eitaa logo
•|🍃جوانان مهدوی🍃|•
314 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
521 ویدیو
18 فایل
خادم کانال: @karbalaymanAli # کپیِ مطالب آزاد .. به شرطِ صلوات 🍃✨
مشاهده در ایتا
دانلود
★|☕💌 🎈📝..!! 🍃نفس زندگی می‌خواهم تو را فراموش نکنم امّا چه کار کنم که بدی را از حد گذرانده‌ام و هر چه می‌کنم، باز هم یاد تو از خاطرم می‌رود. کاش سنگ محکِ بد بودن فراموش کردن تو نبود! یک بار اگر می‌شود تجدید نظر کن در این سنگ محک بد جور دارد هر روز و هر شب می‌خورد به سرم. جای سالمی دیگر نمانده روی سرم. این،‌ تنها یک سنگ محک نیست یک صخرۀ بزرگ است که هر گاه به آن فکر می‌کنم از کوهی جدا می‌شود و می‌خورد بر فرق سرم و وجودم را متلاشی می‌کند. آقا! این سنگ محک زبان دارد و با من حرف می‌زند. امروز داشت به من می‌گفت: تو به اندازه‌ای که کسی را دوست داری به یادش هستی و به اندازه‌ای که دوستش نداری فراموشش می‌کنی. حالا دیدی که این سنگ محک نیست و صخره‌ای از کوه کنده شده است؟ الآن با ملاکی که این سنگ به دستم داده باید چه خاکی بر سرم بریزم؟ من اگر بخواهم وزن محبّتم را به تو با ترازوی یادی که از تو می‌کنم بسنجم دیگر می‌شود نامم را عاشق گذاشت؟ و اگر دوست نداشتنم را با اندازۀ غفلتی که از تو دارم بفهمم می‌توانم برای لحظه‌ای زنده بودن را تاب بیاورم؟ حالا بگو بدانم آیا تو هم حرف این سنگ محک را قبول داری؟ نکند دارد اشتباه می‌کند! اصلاً مگر می‌شود به حرف یک سنگ اعتماد کرد؟ سنگ‌ها مگر می‌فهمند؟ کاش کلام خدایت را به یادم نیاورده بودی! «وَ إِنَّ مِنها لَما يَهبِطُ مِن خَشيَةِ اللَّهِ و پاره‌اى از سنگ‌ها از ترس خدا (از كوه‌ها) فرو مى‌ريزند». حالا تکلیف مرا معلوم کن با سنگ محکی که شیشۀ نفسم را شکسته. صدای نفسم را می‌شنوی که به زور بالا می‌آید؟ کاری برایم کن آقا! حال و روزم خراب است. شبت بخیر نفس زندگی! @raieheh..
★|☕💌 🎈📝..!! 🍃قشنگ‌ترین یاد خدا من قبول کرده‌ام که فراموشکار نیستم. کسی که همه چیز یادش می‌ماند و تنها تو را فراموش می‌کند فراموشکار نیست. کاش همه چیز را فراموش می‌کردم تا برای فراموش کردن تو بهانه‌ای داشتم که کمی آرامم می‌کرد. من فراموشکار نیستم. همه چیز در ذهنم خوب می‌ماند حتّی خاطره‌های کوچک سال‌ها پیش و آدم‌هایی که چند روزی بیشتر خاطره نساخته‌اند برایم. هم محبّت‌ها در خاطرم می‌ماند و هم کینه‌ها را فراموش نمی‌کنم. کسی یک بار و فقط یک بار محبّتی در حقم کرده و من سال‌هاست که محبّتش را در ذهن نگه داشته‌ام و هر وقت که می‌بینمش خودم را مدیون محبّتش می‌دانم. حتّی وقتی که خودش نیست تا نامش می‌آید پیش این و آن از محبّتی که در حقّم روا داشته سخن می‌گویم و پشت سرش سبد سبد گلواژه‌های تقدیر نثارش می‌کنم. من فراموشکار نیستم و کسی چه می‌داند که فراموشکار نبودن عقده‌ای جانکاه شده برایم و چگونه فریاد بزنم که: اگر بناست تو را فراموش کنم دوست ندارم چیزی به یادم بماند حتّی نامم. خوش به حال فراموشکارها! اگر بپرسی چرا تو را فراموش کرده‌اند می‌گویند ما هیچ چیز را در یادمان نگه نمی‌داریم. حالا که نصیب و روزی من یاد تو نیست ای کاش فراموشکار شدن را نصیبم می‌کردی! من از خودم ناامیدم می‌شود تو تکلیف مرا معلوم کنی؟ می‌خواهی توفیق یادت را روزی‌ام کنی؟ اگر آری، کاش زودتر کاسۀ دلم را پر از این روزی می‌کردی و اگر نه، زودتر توفیق فراموشکاری را نصیبم کن. من خاطری را که تو در آن جا نمی‌گیری نمی‌خواهم. این خاطر، یک زباله‌دان بیشتر نیست نفسم بند آمده از بوی تعفّن این زباله‌ها. زودتر خلاصم کن آقا! شبت بخیر قشنگ‌ترین یاد خدا! @raieheh..
