من بر ستون خیمهی تو تکیه کردم
با کودکم در روضههایت گریه کردم
این طفلک معصوم هم نذر نگاهت
ناقابل است اما به راهت هدیه کردم...
#پوستر_جمعیت
#محرم
#جوانه
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
یا ابا عبدالله...
دیگر تنها با زبانم نمی گویم
انی سِلم لِمَن سالَمَکُم
با همه ی ارادتم سربازانی برایت خواهم آورد...
#جوانه
#پوستر_جمعیت
#اربعين
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
دوستانی که میخوان عازم سفر بشن تراکتاشونو چاپ کردن 😍
تیم جوانه رو از دعای خیرتون بی نصیب نذارید🌱
•@javanesho_ir
╚══════ ▪️
#تجربه
یکی از خاطرات شیرین از سفر اربعین با بچهها
با سه تا بچه ی کوچیک پیاده تا کربلا رفته بودیم
ماشین گرفتیم تا در نجف سلامی خدمت آقا عرض کنیم و بعد به سمت مرز حرکت کنیم
در راه نجف به همسرم گفتم: بچهها در راه خیلی اذیت شدن برای اینکه خاطرهی خوبی از این سفر در ذهنشون ثبت بشه، براشون از نجف اسباب بازی بگیریم
همسرم موافقات کردن، بعد از زیارت به سمت بازار حرکت کردیم
اما متأسفانه به دلیل قیمت بالای اسباب بازیها منصرف شدیم و بچهها را با وعدهی خرید اسباب بازی در ایران راضی کردیم
همسرم برای رفتن به سمت مرز یک ون گرفتن اما باید منتظر میموندیم تا تمام صندلیها پر بشه
همسرم پیاده شدن تا به راننده در پیدا کردن مسافر کمک کنن
من و خالهام هم مشغول صحبت شدیم
که ناگهان با صدای شادی بچهها به عقب نگاه کردیم
یک سبد پر از اسباب بازی در دست بچهها بود با تعجب پرسیدیم این سبد رو از کجا آوردین
بچهها گفتن: یک خانمی از پنجره دستاش را داخل ماشین کرد و این سبد را به ما داد😭
جالب اینجاست که دقیقا در آن سبد اسباب بازیهایی بود که بچهها دوست داشتن بدون اینکه دعوایی بشه، اسباب بازیها رو بین خودشون تقسیم کردن
مگر پدر میذاره بچهها ش دست خالی شهرش را ترک کنن😭
#تجربههای_شما
#تجربه_اربعین
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
#تجربه
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹
حدادهستم خانم آقای وافی. (خانواده پرجمعیت☺️)
هرسال وقتی حاج آقا و پسرا باهم میرفتن کربلا ومن نمیتونستم کلی غصه میخوردم و شکایت که آقاجان لایق نمیدونی بطلبی😔
تا اینکه خداروشکر سال گذشته قسمت شد و آقا طلبیدن.
قرار بود با ماشین شخصی بریم تامرز ولی خوب تعدادمون زیاد بود و گفتیم پسرا رو با اتوبوس بفرستیم. فردا قرار بود حرکت کنیم که
پدرشوهرم تماس گرفتن و گفتن اتوبوسی یکی از دوستان بانی شده کریه اش رو حساب کنه ولی گفته حتما باید 40 نفر باشین.
شماها بیاید باهم بریم. منم بد اتوبوس🙈اول گفتم نه. بعد دیدم همه باهم هستیم گفتیم یاعلی انشالله که خیره.
مرز مهران خبرها میرسید که دیگه بخاطر شلوغی اجازه تردد نمیدن تصمیم گرفتیم از مرزباشماق بریم. جاده حسابی خطرناک بود ولی هوا عالییی 👌خنک. هیچی گرما متوجه نشدیم الحمدالله.
خیلی هم راحت از مرز رد شدیم.
