eitaa logo
جوانان اباعبدالله
642 دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
6.6هزار ویدیو
497 فایل
🔵این کانال برای بچه های گل بخش امامزاده-بادرود 🌺🌺🌺🌺🍀🍀🍀🍀🌷🌷🌷🌷 ⁦🇮🇷⁩ما تا آخرین نفس پای ولایت ایستاده ایم... 👌با جوانان کارها دشوار نیست.🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
288.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦پشت پیرهنشان نوشتند کـربلا؛ اما هیچ‌گاه حرم را ندیدند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏴🏴 🆔️ @javanane_abaabdellah🇮🇷
🔺‏این عکس معروف از رزمنده ۱۳ ساله در دوران دفاع مقدس را محمد صیاد در کردستان ثبت کرده است. این نوجوان، سردار (حاج یونس) است؛ همان شهیدی که در دفاع ۱۲روزه مقابل رژیم صهیونی به شهادت رسید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏴🏴 🆔️ @javanane_abaabdellah🇮🇷
4.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️شهید مدافع حرم سیگاری در شب اعزام: من کعبه رو خراب کنند نمی‌رم حرم حضرت زینب سلام الله علیها یه چیز دیگه است.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏴🏴 🆔️ @javanane_abaabdellah🇮🇷
3.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌لحظات وداع با شهید مدافع حرم محسن حججی 🔸یک ساعت پیش از اعزام محسن، مادرم با من تماس گرفت و گفت: «محسن دارد به سوریه می‌رود.» 🔹همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم تا با محسن خداحافظی کنم. ▪️ما بسیار گریه و زاری می‌کردیم؛ اما محسن واقعاً صبور بود و عاشقانه به‌سوی شهادت رفت. راوی: خواهر شهید 🏴🏴 🆔️ @javanane_abaabdellah🇮🇷
● مرتضی درتحمل سختی زبانزد هم قطارانش بود. تحمل سختی برای او دوره خودسازی بود‌.در عملیات آبی خاکی شمال کشور در هوای به شدت گرم ناگزیر می شود چند بار یک عملیات را تکرار کنند. ●وقتی این عملیات سخت تمام شد، همه برای جرعه ای آب له له می زدند ولی اوبه همراه دوستش اکبرشهریاری که بهمن ۹۲ درحوالی حرم حضرت زینب(س) به شهادت رسید سقا شده،وخود بدون نوشیدن جرعه ای آب به پادگان باز می گردند. ● مرتضی درجریان عملیات حلب نیز روزه بود و در همان حال مسئول اطلاعات به تنهایی برای شناسایی موقعیت تروریست های تکفیری خطر می کرد و آخرشب باز می گشت. ●یک شب زمستانی وقتی از شناسایی بازگشت به شدت گرسنه بود پرسید غذاهست گفتیم مقداری عدس داشته ایم که تمام شده وکمی نان مانده. تکه کوچکی از نان را روی بخاری گذاشت پس از آنکه کمی گرم شد دولقمه ازآن را خورد وخدا شکر کرد و خوابید. ●از مال دنیا هرچه داشت انفاق می کرد. مرتضی سن زیادی نداشت اما سرپرستی دو یتیم و یک بدسرپرست را برعهده داشت و از حقوق کمی که دریافت می کرد، کمک خرجی آنان را هم پرداخت می‌کرد. ● او یک بار زندگی اش را در واقع حراج کرد تا بتواند شش خواهر دم بخت یکی از دوستانش را راهی خانه شوهر کند و دست آخر ماشین خود را فروخت تا یک دوست نیازمندش را سرپناه بدهد! از او پرسیدم: «خودت چی؟» جواب داد: «ماشین که کمبود نیست این همه ماشین عمومی مال منه دیگه!» 📚کتاب فرمانده نابغه 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏴🏴 🆔️ @javanane_abaabdellah🇮🇷