★|☕💌 🎈📝..!! 🍃معشوق نازآفرین گرفتارم کرده‌ای. گرفتار این عکس. عکسی که از من روی دیوار دلت نشسته و شباهتش به تو به قدری است که تماشایش دلی برایم نگذاشته. گرفتارم کرده‌ای. گرفتار خیال خودت. گویی رسالت این عکس آن است که مرا غرق در خیال تو کند. گرفتارم کرده‌ای و نشسته‌ای به تماشا. تماشای این گرفتاری اگر به دلت می‌نشیند، نوش جانت. هر چه قدر هم که گرفتارترم کنی باز هم راضی‌ام. تو بنشین و تماشا کن و لذّت ببر از این همه گرفتاری ولی در میان تماشا کردن‌هایت یک معمّا را هم برایم حل کن. خودت می‌دانی با همۀ بدی‌ام با وجود نامۀ عمل سیاهم و قلبی که آلوده به هزار جور گناه است از ته دل، آرزوی یک بوسه به گونۀ تو را دارم. از وقتی شباهت این عکس را با تو فهمیدم برای خنک کردن داغ بوسه بر تو می‌خواستم عکس را بردارم و پشت هم ببوسمش. می‌خواستم عکس را بردارم و در آغوش بگیرم. می‌خواستم عکس را بردارم و نوازشش کنم. هر چه کردم، عکس را از روی دیوار دلت بردارم نشد که نشد. لبم را نزدیک گونۀ عکس بردم ولی بند انگشتی فاصله تا عکس داشت که بیشتر پیش نرفت. قصۀ تازه نگه داشتن این داغ در دل من چیست؟ راز دور نگه داشتن لب من حتّی از گونۀ عکسی که شبیه توست چیست؟ بوسیدن تو حرام است یا لب من لایق بوسیدن نیست؟ بوسیدن تو که حرام نیست و تو هم که دریایی و با لب من آلوده نمی‌شوی. تازه این عکس است عکسی که از آرزوی تو از من کشیده شده. پس چرا داغ دلم را تازه نگه می‌داری؟ باشد، اگر از تماشای این دل داغدیده شاد می‌شوی بیشتر بسوزان دلی را که در حسرت است. شبت بخیر معشوق نازآفرین! @raieheh..
★|☕💌 🎈📝..!! 🍃صاحبخانۀ مهربانم همیشه وقتی که از خانه‌ام بیرون می‌رفتم و بعد از چند روز، حتّی بعد از یک روز بر می‌گشتم همه می‌شنیدند که تا می‌رسیدم به خانه می‌گفتم: هیچ کجا، خانۀ آدم نمی‌شود. عجب آرامشی دارد خانه! حالا که برگشته‌ام به دلت که تنها خانۀ من است با همۀ وجودم دوباره می‌گویم: هیچ کجا خانۀ آدم نمی‌شود. عجب آرامشی دارد خانه! آقا! ممنونم که در را باز نکردی. من فقط خیال رفتن داشتم ولی همین خیال چنان بلایی بر سرم آورده بود که خودم را آن سوی درِ خانه تصور می‌کردم. من نمی‌خواستم بروم. فقط می‌خواستم ببینم تو چه قدر مرا دوست داری و چه قدر از دستم خسته شده‌ای امّا همین قدر که سر سوزنی احتمال می‌دادم که نکند در را باز کنی و مرا از خانه بیرون کنی گویی که سال‌هاست از خانه بیرون بوده‌ام. هیچ کجا خانۀ آدم نمی‌شود. عجب آرامشی دارد خانه! یک چیز بگویم باورت می‌شود؟ به قدری خیال بیرون کردنم از خانه برایم وحشتناک بود که هنوز هم دارم از ترسش می‌لرزم. چه کار کنم هنوز هم باور نمی‌کنم که این قدر مهربانی! و هنوز هم می‌ترسم یک روز از دستم خسته شوی و مرا از خانه بیرون کنی. من در این عالم فقط یک خانه می‌شناسم آن هم خانۀ دل توست. من اگر از دلت بیرون بروم در کاخ باشم یا کوخ، در بهشت یا جهنّم دیگر هیچ فرقی نمی‌کند. کسی که در خانۀ دل تو جایی برای خودش باز نکرده بی‌خانمان است، حتّی اگر سند شش دانگ همۀ خانه‌های روی زمین به نامش خورده باشد و حتّی اگر همۀ بهشت را در اختیارش گذاشته باشند. من روی قول تو حساب باز می‌کنم. یک مرد اگر در این عالم باشد، آن یکی تویی. مرد است و قولش. کاش به من قول می‌دادی هیچ گاه مرا از دلت بیرون نخواهی‌کرد. خودت می‌دانی که این قول چه قدر دلم را آرام می‌کند. قول من قول نیست امّا تو که جنس بی‌بها را گران می‌خری! قولم را قول حساب کن و این حرفم را بشنو: من هم قول می‌دهم کمتر آزارت دهم. شبت بخیر صاحبخانۀ مهربانم! @raieheh..
★|☕💌 🎈📝.. میدونی! باید جای هر چیزی رو بلد باشی. باید بدونی کجا بخندی کجا گریه کنی. درست از لحظه‌ای که جاها رو گم کنی یا عجیب به نظر میای یا دیوونه. و این تازه نمود ظاهریته. تو باطن هی میشکنی و از اینکه از پس خودت برنمیای احساس افول میکنی. میدونی! هم ذات پنداری و تصویرسازی گذشته‌های خودت در حال یا آرزوهای آینده دیگران، اگر چه گاهی اجتناب ناپذیره؛ ولی سقف داره، حد داره، ته داره. میدونی! خنده داره که هم وقتی غمگینی خفه خون بگیری، هم وقتی خوشحالی. همیشه باید یه نقطه بروز و ظهور واسه روز مبادا کنار بذاری. میدونی! من میدونم همه چیز گفتنی نیست، که اگر باشه هم شنیدنش در توان هر کسی نیست؛ اما یه روزایی، یه وقتایی، واسه خودت بگو، از خودت بشنو، با خودت بخند، با خودت زار بزن. بذار ته همه رفتن‌ها و انتهای همه موقتی‌ها، تو برای خودت بمونی، تو برای خودت دائمی باشی. میدونی! بسه مثل یه سوم شخص خودتو در دیگران ببینی و مرور کنی. اول شخص باش، بکر و بی مرور، در لحظه اکنون، بی نگاه حسرت به دیروز و بدون ترس از فردا.. میدونی! منم میدونم که تو میدونی. فقط اراده کن که دونستن‌هات قاطی تونستن‌هات شن.. . . @raieheh..
★|☕💌 🎈📝.. حال که پیر تر شدم از وقتی که جوان تر بودم، نشسته ام پای نوشتن. در یک روز ابری بهاری که از پشت پنجره، برگ درختان را میبینم که باد و باد تکانشان میدهند و هر چند یک بار باران سردشان میکند. رادیو کوچک الکترونیکی دارد به سوی تو به طرف کوی تورا از داریوش رفیئی میخواند و مرا اتصال میدهد به گذشته های دور. گویا اتصال به زمان از صوت همواره با من بیشتر ارتباط برقرار میکند تا دیدن عکسهای قدیمی. شاید دلیلش عدم حد و مرز دار بودن صداست و درگیر بودن تصویر با نور و فاصله است. شاید تفاوت در تکرار صوت باشد و تصویر را فقط میشود یک بار دید. هوا با ابرهای سنیگنش تاریک تر میشود و روشنی و سبزی برگها بیشتر به چشم میخورد. هوای بهاری همیشه سنگین میشود. همیشه ترکیبی از تغییراتی است که مدام جایگزین یکدیگر میشوند. موسیقی به شب به گلستان تغییر میکند و مرا با خود به برگی دیگر از خاطرات میبرد. خاطراتی که نمیدانم چه هستند، اما حسی خوب با آرامش با خود میاورند. حسی که شاید پدر و پدرانم هم داشتند. حسی که از دل موسیقیایی این کهن بوم بر میاید. هوا بادی است. برگها در باد میرقصند. درخت کاج از همه درختهای داخل حیاط راحت تر حرکت میکند و درخت دیگری آن سوی حیاط که نمیدانم اسمش چیست، سنگین میرقصد. گویا کرشمه باد آنقدر برایش کافی نیست تا وا دهد. بهار دلنشین بنان را از همه بیشتر دوست میدارم. بهار صوتیی که رادیو کوچک الکترونیکی ما دارد حالا پخش میکند. اینکه مرا چگونه موسیقی به این بر و آن بر میبرند مهم نیست. اینکه روی مبل راحتی داخل اتاق نشسته ام و روبرویم دو پنجره بزرگ روبه حیاط است که فقط بالای درختان را میبینم مهم نیست. اینکه ابرهای بهاری امروز تاریکیشان را به دل خانه آورده اند مهم نیست. اینکه باد برای یکی بشکن میزند و برای یکی زمزمه تا بهار دلنشین میکند هم مهم نیست. تنها چیزی که مهم است لحظه های جاودان است که نمیمیرند. میمانند، خاطره میشوند و بقا میکنند. با بود ما یا نبود ما. این روز ها را قدر بدانیم. .. . . @raieheh..