اونطرف مرز ون گرفتیم و بطرف سلیمانیه. تو راه یکی از بچه ها دستشویی داشت نگه داشتن همان و گم شدن گذرنامه ها هم همان 😁شهر سلیمانیه مهمان یکی از کردهای عراق شدیم.
و فردا عازم کاظمین. بعداز زیارت حرمین شریفین به دعوت یک عراقی میخواستیم بریم یک حسینیه که متوجه شدیم ای داد بیداد هرچی پول داشتیم هم گم شده😔
خیلی دنبال گشتیم دیگه ناامید شدیم
اینم بگم که یکی از دوستان حاج آقا هم همراه ما بود. و پول هارو پسرم گم کرد. جلو در حرم گفتم آقاجان
اون از گذرنامه ها این از پولا. حالا چیکار کنیم با این همه بچه.
اون بنده خدایی که قرار بود مارو ببره حسینیه فهمید داریم دنبال چیزی میگردیم و فهمید پول گم کردیم.
گفت نگران نباشین خانم بچه ها رو. بفرستین باهم دنبال میگردیم. ما با دوست حاج آقا و. پدرشوهرم و. بقیه همراه ها رفتیم حسینیه. بعداز دوسه ساعتی آقایون اومدن و پسرم خوشحال. پرسیدم پولا پیدا شد. گفتن اتفاقی افتاد که معجزه است.
گفتن هرچی گشتیم پولی پیدانشد. اون بنده خدا عراقی گفته بود من دوبرابر پولی که گم کردین رو گذاشته بودم تو همین اربعین خرج کنم. همش مال شما. 😭 وقتی اومده بودن حسینیه دوست حاج آقا پرسیده بود دنیال چی میگشتین؟ پسرم گفته بود پول گم کردیم. اونم گفته بود مهدی مگه یادت نیست جلو حرم کیف پولا رو دادی به من!!مهدی گفته بود پس چرا هیچی نگفتی این همه دنبال گشتیم؟ کار خدا اصلا متوجه نشده بود ما چی گم کردیم. فکر کرده بوده ساک گم کردیم..
حاج آقا و مهدی رفتن پول رو به اون خیر عراقی پس بدن ولی ایشون گفته بود چیزی که در راه حسین دادم دیگه پس نمیگیرم 😭😭😭😭😭
چقدر خجالت کشیدم از شکایت کردن خودم 😭هم پولمون برگشت هم دوبرابر برگشت. ماهم نذر کردیم همون پول رو به طلبه هایی که اونجا هستن و پول کم آوردن. بدیم. چقدر برکت داشت.
چقدر نورانی بود این سفر. سخت بود با بچه. ولی عجب مهماننوازی. عجب میزبانی..جز خیرو برکت تو این سفرچیزی نیست. 😭
السلام علیک یا اباعبدالله
#تجربه_اربعین
#تجربههای_شما
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
#تجربه
سلام
زندگیتون و دلهاتون حسینی
سال ۹۵ بود ، و من برای چهارمین فرزندم باردار بودم، ۵ ماهه
یه شور عجیبی در من ایجاد شده بود و با اینکه حال خوبی نداشتم راهی شدم
خیلی ها می گفتن نرو ، شوهرت بیچاره با تو چیکار کنه و چه جور برات وسایل راحتی تو فراهم کنه، در اون شلوغی خیلی سخته
و من از همینجا خودمو به آقا امام حسین سپردم و گفتم آقاجان من از شوهرم هیچ توقعی ندارم و خودت برام درست کن...
عازم شدیم و البته پیاده روی نرفتیم، چون توانشو نداشتم و ریسک بالایی بود
صبح روز اربعین سامرا بودیم و همسرم گفتن حیفه نریم کربلا و راهی کربلا شدیم، تا عصر و نزدیک غروب توی ماشین بودیم و چون خیابانهای نزدیک شهر کربلا شلوغ بود، ۴، ۵ ساعت تو ترافیک بودیم و ماشین هم ون بود و نتوانستیم پیاده بشیم تا من چند قدمی راه برم
نزدیک شهر کربلا یه جایی دیگه مسیر قفل شده بود و دیگه مجبور شدیم پیاده بشیم، موکبها همه جمع شده بود و فقط بیابان بود....
