📌دوشنبه هفته پیش #پرونده_ویژه ای با عنوان #زمین_بازی درباره #جنگ_نرم رو باز کردیم.
🖊توضیح دادیم کلا جنگ نرم چی هست و به چه دلیل از این ترفند استفاده میشه.
امروز در ادامه همون موضوع در خدمتتون هستیم..
💎همرا باشید لطفا و برای آگاهی دوستانتون مطالب رو نشر بدین👌🏻
یک حقیقت تلخ (•ˇ_ˇ•)
امروز جنگ نرم📱 همه جانبه دشمن از دروغ و فریب گرفته تا شایعه و شبهه پراکنی در مسائل ریز و درشت ایران ، قابل انکار نیست.
❌ با اینحال، برخی آن را انکار میکنند ❌
و این خود نیز »بخشی« از جنگ نرم است.
#زمین_بازی
#جوانه_نور
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
قصد شوم😈
تاحالا پرسیدی دشمن🇺🇸با جنگ نرم دنبال چی هست؟؟
☠️تفرقه☠️
تمام دروغ ها را میگوید تا میان مردم تفرقه اندازد،
مارا نسبت به هم بیتفاوت کند
مارا نسبت به هم بدبین کند
مارا نسبت به هم ناامید کند
همین سبب سست شدن اراده ها میشود،
سبب ضعف میشود،
سبب میشود تا رشته های اتحاد از هم گسسته شود.
☠️پوشاندن حقایق☠️
تمام دروغ ها را میگوید تا حقایق را وارونه نشان دهد،
تمام نیروی خودرا صرف تبلیغ در این امر میکند تا حقیقت امور به مردم نرسد.
#زمین_بازی
#جوانه_نور
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
📱خط مقدم جنگ📱
📎اول✓باید قبول کنیم که در حال جنگ هستیم و مورد تهاجم فرهنگی قرار گرفتیم،
📎دوم✓وقتی پذیرفتیم که در جبهه جنگ نرم قرار داریم حالا باید تمام نیرومون رو جمع کنیم برای مقابله با بیگانه و ضربه زدن به او،
📎سوم✓اهداف دشمن رو شناسایی کنی،کجا ها رو میخواد با جنگ نرم نابود کنه..🧐
#زمین_بازی
#جوانه_نور
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
همه این ها هدف موشک🚀 های رسانه ای💻📺📻🗞📱 جنگ نرم بیگانه قرار گرفته اند.
#زمین_بازی
#جوانه_نور
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
هنرمندان و اهالی فکر و نظر،
نیروی مسلح جنگ نرم هستند.
#امام_خامنهای
#زمین_بازی
#جوانه_نور
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا به حال هندونه خوردن لاکپشت رو دیده بودی؟ 😯🤨😆🤪
#شگفتانه
#جوانه_نور
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• #رمان_ریحانه #قسمت_143 زیر لب میگم: خداروشکر اما چیزی که از ذهنم عبور میکنه،
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈•
#رمان_ریحانه
#قسمت_144
عمه و سمانه بعد از مدتی رفتن، اما اون حالت معذب و مشکوک مامان تا یکی دو ساعت بعد همچنان باقی موند.
امشب به خواست مامان، زودتر راهی رختخواب شدیم.
با خاموشی لامپها، کمکم سکوت همه جا حاکم شد.
مطهره و هانیه خیلی زود خوابشون برد. اما من هر چقدر تلاش کردم نشد که نشد.
صدای چرخوندن کلید میاد؛ نگاهی به ساعت رومیزی میاندازم. ساعت ده و نیم هست؛ حتما بابا از سر کار اومده.
با شنیدن صدای بابا که با مامان سلام و احوالپرسی میکنه، میشینم تو رختخواب؛ شاید بهتر باشه به بهونه گفتن سلام و خسته نباشید به بابا، خودم رو از این خواب زودتر از موعد خلاص کنم.
اما همین لحظه صدای بابا میاد که میپرسه: بچهها کجان؟
-امشب زودتر فرستادمشون که بخوابن؛ باید راجع به موضوی با هم صحبت کنیم.
+خیر باشه! چی شده؟
-برو دست و صورتت رو بشور تا یه چایی برات بریزم؛ حالا میگم بهت.
اونطور که معلومه اوضاع برای بیرون رفتن خوب نیست؛ پس دوباره تو رختخواب دراز میکشم.
یعنی مامان میخواد درباره چه موضوعی با بابا حرف بزنه؟
رمان اختصاصی کانال جوانه نور
✍️به قلم م. بابایی
⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️
📌لینک دسترسی به 🔸قسمت اول🔸
👉https://eitaa.com/javaneh_noor/3592
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈•
#رمان_ریحانه
#قسمت_145
دوست نداشتم فالگوش وایسم، اما فضولیم حسابی گل کرده بود.
با این حال، از اون همه صحبتی که داشتن، به جز چند تا کلمه بیربط چیزی عایدم نشد.
تنها چیزی که میتونم ازش مطمئن باشم اینه که حرفهاشون، به اومدن امروز عمه اینا ربط داشت؛ اما چه ربطی، خدا میدونه!
چشمهام دیگه سنگین شده و نمیتونم بیشتر از این طاقت بیارم. تصمیم میگیرم سخت نگیرم و زودتر بخوابم...
...
هوا داره کمکم خنک میشه و این یعنی پاییز نزدیکه.
تابستون امسال، هر چند خیلی سخت و پر هیجان گذشت؛ اما خداروشکر به خیر گذشت.
تنها اتفاق خوبش پیدا کردن یه دوست جدید بود که خداروشکر تا الان بدی ازش ندیدم.
هر چند بعد از ماجرای ترانه، چشمم از هر دوستی و رفاقتی که تا این حد صمیمانه باشه، ترسیده.
ولی زندگی در جریانه و همین اتفاقات تلخ و شیرین در کنار هم هستن که زندگی رو میسازن.
به قول مامان، مهم اینه که نگاهمون به این اتفاقات چیه و چطور از اونها عبور میکنیم.
من هم ممکنه امروز ندونم منظور مامان از این حرف، دقیقا چی هست یا چطور میتونم اون طور که باید رفتار کنم، اما امیدوارم که تو همین اتفاقات ریز و درشت، اون چیزی که باید یاد بگیرم رو، آروم آروم یاد بگیرم...
📌پایان فصل اول
رمان اختصاصی کانال جوانه نور
✍️به قلم م. بابایی
⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️
📌لینک دسترسی به 🔸قسمت اول🔸
👉https://eitaa.com/javaneh_noor/3592
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac