندگی می کردم … 🌱
دورم که کمی خلوت شد، حاجی بهم نزدیک شد… دست کرد توی جیبش و یه پاکت در آورد … داد دستم و گفت: شرمنده که به اندازه سخاوتت نبود … پیشانیم رو بوسید و گفت … ماشاء الله …
گیج می خوردم … دست کردم توی پاکت … دو تا بلیط هواپیما و رسید رزرو یک هفته ای هتل بود …😃
#دهه_فجر
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_شصتوششم
اولین صبح زندگی مشترک مون …
بعد از نماز صبح، رفته بود توی آشپزخونه و داشت با وجد و ذوق خاصی صبحانه آماده می کرد … گل های تازه ای رو که از دیشب مونده بود رو با سلیقه مرتب می کرد و توی گلدون می گذاشت …🌷🌹
من ایستاده بودم و نگاهش می کردم … حس داشتن خانواده … همسری که دوستم داشت … مهم نبود اون صبحانه چی بود، مهم نبود اون گل ها زیبا می شدن یا نه … چه چیزی از محبت و اشتیاق اون باارزش تر بود … .
بهش نگاه می کردم … رنجی که تمام این سال ها کشیده بودم هنوز جلوی چشم هام بود … حسنا و عشقش هدیه خدا به من بود 💞… بیشتر انسان هایی که زندگی هایی عادی داشتند، قدرت دیدن و درک این نعمت ها رو نداشتند اما من، خیلی خوب می فهمیدم و حس می کردم …
من رو که دید با خوشحالی سمتم دوید و دستم رو گرفت … چه به موقع پاشدی. یه صبحانه عالی درست کردم …😍☺️
صندلی رو برام عقب کشید … با اشتیاق خاصی غذاها رو جلوی من میزاشت … با خنده گفت: فقط مواظب انگشت هات باش … من هنوز بخیه زدن یاد نگرفتم …😅
با اولین لقمه غذا، ناخودآگاه … اشک از چشمم پایین اومد… بیش از 30 سال از زندگی من می گذشت … و من برای اولین بار، طعم خالص عشق رو احساس می کردم …
حسنا با تعجب و نگرانی به من نگاه می کرد … استنلی چی شده؟ … 😟چه اتفاقی افتاد؟ … من کاری کردم؟ …
سعی می کردم خودم رو کنترل کنم اما فایده نداشت … احساس و اشک ها به اختیار من نبودن … .
با چشم های خیس از بهش نگاه می کردم … به زحمت برای چند لحظه خودم رو کنترل کردم …
- حسنا، تا امروز … هرگز… تا این حد … لطف و رحمت خدا رو حس نکرده بودم … تمام زندگیم … این زندگی … تو رحمت خدایی حسنا …
دیگه نتونستم ادامه بدم … حسنا هم گریه اش گرفته بود… دیگه اختیاری برای کنترل اشک هام نداشتم … .😭
#دهه_فجر
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_آخر
قصد داشتم برم دانشگاه … با جدیت کار می کردم تا بتونم از پس هزینه ها و مخارج دانشگاه بربیام که خدا اولین فرزندم رو به من داد … .😄
من تجربه پدر داشتن رو نداشتم … مادر سالم و خوبی هم نداشتم … برای همین خیلی از بچه دار شدن می ترسیدم 🤭
اما امروز خوشحال و شاکرم … و خدا رو به خاطر وجود هر سه فرزندم شکر می کنم …😁
من نتونستم برم دانشگاه چون مجبور بودم پول اجاره خونه و مکانیکی، خرج بچه ها، قبض ها و رسیدها، پول بیمه و … بدم … .
مجبورم برای تحصیل بچه ها و دانشگاه شون از الان، پول کنار بگذارم … چون دوست دارم بچه هام درس بخونن و زندگی خوبی برای خودشون بسازن … .🙃
زندگی و داشتن یک مسئولیت بزرگ به عنوان مرد خانواده و یک پدر واقعا سخته … اما من آرامم … قلب و روح من با وجود همه این فراز و نشیب ها در آرامشه …💛🧡
من و همسرم، هر دو کار می کنیم … و با هم از بچه ها مراقبت می کنیم … وقتی همسرم از سر کار برمی گرده … با وجود خستگی، میره سراغ بچه ها … برای اونها وقت می گذاره و با اونها بازی می کنه … .
