eitaa logo
{•جوان‌‌فردا•}
449 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
706 ویدیو
33 فایل
نوجوانان مدیران آینده این کشورند✌🏻🍃 نظراتتون رو به ما منتقل کنید :) http://payamenashenas.ir/javan__farda • • • پشت صحنه👀 @javab_nashenas
مشاهده در ایتا
دانلود
کمبود امکانات تفریحی و بچه های سرگردان!!! روزنامه اطلاعات ۱۷ تیر ۱۳۵۷ @javan_farda
سریع از مسجد اومدم بیرون … چه خوب، چه بد … اصلا دلم نمی خواست حتی بفهمم چی پشت سرم گفته میشه … رفتم و تا خوب شدن حاجی برنگشتم … . وقتی برگشتم، بی اختیار چشمم توی صورت هاشون می چرخید … مدام دلم می خواست بفهمم در موردم چی فکر می کنن … با ترس و دلهره با همه برخورد می کردم … تا یکی صدام می کرد، ضربان قلبم💕 روی توی دهنم حس می کردم … توی این حال و هوا، مثل یه سنگر به حاجی چسبیده بودم … جرات فاصله گرفتن ازش رو نداشتم … یهو یکی از بچه ها دوید سمتم و گفت: کجایی استنلی؟ خیلی منتظرت بودم …🧐 آب دهنم رو به سختی قورت دادم و گفتم: چیزی شده؟ … باورم نمی شد … چیزی رو که می شنیدم باورش😞 برام سخت بود … بعد از نماز از مسجد زدم بیرون … یه راست رفتم بیمارستان… حقیقت🌈 داشت … حسنا سرطان مغز استخوان گرفته بود… خیلی پیشرفت کرده بود … چطور چنین چیزی امکان داشت؟ اینقدر سریع؟ … باور نمی کردم کمتر از یک ماه زنده می موند … توی تاریکی شب، 🌒قدم می زدم … هنوز باورش برام سخت بود … توی این چند روز، کلی از موهای پدرش سفید شده بود … جلو نرفتم اما غم و درد، توی چهره اش موج می زد … داشتم به درد و غم اونها فکر می کردم که یهو یاد حرف اون روز حاجی افتادم … من برای تو نگرانم … دل بنده صالح خدا😇 رو بدجور سوزوندی … از انتقام خدا و تاوانش می ترسم که بدجور بسوزی … خدا از حق خودش می گذره، از اشک بنده اش، نه … پاهام دیگه حرکت نمی کرد😢 … تکیه دادم به دیوار … خدایا! اگر به خاطر منه؛ من اونو بخشیدم … 😔 @javan_farda
چند وقتی ازشون خبری نبود … تا اینکه یکی از بچه ها که خواهرش با حسنا دوست بود 🙄بهم گفت از بیمارستان مرخص شده … دکترها فکر می کردن توی جواب آزمایش اشتباه شده بوده … و هنوز جوابی برای بروز علت و دیدن شدن اون علائم پیدا نکرده بودن … ایستادم به نماز و دو رکعت نماز شکر خوندم… توی امریکا، جمعه ها روز تعطیل نیست🤗 … هر چند، ظهرها زمان کار بود اما سعی می کردم هر طور شده خودم رو به نماز جمعه برسونم … زیاد نبودیم … توی صف نماز نشسته بودیم و منتظر شروع حرف های حاجی🤩 … که یهو پدر حسنا وارد شد … خیلی وقت بود نمی اومد … . اومد توی صف نشست … خیلی پریشان و آشفته بود 😖… چند لحظه مکث کرد و بلند گفت: حاج آقا می تونم قبل خطبه شما چیزی بگم؟ … از جا بلند شد … اومد جلوی جمع ایستاد … . بسم الله الرحمن الرحیم … صداش بریده بریده بود … - امروز اینجا ایستادم … می خواستم بگم که … حرمت مومن… از حرمت کعبه بالاتره … هرگز به هیچ مومنی تعرض و اهانت نکنید … دستمالی رو که دور گردنش بسته بود باز کرد … هرگز دل هیچ مومنی رو نشکنید ❤️… جمع با دیدن این صحنه بهم ریخت … همهمه مسجد رو پر کرد … . - و الا عاقبت تون، عاقبت منه … گریه اش گرفت … چند لحظه فقط گریه کرد … . - من، این کار رو کردم … دل یه مومن رو شکستم … موافقت یا مخالفت با خواستگاریش یه حرف بود؛ شکستن دلش و خورد کردنش😞؛ یه بحث دیگه … ولی من اونو شکستم … اینم تاوانش بود … شبی که دخترم مرخص شد خیلی خوشحال 😍بودم … با خودم می گفتم؛ اونها چطور تونستن با یه تشخیص غلط و این همه آزمایش، باعث آزار خاتواده ام بشن و … . همون شب توی خواب دیدم وسط تاریکی گیر کردم … از بین ظلمت، شخصی که تمام وجودش آتش بود به من نزدیک می شد … قدش بلند بود و شعله های آتش☄ در درونش به هم می پیچید و زبانه می کشید … @javan_farda
