eitaa logo
هیئت جوانان قمربنی هاشم (ع)-قم
132 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
26 فایل
💠 هیئت جوانان قمر بنی هاشم «علیه السلام» ▫️ چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است زیر عَلَمت امن ترین جای جهان است ... 🔺️قم،خیابان شهیدکلهری،کوچه ۲۳، فرعی دوم،حسینیه بیت العباس 🔻سوالات - انتقادات - پیشنهادات : 🌐 @mahdiyar1100
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 تصاویر شهید سلیمانی و شهید ابومهدی در مسیر راهپیمایی اربعین 🔹این تصاویر را «محمد»، شهروند عراقی از شمال شهر بصره ارسال کرده و نوشته است: «به دشمنان و تفرقه‌افکنان می‌گوییم ما برادریم و شهدای ایرانی، شهدای ما هستند.» 🌗صرفا جهت اطلاع: www.sje.ir @serrfan_jahate_ettela
💠 شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالفقاری : از خواهران می‌خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا (سلام الله علیها) رعایت بکنند، نه مثل حجاب‌های امروز، چون این حجاب‌ها بوی حضرت زهرا (سلام الله علیها) نمی‌دهد. #شهید_ذوالفقاری #حجاب ❣کانال همسفر با شهدا❣ @ham_safare_ba_shohada
🔻 خاطره ای از برخورد شهید ابراهیم هادی با یک معلول 🔅بخوانید: حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد! برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟! 🔅همینطور که آرام حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش تر بریم تا از این آقا جلو نزنیم.! من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می کشید و آرام را میرفت. 🔅ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می سوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی آهسته برویم تا او ناراحت نشود.گفتم: ابرام جون، ما کار داریم، این حرفا چیه⁉️ 🔅بیا سریع بریم. اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این معلول رد نشیم.آنچنان قلب رئوف و مهربانی داشت که به ریزترین مسائل توجه می کرد. او در حالی که عجله داشت، اما راضی نشد حتی دل یک معلول را برنجاند! 📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۳۱ 🌷 ❣کانال همسفر با شهدا❣ @ham_safare_ba_shohada
زن در عصر پهلوی🤔 ❣کانال همسفر با شهدا❣ @ham_safare_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید ❤️ قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد ❣کانال همسفر با شهدا❣ @ham_safare_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مجمع الذاکرین
👈 ⚡آذر1363 🔹️ازصبح به مرخصی کرمانشاه رفتم تا به خانه‌مان تلفن بزنم.خودم را به اسلام‌ آباد غرب رساندم و از آن‌ جا راه افتادم طرف جادۀ سر پل‌ ذهاب. 🔹️هوا دیگر تاریک شده بود و بعید بود ماشینی نظامی به آن طرف برود.خل ‌بازی‌ام گل کرد و قصد کردم حتی اگر شده،پیاده خودم را به پادگان برسانم. 🔹️هرچه ماشین ردمی‌شد،شخصی بود و نمی‌ایستاد100صلوات نذر امام حسین(ع)کردم هرطوری هست امشب بروم پادگان.ازدور که چراغ ماشینی پیداشد،ناامید دست بلند کردم وگفتم:ابوذر... 🔹️وانت تویوتا بود.کمی رفت جلو،زد روی ترمز وآمدعقب.یک نفر کنارراننده نشسته بود.راننده گفت: -من می‌خوام برم ابوذر،ولی شاید نشه بریم.حالا توبیا بالا یه کاری می‌کنیم.راننده جوانی بود حدود27ساله با ریش توپُرمشکی،گفت:جادۀ کرند به پل ذهاب،شب‌ها زیاد امن نیست.من می‌خوام این برادر روبرسونم پادگان الله اکبر و اون‌جا بنزین بزنم.می‌گم شب روبمونیم اون‌جا،بعداز نمازصبح می‌ریم ابوذر. 🔹️وارد پادگان الله اکبر که شد و بنزین زد،پرسید چه‌کار کنیم؟که گفتم:شمارو نمی‌دونم،ولی من اگه شده پیاده برم،بایدامشب خودم روبرسونم ابوذر.حال وحوصلۀ دعوا بافرماند‌مون روندارم. -فرماند‌تون کیه؟من خودم صبح میام براش توضیح می‌دم. 🔸️-نه بابا بحث این چیزانیست.همین دیروز باهاش دعوام شده،نمی‌خوام بیش‌تر بحثمون بشه. هرچه گفت،قبول نکردم.حتی دررا بازکردم پیاده شوم،خندید وگفت:خب بابا.چقدر لج ‌بازی!حالا نازنکن.بشین باهم می‌ریم. 🔴کانال مجمع الذاکرین 🌐 @majma_alzakerin🔰