من به جای لم دادن روی مبل و تلوزیون دیدن … می ایستم و ساعت ها به اونها نگاه می کنم … و بعد از خودم می پرسم: استنلی، آیا توی این دنیا کسی هست که از تو خوشبخت تر باشه؟ …
و من این جواب منه … نه … هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست …💖
اتحاد، عدالت، خودباوری … من خودم رو باور کردم و با خدای خودم متحد شدم تا در راه برآورده کردن عدالت حقیقی و اسلام قدم بردارم … و باور دارم هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست
#دهه_فجر
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
☺️نظرتون رو در رابطه با این داستان بر اساس واقعیت به ما منتقل کنید😁
http://payamenashenas.ir/javan__farda
امیدوارم اندفعه خوب تموم شده باشه🚶♀🚶🏻♂
#دهه_فجر
هدایت شده از پشت صحنه :/
+عالی بود...واقعا ممنون از داستان خوبتون...اولش خیلی بد بود🙊🙈
اما کم کم عالی شد ممنونننن✌
_ارادت😎✌️🏻
+واقعی بود جدی ؟
_بلی :/
+سلام
خیلی قشنگ بود داستانتون
اگه ما زرنگ و باهوش باشیم ازش درس میگیریم و نکته هایی بر میداریم
باز هم رمان بزارید
ممنونم
_دقیقا...✋🏻
+سلام من از اول داستان دنبال کردمش خیلی قشنگ تمام شد خدا نگهدار زندگی همه جوونا باشع🤲
_سلام... انشاءالله🙂🤲🏻
+سلام داستان خیلی خوبی بود
واقعا ممنونم بابت این داستان
لطفاً این روند داستان رو ادامه بدید
شپاس
_ارادت✌️🏻😎
+عالی بود خدا خیرت بده ما رو هدایت میکنی .منکه میدونم تو مجری به توان خدایی😉
_سلامت باشی🙄✋🏻
+واقعا عالی بود و بی نظیر من از صبح همش تو ایتا منتظر رمان بودم فقط کاش حسنا میفهمید استنلی پول ماه عسل رو چی کار کرد😊
_شاید بعدا بفهمه🧐
+خییییییلی داستانتون عاالی بود
حالا خیلی بیشتر قدر نعمتامو میدونم🙃
به خاطرداشتن رهبر عزیزمون و جمهوری اسلامی ایران و حاج قاسم ها و همت ها و باکری ها خدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم🥺😍😇
از این داستانای تلنگرآمیز بازم بزارین
منو که خیلی به فکر برد👌🏻
ممنون بخاطر کانال عالیتون:)
_ارادتمندیم😎✌️🏻
+خیلی خیلی خیلی خیلی قشنگ بود باورم نمیشد اینقدر خوب تموم بشه🥺💙😍
_انشاءلله زندگی همه مثل پایان این داستان قشنگ باشه🙂🙃
+☺️اقا یه رمان دیگه قول بدین بزارین دیگه اعهههه خیلی باحاله فقط اسمشو میگین میخام هدیه تولد به یکی بدم کتابشو بخرم دوس ندارم براش بفرستم
_اسم داستان فرار از جهنم بود😁✊🏻
+سلام
الان دیگه میتونید اسم رمان رو بگید فرار از جهنم
البته من قبلا هم توی ناشناستون گفتم و گفتم که پیامم رو داخل کانال نگذارید🤓👻
_سلام بله بله در جریانم😂👋🏻
+سلام عالییییییییی بود خدا قوت
_سلامت باشی 👀🌱
+داستان جهنم یا بهشتتون عالیییی بود...
لطفا از این سری داستان ها همچنان بزارید...
خداقوت
_الحمدالله که راضی بودید😌🤲🏻
╭⊰❀•❀🌼❀•❀⊱
روز جمعه نامه ی اعمال ما را وا نکن
حتم دارم واکنی حالت پریشان میشود 🥀
°~💫اݪلّہُمَـ عَجِّݪ ݪِوَݪیڪ اݪّفَرَج💖~°
#جمعه