★|☕💌 🎈📝.. مشترک مورد نظر در حال حاضر در دسترس نیست.. اما به حرمت روزی که قدم در دنیای سنگ فرش قلبم میگذارد... با خود عهد کرده ام چشم هایم را به روی غیر او ببندم... تا روزی که آمد با افتخار بگویم: تو اولین گناه پاک نگاهم بودی! بی آنکه بدانم تو کیستی و کجایی نه در دنیای واقعی و نه در دنیای خیال و نه در دنیای مجازی عاشقانه هایم را در گوش غیر تو نمی خوانم تا وقت آمدنت آوازم یگانه باشد تنها برای تو و حنجره ام خسته نباشد از تکرار عاشقانه ها نمیدانم کیستی و کجایی اما تمام زیبایی هایم را به خاطر تو پنهان میکنم! نمیخواهم وقت آمدنت شرمسار باشم از اینکه با هزاران غیر تو مشترک شده باشم! اشتراک واژه ی عمیقی است و چه شیرین است اگر با یکی باشی تنها برای یکی.... . . @raieheh..
★|☕💌 🎈📝.. زمان گذشت... زمان گذشت و قلبم گواهی می دهد که به یقین تو می آیی. تو می آیی و آیینه های زنگار گرفته قرن ها جهالت و سکوت و روزمرگی را دوباره جلا خواهی داد. تو می آیی و قلب های سیاه شده از تنهایی را دوباره با حضور روشنی بخش خود نورانی خواهی کرد. تو می آیی و دلم را خویشاوند تمام پنجره های جهان می کنی. تو می آیی و چشمان جهان را به آبشاران زلال معنویت پیوند می زنی. تو می آیی و فریادهای فرو خفته ستمدیدگان جهان را معنا می بخشی. تو می آیی و گوش جهان را که از فریادهای گوشخراش شیاطین کفر و الحاد کر شده است، با زمزمه روح بخش محبتت نوازش می کنی. تو می آیی و من خوب می دانم که روزی از همین دریچه که سال هاست بسته مانده است، جوانه ای خواهد رویید؛ جوانه ای سبز که از خیال همیشه منتظر من به سمت آسمان های آبی حضور تو سر بر خواهد آورد. تو می آیی و زمین در زیر پای تو از شادی می شکفد. تو می آیی و رودهای احساس، از دستان پر مهر نسیم، بر منتظران واقعی ات جاری می شوند. ای تجلی مهر خداوند در زمین! شوره زار خشک دل های خسته مان در انتظار نوازش نرم نگاه پر مهر توست! سوار سبزپوش آرزوهای ما! روایت گر فتح و پیروزی مسلمانان! وارث بدر و حنین! ذوالفقار حیدر در دستان توست و نرمی کلام مصطفی از زبان تو جاری می شود. یا حُجّةُ اللّه علی خلقه! هلا نگاه تو باران ترین باران ها ببار بر در دل تبدار این بیابان ها بگو که پنجره بر دوش، تا کجا آخر سکوت و صبر تو و پرسش خیابان ها چه قدر این دل بر باد رفته ام خوانده است تو را زحنجره زخمی نیستان ها  . .  @raieheh..
