@Farsna(10).mp3
790.1K
🎙محبت خداوند به ما...
🎤🎤آیتالله ناصری
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
▪️شوهرداری شعبهای از جهاد اکبر
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سلطنتطلبان احمق خیلی تلاش کردند تا با حمایت آمریکا و اروپا، کارزارِ #میدان_میلیونی را با هدف براندازی در ایران پیادهسازی کنند ولی زهی خیال باطل..
وحالا برگزاری میدان میلیونی واقعی در خیابانهای انگلیس، فرانسه، آلمان و... علیه دولت آمریکا:)
"مکروا و مکر الله والله خیر الماکرین"
💬 حاج حیدر
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
💢توییت حساب کاربری سپهبد قاسم سلیمانی از این شهید بزرگوار در کنار رمضان عبدالله، دبیرکل سابق جنبش جهاد اسلامی فلسطین که دیروز درگذشت.
♦️دکتر رمضان عبدالله، دبیرکل سابق جنبش جهاد اسلامی فلسطین بعد از مدتها مبارزه با بیماری درگذشت.
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
📲مادر شهید خرازی، نخستین مهمان رئیس مجلس
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نخستین جلسه دادگاه رسیدگی به پرونده اتهامات «اکبر طبری» معاون اجرایی سابق حوزه ریاست قوه قضاییه و ۱۷ متهم دیگر در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران آغاز شد.
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بخشهایی از نخستین جلسه رسیدگی به اتهامات «اکبر طبری» که در حال برگزاریست
🔹با حضور متهمین اکبر طبری، بیژن قاسم زاده، دانیال زاده و ...
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔴چرا #قاضی های بازنشسته اجازه دارند #وکیل شوند؟
این اجازه، فرصتهای کاری برای جوانان را محدودکروه وزمینهساز بیعدالتی است
چون وکیلی که قاضی بوده، فوت بُردن در هر دادگاهی را میداند
قاضی با۳۰سال خدمت اگر کارایی دارد به قضاوت ادامه دهد اما نباید بعنوان وکیل برود دادگاه
#دربهای_گردان
*سید امیر سیاح*
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔴این بود "حفظ شئون دیپلماتیک" ؟!
🔹تناقض گفتاری و رفتاری تیم روحانی و ظریف، چگونه قابل توجیه است؟
آقای روحانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی در دولت خاتمی بود و دو سال با وزیران خارجه سه دولت اروپایی مذاکره کرد که حاصل آن توافقات خسارتبار سعدآباد و پاریس بود.
🔹پس از او، آقای لاریجانی در همین جایگاه "دبیری شورا"، مذاکرات را ادامه داد. سپس آقای جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی شد و مذاکرات را با سولانا و اشتون (مسئولان سیاست خارجی اتحادیه اروپا)، تروئیکای اروپایی و ویلیام برنز قائم مقام وزارت خارجه آمریکا ادامه داد.
🔹سال 92 وقتی روحانی سر کار آمد، تیم وی ادعا کردند مذاکرات جلیلی از موضع دبیری شورا، دور از شان است (!) و دولت، مذاکرات را به وزارت خارجه بر می گرداند تا شئون دیپلماتیک حفظ شود.
🔹اما آقای ظریف چند ماه قبل در قطر، با بیل ریچاردسون فرماندار سابق آمریکایی ( و میکی برگمن افسر سابق ارتش صهیونیستی) مذاکره کرده، بی آن که شفافیتی هم در کار باشد. شان کشور را این گونه می خواستند حفظ کنند؟! یعنی وزیر خارجه ما، هم طراز یک فرماندار سابق آمریکا شده است؟!
💬 محمدایمانی
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
هدایت شده از 🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🍃✨
از شهید بابائے پرسیدند:
+عباس چخبر چکار میکنے!؟
_گفت: "بہ نگهبانے دل مشغولیم
تا کسے جز خدا وارد نشود"
#شهید_عباس_بابائے
#دماذانی📿
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
رئیس مجلس:
🔹امروز یادآور حمله تروریستی به مجلس شورای اسلامی است.
🔹آن حادثه نمادی بود از اینکه دشمن چه خوابهای شومی برای ملت ایران دیده است.
🔺اگر مجاهدت نگهبانان وطن نباشد دشمن از ارتکاب هیچ جنایتی مضایقه نمیکند.
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اتهامات سنگین اکبر طبری که امروز توسط نماینده دادستانی در دادگاه خوانده شد....
رشوه، پولشویی، جعل سند!!!
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
مرا با اشک،الفت از قدیم است
که مرغ دل به صحن غم مقیم است
محبین خون ز ابر دیده بارید
عزای #حمزه و #عبدالعظیم است
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
عبد.mp3
1.29M
🎙 عبدالعظیم حسنی علیه السلام
استاد رفیعی
🏴🏴🏴
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
📱شمخانی: ابلهانی که دنبال حصر ما بودند الان در حصر ناشی از اقتدار ایران گرفتار شدهاند
🔹التماسهای ترامپ و هوک برای مذاکره شاهدی بر این مدعاست.
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔴️ نفس محاکمه #اکبر_طبری که سالها جزو افراد پرنفوذ قوه قضاییه بوده، یک دستاورد است.
اگرچه همه انتظار دارند این محاکمه بدون مسامحه باشد اما رئیسی تا اینجا نشان داده باور دارد که با «دستمال کثیف نمیشود شیشه را پاک کرد» و اولویت مبارزه با فساد نیز باید از درون قوه قضاییه شروع شود.