📝 فرازی از وصیتنامه چون بدون زیارت و با آرزوی از این دنیا می روم خواهش میکنم که ان شاءالله بعد از آزادای کربلا، عکس مرا به عنوان زائر امام حسین(علیه السلام) بزرگ آموزگار شهادت؛ به کربلا برده و در زیر پای امام (علیه السلام) نصب نمایید و در زیرش جمله «با آرزوی زیارت تو شهید شدم یا حسین علیه السلام» را بنویسید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🏴🏴 🆔️ @javanane_abaabdellah🇮🇷
فـــرازی از وصیتنامہ : 💢مــــــادر جان!اگر راه کــــــــربلا باز شد، حتما به آقــــایم بگو کہ خیــــــلی دوست داشتم قبـــــــــرِ شش گوشہ‌اش را در بغل بگــــــــیرم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏴🏴 🆔️ @javanane_abaabdellah🇮🇷
« پایِ هر چیزی که درسته بمونید حتی اگه؛ تنها موندید‌ » 🏴🏴 🆔️ @javanane_abaabdellah🇮🇷
یکی از دوستان می‌گفت؛ آخرین بار کربلا دیدمش، موكب شستشوی لباس‌های زائران اربعین بود. در رفتار و گفتار ذره‌ای مشخص نبود تنها پسر مقام دوم نظامی ایرانه! اذیتش کردم آخه تو رو چه به لباس شستن. می‌گفت امام زمان به اینجا نظر خاص داره. راست می‌گفت... ✍️ مهدی قنبری ها 🏴🏴 🆔️ @javanane_abaabdellah🇮🇷
🔹 در یکی از روزهای ماه محرم همراه عباس و چند تن از خلبانان ماموریت حساس و مشکلی را انجام داده و به پایگاه برگشته بودیم... 🔹عباس برای اینکه بقیه در مضیقه نباشند به راننده گفت: پیاده می‌رویم شما بقیه بچه ها را برسانید... 🔹من وعباس سوار نشدم و هر دو پیاده به راه افتادیم پس از دقایقی به یکی از خیابان ها رسیدیم. صدای جمعیت عزادار از دور به گوش می‌رسید عباس به من گفت بریم به طرف دسته عزادار...برسرعت قدم هایمان افزودیم .. پرچم‌های دسته عزاداراز دور پیدابود...خوب که دقت کردم دیدم عباس کنارم نیست... 🔹وقتی برگشتم اطراف و پشت سرم را نگاه کردم دیدم عباس مشغول در آوردن پوتین‌هایش است... به آرامی پوتین و جوراب را از پا در آورد و بندهایش را به همدیگر گره زد و آن را به گردن اویخت... سپس بی اعتنا از کنار من عبور کرد... 🔹با دیدن این صحنه بی اختیار به یاد حر بن یزید ریاحی هنگامی که به حضور امام شرفیاب میشود افتادم... 🔹چند لحظه بعد عباس میان انبوه عزاداران بود و با صدای زیبایش نوحه می‌خواند و جمعیت سینه زنان و زنجیر زنان به طرف مسجد می‌رفتند. من تا آن روز گاهی در ایام محرم دیده بودم که بعضی با پای برهنه عزاداری کنند ولی ندیده بودم که فرمانده کل پایگاهی با پای برهنه در میان سربازان و پرسنل عزاداری ونوحه خوانی کند... ✍️ خاطره از امیر سرتیپ خلبان فضل الله جاویدن 🏴🏴 🆔️ @javanane_abaabdellah🇮🇷
√💕͜͡💓 عاشقانه شهدا عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄ 💍عَقدمان خیلی ساده بود و بی‌تکـــلف.. همانطور که احمـــد می‌خواست، خواستندخطبه‌یِ عقد را بخوانند که دیدم کتش تنش نیســت! گفتم:پس کتت کو؟! گفت:یکی از بچه‌ها مراســـم عقدش بود؛ ولی کت دامادی نداشت، کتم رو هدیه دادم بهش .. 🏴🏴 🆔️ @javanane_abaabdellah🇮🇷
📌عاقبت بخیر به روایت تصویر... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🏴🏴 🆔️ @javanane_abaabdellah🇮🇷