★|☕💌 🎈📝.. پاییز را میشود در حال و هوای این روزها دید... پاییزی که آدم را در خانه دیوانه میکند... خصوصا اینکه تو رفته ای و نگفتم هیچ غم هجرانت با دل آدم چه میکند... گفتم باید برویم و بگذریم تا برسیم... اما ته دلم و شاید ته دیدگانم اشک آلود بود... و من غم داشتم و دارم...  و این هوای پاییزی با تمام حس های خوب قدیمیش... حس های شهریوریش... مرا از خانه این روز ها دو بار بیرون میکشد... و باز شب که باز میگردم... تمنای باز قدم زدن های انفرادی را دارم و فرو رفتن به حس های خوب گذشته پاییزی مثل مدرسه... خنک شدن هوا... برگ های هفت رنگ و باران هایی با بوی خوش خاک...قاصدکهای سرگردان در کف خیابانهای نم زده... چقدر من مجنون میشوم از حس های خوب طبیعی...و ناگاه یادم می آید که تو نیستی... نیستی که از این حسهای خوب قدم زنان برایت بگویم... برایت بگویم که من چقدر طلایی بودم در خیابانهای شلوغ و در پس  نگاه درگیر مردم به زندگی ...در افکار خودم بال میزدم و پر میکشیدم به آفتاب طلایی پاییز و گریزان پناه میبردم از سایه های خنک و  رقص برگهای نیمه مرده به آفتاب زرد و گرم پاییز! امروز نیستی... اما در پس ذهنم در خیال پاییزی من میگنجی... با آمدنت دست از تمام دوستان کشیدم... به برخوردهایشان حساس شدم و هر روز بیشتر در این فکر فرو میروم که من بی تو تنها ترینم و تو تنها کسم هستی که میتوان او را دوست دانست و دوست داشت و عاشقش بود. از حضورت ممنونم... باش تا پاییز ها قدم بزنیم زیر برگریزان چنار و نگاه کنیم از دریچه آبهای باران زلال کف خیابان ... آسمان نیاز عشقمان را. تو باش ... بقیه حسهایش با من! @raieheh..
★|☕💌 🎈📝.. روزی که با خودت مینشینی و فکر می کنی چقدر این عمر زود میگذرد و کم کم متوجه می شوی عادت هایی که از آن لذت میبردی دارند عوض میشوند و دیگر خودت را درگیر مسائلی نمی کنی که از آن لذت میبردی، بی اختیار دچار کسالتی میشوی ناشی از گذر این عمر و جوانی و پا گذاشتن به ابتدای سی سالگی.. وقتی که موسیقی روزانه ات به بنان و سنت میرسد و ناخداگاه از آنها لذت وافر میبری... وقتی که دیگر دوازده ماه سال را میتوانی از لحاظ سرعت عبور پیش بینی کنی، بی شک اتفاقی در وجودت افتاده، بی شک زمان که این همه در عدم درکش زندگی میکردی برایت قابل لمس تر شده و برایت دیگر تازگی عبور سریع را ندارد. و تو میدانی که میگذرد و در گذشتش هیچ بازگشتی نیست. میدانی پاییز که می آید اگر سخت میگذرد بعد آن زمستان سردتر است و لذت بهار شدن سختی و رنج این سرما را تعدیل میدهد. این روزها فکر میکنم باید کارهای بزرگ انجام شوند و به قول شخصی "دنیا پر از انسناهایی است که ایده های خوب دارند." زمان و کارهای بزرگ را کنار هم که میگذاری میفهمی که زمان عبور میکند و کارهای بزرگ از دست میروند.. .. . . @raieheh
★|☕💌 🎈📝.. از خدا پرسیدم: خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جواب داد: گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر، با اعتماد ، زمانِ حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو. ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز. شک هایت را باور نکن وهیچگاه به باورهایت شک نکن. زندگی شگفت انگیز است.. فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید. مهم این نیست که قشنگ باشی، قشنگ این است که مهم باشی. حتی برای یک نفر مهم نیست شیر باشی یا آهو  مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی کوچک باش و عاشق... که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را.... بگذارعشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی.  موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن. فرقى نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران... زلال که باشی، آسمان در توست.......... . . @raieheh..
★|☕💌 🎈📝.. به این دنیا آمدم.... من به عشق تو.. و به شوق تو و به هوای بال زدن در بیکرانِ محبت توبه این دنیا آمده ام آمده ام بلبلی باشم فرسنگ ها دور از گل ولی عاشقش..و پرستویی که به شوق رسیدن به تو (هر سال )مسیرِ سختِ کوچ را طی می کند...تو بودی که با همان دستی که انگشتی نداشت ، راه خدا را به من نشان دادی. می دانی؟ .... همان جا که در آخرین بند زندگیت فرمودی: بسم الله و بالله.... من از این دورها از پشت فرسنگ ها فاصله قلب سرخم را به سوی تو به پرواز در می آورم ..می آیم تا کنج شش گوشه ات آنجا که تا آسمان و ملکوت یک چشم بر هم زدن راه است .می آیم تادر آغوشِ ضریحت، عشق را پیدا کنم❤️ .... .. . . @raieheh..