💬 امیرحسین ثابتی
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگ «یار همیشگیم یا سیدالکریم»
🏴همزمان با ۱۵ شوال، سالروز وفات حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
ماجرای جنجالی قانون «تسهیل ازدواج» چیست؟
🔹به تازگی متنی در شبکههای اجتماعی با عنوان طرح «ازدواج اجباری» مجلس یازدهم در شبکههای اجتماعی در حال دست به دست شدن است.
🔹بسیاری با استناد به این متن هجمههایی را به مجلس نوپای یازدهم وارد کردند.
🔹این متن را اولین بار در سال ۹۷ سایت پارسینه با عنوان «قانون دوازده گانه برای تسریع و شتاب ازدواج» منتشر کرده بود.
🔹شفقنا نیز در ۹ خرداد ماه این متن را به نقل از حجتالاسلام محمد ادریسی سردبیر نشریه سراج منتشر کرده است.
🔸اما واقعیت این است که این موضوع نه تنها طرح مجلس یازدهم برای موضوع تشویق به ازدواج نیست بلکه هیچ پیشنهاد هیچ مسئول و یا کارشناس خبره حوزه خانواده هم نیست.
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔴عامل اصلی اشغال فضای مجازی توسط دشمنان را بشناسید
اگه به جای این چت های مسخره یکم رو کار وزارت خونت تمرکز می کردی الان وضع آی تی ما این نبود!
یه وزارت خونه اینقدر کار داره که شما 24 ساعت هم کار کنی باز وقت کم میاری!
چطور میرسی این کارا رو کنی شما؟؟؟؟؟
🔗 حــــــــاج احمــــــــــد
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔴شیفتگان قدرت
اصلاحطلبان عملا از حاکمیت عبور کردهاند و از نظام خارج شدهاند. گروه اندکی از آنها که شیفته قدرت هستند در برزخ «ماندن» یا خروج از نظام در بلاتکلیفی به سر میبرند. این #گروه_برزخی_ها برای انتخابات ۱۴۰۰ آماده میشوند.
"حسن عباسی"
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
هدایت شده از 🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
#بسم_رب_الشهدا
انشاءالله از امشب با زندگینامه #شهید_مرتضی_جاویدی معروف به #اشلو در خدمت شما بزرگواران هستیم.
#شهیدی که وقتی #امام_خمینی_ره از رشادت و شهامتش میشنود تمام قد می ایستد و #شهیدجاویدی را در آغوش میگیرد و می بوسد.
#التماس_دعا✨
🍂 @golestanekhaterat
#مقدمه
این داستان برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال 93 شهر آمِرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بینظیر #سپهبدشهیدقاسم_سلیمانی در قالب داستانی عاشقانه روایت شد.
پیشکش به #روح_مطهر همه شهدای مدافع حرم، شهدای شهر آمرلی و شهید عزیزمان #حاج_قاسم_سلیمانی
آمرلی در زبان ترکمن یعنی امیری علی؛ امیر من علی علیه السلام است.
🍂 @javanan_enghelabi313
📚 #تنها_میان_داعش
📝 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
❤️ #قسمت_اول
💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانهای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر #بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید.
دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد میشد، عطر #عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد!
💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد.
همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دقّالباب میکند و بیآنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟»
💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...»
هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطهای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟»
💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :«الو... الو...»
از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو میشناسی؟؟؟»
💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟»
از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خندهای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!» و دوباره همان خندههای شیرینش گوشم را پُر کرد.
💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من بهشدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب #عاشقانهای که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای #عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک!
💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم.
از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است.
💠 دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خندهای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم میبرمت! ـ عَدنان ـ »
برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟...
#ادامه_دارد...
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
📚 #تنها_میان_داعش
📝 نویسنده : #فاطمه_ولی_نژاد
❤️ #قسمت_دوم
💠 در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد.
حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را میدیدم.
💠 وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از #خجالت پشت پلکهایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب میکرد.
عمو همیشه از روستاهای اطراف #آمِرلی مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد میکردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم.
💠 مردی لاغر و قدبلند، با صورتی بهشدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیرهتر به نظر میرسید. چشمان گودرفتهاش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق میزد و احساس میکردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک میزند.
از #شرمی که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقبتر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم میداد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم.
💠 از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم #تشیّع و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه #صدام اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زنعمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زنعمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟»
رنگ صورتم را نمیدیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب میفهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم میکرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :«این کیه امروز اومده؟»
💠 زنعمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجرههای قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :«پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :«نهار رو خودم براشون میبرم عزیزم!»
خجالت میکشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب میدانستم زیبایی این دختر #ترکمن شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است.
💠 تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباسها را در بغلم گرفتم و بهسرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد.
لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمیتوانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمیپوشاند که من اصلاً انتظار دیدن #نامحرمی را در این صبح زود در حیاطمان نداشتم.
💠 دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم میزد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمیداد.
با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ #حیا و #حجابم بودم که با یک دست تلاش میکردم خودم را پشت لباسهای در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف میکشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند.
💠 آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بیپروا براندازم میکرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد #اجنبی شده بودم، نه میتوانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم.
دیگر چارهای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدمهایی که از هم پیشی میگرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمیشد دنبالم بیاید!
💠 دسته لباسها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباسها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دستبردار نبود که صدای چندشآورش را شنیدم :«من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟»
دلم میخواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمیتوانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباسهای روی طناب خالی میکردم و او همچنان زبان میریخت :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!»
💠 شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس میکردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون میریخت، حالم را به هم زد :«دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!»
نزدیک شدنش را از پشت سر بهوضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد...
#ادامه_دارد...
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──