از بین ظلمت، شخصی که تمام وجودش آتش بود به من نزدیک می شد … قدش بلند بود و شعله های آتش در درونش به هم می پیچید و زبانه می🙊 کشید … نفسش پر از صدا و تنوره های آتش بود … از صدای نفس کشیدنش تمام وجودم به لرزه افتاد … توی چشم هام زل زد … به خدا وحشتی وجودم رو پر کرد که هرگز تجربه نکرده بودم … با خشم😡 توی چشم هام زل زد و با صدای وحشتناکی گفت: از بیماری دخترت عبرت نگرفتی؟ … هنوز نفهمیدی که چه گناهی مرتکب شدی؟ … ما به تو فرصت دادیم. بیماری دخترت نشانه بود … ما به تو فرصت دادیم تا طلب بخشش کنی اما سرکشی کردی … ما به تو فرصت دادیم اما تو به کسی❄️ تعدی کردی که خدا هرگز تو رو نخواهد بخشید … از شدت ترس زبانم کار نمی کرد … نفسم بند اومده بود … این شخص کیه که اینطور غرق در آتشه … هنوز از ذهنم عبور نکرده بود که دوباره با خشم توی چشم هام نگاه کرد… من عمل توئم … من مرگ توئم …😱 و دستش رو دور گلوم حلقه کرد … حس می کردم آهن مذاب به پوستم چسبیده … توی چشم هام نگاه می کرد و با حالت عجیبی گلوم رو فشار می داد … ذره ذره فشار دستش رو بیشتر می کرد … می خواستم التماس کنم و اسم خدا رو ببرم ولی زبانم تکان نمی خورد … . با حالت خاصی گفت: دهان نجست نمی تونه اسم پاک خدا رو به زبون بیاره …😡 . زبانم حرکت نمی کرد … نفسم داشت بند میومد … دیگه نمی تونستم نفس بکشم … چشم هام سیاه شده بود … که ناگهان از بین قلبم برای یک لحظه تونستم خدا رو صدا بزنم … خدا رو به حرمت اهل بیت پیامبر قسم دادم که یه فرصت🌪 دوباره بهم بده تا جبران کنم … گلوم رو ول کرد … گفت: لایق این فرصت نبودی. خدا به حرمت نام فاطمه زهرا این فرصت رو بهت داد … . .🌙 از خواب پریدم … گلوم به شدت می سوخت و درد می کرد … رفتم به صورتم آب بزنم که اینو دیدم … . گریه اش شدت گرفت … رد دستش دور گلوم سوخته بود … مثل پوستی که آهن گداخته ☄بهش چسبونده باشن … جای انگشت ها و کف دست کشیده ای، روی پوستش سوخته بود … . جلوی همه خودش رو پرت کرد روی دست و پای من … قسم می داد ببخشمش … .💫 حاج آقا بلند شد خطبه نماز جمعه رو بخونه … بسم الله الرحمن الرحیم … ان اکرمکم عندالله اتقکم … به راستی که عزیزترین شما در نزد خدا، باتقواترین شماست … و صدای گریه جمع بلند شد ..😭   @javan_farda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مردم‌آزارمیدونۍ‌کیہ‌⁉️ اونۍ‌کہ↓ با گناهاش🔥 نمیزاره🚫 بقیہ‌زودتر امام‌زمانشون💕 رو ببینن😔 اللهم‌اغفرلۍ‌الذنوبَ‌التۍ‌تَحبِسُ‌الدُعا اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج‌🦋💚 زمان عج @javan_farda
دوستان در شب اول ماه رجب این دوستمون رو حسابی دعا کنید💫💫 انشالله هر چه سریعتر لباس عافیت بپوشند 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤ \'\'بندھ‌دلم‌مۍخواهد این‌جواناݩ‌ِماشمادانشجویاݩ؛ حتّی‌دانش‌آموزانِ‌مدارس روی‌ریزترین‌پدیده‌های‌سیاسیِ‌دنیا فڪرڪنید وتحلیل‌بدهید(:🍃\'\' @javan_farda