و من به شدت تمام بدنم و کمر و...درد گرفته بود، به سختی خودمون رو به یه مغازه رساندیم و همسرم ازشون خواست یه جایی برامون معرفی کنن تا بتونم کمی دراز بکشم
ولی اونها گفتن هیچ جا سراغ نداریم
همسرم از شون خواست یه ماشینی برامون جور کنن تا بریم ولی باز هم گفتن شرمنده ایم ولی نداریم
حال من بد شده بود، البته نه دیگه حالم خراب بود، حتی لحظاتی فکر کردم اگه الان خونریزی می کنم و...
هوا رو به غروب بود
نگرانی و ترس رو در چهره همسرم می دیدم و بچها با ترس و اضطراب به من نگاه میکردن، بنده خدا همسرم به هرکس رو می زد....
متوسل شدم به حضرت عباس ، گفتم آقا خیلی ها گفتن نرو ، حاشا به لطفت اگه سرم بلایی بیاد و بگن رفتی بچه ت از دست رفت، من چه جوابی بدم ، من به امید شما اومدم، یا اگه من خونریزی کنم ، در این بیابون، آقا شما غیورین....😭😭
شاید چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که یک ماشین پلیس برامون بوق زد، همسرم جلو رفت گفتن کجا میرین و ما رو سوار کردن و خودشون راهو بلد بودن از جاده های خاکی و فرعی ما رو به کربلا رسوندن و معرفی کردن به یک مینی بوس داخل شهری،من که دیگه حالم کمی بهتر بود سوار مینی بوس شدیم و یک مقداری با اون رفتیم،دیگه اذان مغرب هم گفته بودن که ایستگاه آخر مینی بوس شد و پیاده شدیم
بچه های نوجوان گاری به دست به سمتمان آمدند که حرم بریم و همسرم تاکید کرد تا دم درب حرم بریم و من در دلم می گفتم در این شلوغی اربعین ، دم در حرم....
سوار شدم و شاید حدود ۱۵ ،۲۰ دقیقه رفتیم و ناگهان دیدم روبروی درب حرم هستم ، پیاده شدم ، روبروی پرده قسمت بازرسی زنانه، شاید ۱۰ قدم تا پرده فاصله بود که پیاده شدم، پرده رو بالا زدم و وقتی وارد شدم متوجه شدم حرم آقا ابوالفضل العباس هست.😭❤️
بعد از بازرسی وقتی وارد شدم دیدم خانمی ایرانی اونجا هست ، گفتم جایی برای استراحت میخوام، و اشاره کرد به کنار خودش ، گفت سرداب خلوت هست و من از همونجا رفتم تو سرداب که پله های کمی داشت، سرداب تقریبا خالی بود، و من دراز کشیدم و استراحت کردم و حالم کاملا خوب شد.
و چند ساعت بعد برای زیارت بالا رفتم و زیارت اربعین رو از همونجا خوندم و نزدیک اذان صبح پا برهنه خودم رو روبروی حرم منور ارباب اباعبدالله الحسین دیدم که با ناباوری داشتم گریه می کردم
بعد از اون سال ۳ بار دیگه هم این سفر نوراني رو تجربه کردم و هر بار کرامت های متفاوتی...
الان پسرم سید عبدالله ۶ ساله هست و میگه مامان امسال پیاده بریم،میگم مامان پاهات درد میگیره ، میگه باشه قبول ❤️💓💓💓
#تجربههای_شما
#تجربه_اربعین
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
🏴 صلی الله علیک یا اباعبدالله
مینشاند بر لب عشاق تو لبخندها
«بأبی أنت و أمی» گفتن فرزندها
یا حسینِ بچهها در روضههای خانگی
آب کردهِ در دل مادر پدرها قندها
از پدرها به پسرها میرسد میراث عشق
شورها، شمشیرها، تکبیرها، سربندها
ای خوشا آن مادرانی کز محبت کردهاند
یک به یک نذر حسین فاطمه، دلبندها
تا که سرو خویش را از زیر قرآن رد کنند
سوخته دل هایشان در آتش اسفندها
✍ شاعر: دکتر محمد مهدی سیار
#جوانه
#نسل_حسینی
#فرزندآوری
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
از پدرها به پسرها میرسد میراث عشق
شورها، شمشیرها، تکبیرها، سربندها...