🇮🇷🇮🇷الله اکبر🇮🇷🇮🇷
✊ پویش مجازی در راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه 🔴در کنار راهپیمایی موتوری و خودرویی در سراسر کشور کاربران فضای مجازی نیز بهمن تماشایی دیگری را رقم می زنند✌️💪 📍به آدرس زیر مراجعه کنید و پس از انتخاب شعار خاطره انگیز مورد علاقه خود به پویش بپیوندید 👇👇 fajr.bsjmajazi.ir @javan_farda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺سکانسی از فیلم امام علی(ع): 🔹ابایزید! برای فرار از بدنامی توطئه به منبر برو و مردم را وادار به دعا کن؛ همه چیز را به گردن خدا بیاندازید! ❌جهانگیری: "برای کاهش قیمت‌ها دعا کنید!" ❌زنگنه: "قیمت دست خداست!" •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• @javan_farda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر اموالتان را سرقت کردند با سارقان بجنگید نه با اموالتان اگر انقلابتان را دزدیدند با سارقان بجنگید نه با انقلابتان •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• @javan_farda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌈💫 یوم الله ۲۲ بهمن عید حقیقی ملت ایران گرامی باد✌️🎈🇮🇷🇮🇷 دست در دست هم برای وطن🤝🤟 @javan_farda
❤ \'\'بندھ‌دلم‌مۍخواهد این‌جواناݩ‌ِماشمادانشجویاݩ؛ حتّی‌دانش‌آموزانِ‌مدارس روی‌ریزترین‌پدیده‌های‌سیاسیِ‌دنیا فڪرڪنید وتحلیل‌بدهید(:🍃\'\' +سیاسی باشیم🙃 ( از نوع درستش😉✌🏻) •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• @javan_farda
{•جوان‌‌فردا•}
#بهشت_یا_جهنم #قسمت_شصت از بین ظلمت، شخصی که تمام وجودش آتش بود به من نزدیک می شد … قدش بلند بود و
این بار توی مراسم خواستگاری، حاج آقا هم باهام اومد … خواسته بودم چیزی در مورد علت اون اتفاق به حسنا نگن… نمی خواستم روی تصمیمش تاثیر بزاره … حقیقت این بود که خدا به من لطف داشت اما من لایق این لطف نبودم…🙂 رفتیم توی حیاط تا با هم صحبت کنیم … واقعا برام سخت بود اما اون حق داشت که بدونه … .😓 همه چیز رو خلاصه براش گفتم … از خانواده ام، سرگذشتم، زندان رفتنم و … حرفم که تموم شد هنوز سرش پایین بود … بدجور چهره اش گرفته بود … سکوت عمیقی بین ما حاکم شد … اونقدر عمیق و طولانی که کم کم داشت گریه ام می گرفت …😥 سرش رو آورد بالا و گفت: الان کی هستید؟ 🙂… یه تعمیرکار که داره درس می خونه بره دانشگاه … سرم رو پایین انداختم و ادامه دادم … البته هنوز دبیرستان رو تموم نکردم … - خانواده انتخاب ما نیست … پدر و مادر انتخاب ما نیست … خودتون کی هستید؟ … الان کی هستید؟ … .🙃 تازه متوجه منظورش شدم … یه نفر که سعی می کنه، بنده خدا باشه و تمام تلاشش رو می کنه تا درست زندگی کنه … دوباره مکثی کرد و گفت: تا وقتی که این آدم، تلاشش رو می کنه؛ جواب منم مثبته …☺️ از خوشحالی گریه ام گرفته بود …😍😃 قرار شد یه مراسم ساده توی مسجد بگیریم و بعدش بریم ماه عسل … من پول زیادی نداشتم … البته این پیشنهاد حسنا بود … . چند روز بعد داشتیم لیست دعوت می نوشتیم … مادر حسنا واقعا خانم مهربانی بود … همین طور که مشغول بودیم یا تعجب پرسید: شما جز حاج آقا و خانواده اش، و خانواده حنیف هیچ دعوتی دیگه ای نداری؟ 🧐 •°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• @javan_farda