#محرم
#پوستر_جمعیت
#جوانه
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
مداحی آنلاین - علم بزنید - حائری.mp3
7.79M
#جاماندگان
علم بزنید ...
بجای منم تو کربلا قدم بزنید
🎙 #علی_اکبر_حائری
👌بسیار دلنشین 😭
#اربعین
#جوانه
#جاماندگان_اربعین
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
جوانه
#جاماندگان علم بزنید ... بجای منم تو کربلا قدم بزنید 🎙 #علی_اکبر_حائری 👌بسیار دلنشین 😭 #اربعین
سلام و نور 🌱
روزتون بخیر باشه
این صوت👆 رو گوش بدید میخوام یه مطلبی رو بگم ...
#به_یادتم
میدونیم که اشک ها و حسرت های زیادی برای این سفر وجود داره و خیلی ها آرزوی رفتن دارند...
بیاین امسال اربعین رو با زیارت نیابتی از طرف مادرای باردار وشیرده وجا مانده های اربعین نورانی تر کنیم. شاید زیارت نیابتی تسکینی هر چند کم برای قلب های نورانی شون باشه🌱
اگر توفیق زیارت اربعین رو دارین زائر هستین و به سمت مسیر عشق حرکت می کنید و دوست دارید در این مسیر عزیزان جامانده را یاد بفرمایید یه یا (حسین ع) به آیدی پیام بدین تا نام هایی برای شما ارسال بشه 👇
@Admin_javane
قطعا دل های شما هر روز با مادری کردن هاتون زائرِ امام حسین هست، اما اگر جا مانده هستین ودوست دارین به جاتون در این مسیر نورانی پیاده روی وزیارت بشه نام و نام خانوادگی رو به آیدی پیام بدین
@Admin_javane
#جوانه
#به_یادتم
#جاماندگان
#اربعین
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی حسین(ع) سرروی زانوی رقیه(س) گذاشت...😭
#استاد_پناهیان
🏴 الهی بحقّ #حضرت_رقیه سلاماللهعلیها، عجّل لولیّک الفرج...
سالروز #شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها تسلیت باد.
#روضه
#شهادت_حضرت_رقیه
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
.🌙 ⃟🤲🏻"
#دل_بند
_یکی من دعا میکنم یکی تو
+خب
_خدایا همهی مریضا رو خوب کن الهی آمین
حالا تو
+خدایا جور کن مامانم بره کرّرّبلا
الا میالی(الهی آمین)
#دل_بند
#کربلا_با_هزارتا_تشدید_روی_رّ
#الا_میالی
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
#جوانه_مشهد
خسته نباشید میگم خدمت جوانه ای های استان خراسان رضوی🌱
که برای افزایش نسل شیعه و روی زمین نموندن حرف ولی زمان شون، وقت میزارن...
اجرکم عندالله...
باید با کوله باری پُر ،حضرت رو زیارت کنیم...
خدا پشت و پناهتون زائران امام حسین ع 🥺
#جوانه
#جوانه_استان_خراسان_رضوی
#جوانه_مشهد
#اربعین
@javanesho_ir
╚══════ ▪️
#جوانه_همدان
به شما هم خسته نباشید میگم جوانه ای های همدان🌱
اجرکم عندالله...
خدا پشت و پناهتون زائران امام حسین ع 🥺
#جوانه
#جوانه_استان_همدان
#جوانه_همدان
#اربعین
@javanesho_ir
╚══════ ▪️