eitaa logo
یادداشتها و برداشتها✍
49 دنبال‌کننده
63 عکس
142 ویدیو
5 فایل
ارتباط : @rahmani1359
مشاهده در ایتا
دانلود
پاداش احسان عالم بزرگوار جناب آقای حاج معین شیرازی که چند داستان از ایشان نقل شد، فرمودند که آقا سید حسین ورشوچی که در بازار تهران ورشو فروشی دارد یک وقت سرمایه اش از کفش می رود و مقدار زیادی بدهکار می شود، روزی دختری وارد مغازه اش می شود و می گوید من یهودیه و یتیم هستم؛ 120 تومان دارم و می خواهم ازدواج کنم و شنیده ام تو شخص درستکاری هستی این مبلغ را بگیر و معادل آن اجناسی که در این ورقه نوشته شده است جهت جهیزیه ام بده. قبول کردم و آنچه داشتم دادم بقیه را از مغازه های دیگر تدارک کردم و قیمت مجموع 150 تومان شد، دختر گفت جز آنچه دادم ندارم، گفتم منهم نمی خواهم، دختر سر بالا کرد و به من دعا کرد و رفت، پس اجناس را در گاری گذاردم و چون کرایه را نداشت بدهد از خودم دادم وبه خانه اش رفت. روزی با خود گفتم که به رفیقم حاج علی آقا علاقه بند که از ثروتمندان تهران است حالم را بگویم و مقداری پول بگیرم. صبح زود به شمیران رفتم و دو من سیب به عنوان هدیه خریدم در امامزاده قاسم درب باغ او در زدم باغبان آمد سیب را دادم و گفتم به حاجی بگویید حسین ورشوچی است. چون گرفت و رفت به خود آمدم و خود را ملامت کردم چرا رو به خانه مخلوقی آوردی و به امید غیر او حرکت کردی؟ فوراً پشیمان شده وفرار کردم وبه صحرا رفتم و در خاکها به سجده و گریه مشغول شدم و مرتباً توبه و از پروردگار خود طلب آمرزش می نمودم. چون خواستم به شهر برگردم از راهی که احتمال نمی رفت گماشتگان حاجی مرا ببینند برگشتم و چون می دانستم دنبال من خواهد فرستاد تا نزدیک ظهر به مغازه نرفتم، وقتی که مطمئن شدم که دیگر کسی از گماشتگان حاجی را نمی بینم به مغازه آمدم. شاگردان گفتند تا کنون چند مرتبه گماشتگان حاجی علی آقا آمدند و تو نبودی، بلافاصله نوکر او آمد و گفت شما که صبح آمدید چرا برگشتید الحال حاجی منتظر شماست. گفتم اشتباه شده است، رفت پسر حاجی آمد و گفت پدرم منتظر شماست گفتم من با ایشان کاری ندارم بالأخره رفت پس از ساعتی دیدم خود حاجی با عصا و حال مرض آمد و گفت چرا صبح برگشتی حتماً کاری داشتی بگو ببینم حاجت تو چیست؟ من سخت منکر شدم و گفتم اشتباه شده است. خلاصه حاجی با قهر و غیظ برگشت. چند روز بعد هنگام ظهر در خانه نان و انگور می خوردم یکی از تجار که با من رفاقت داشت وارد خانه شد و گفت جنسی دارم که به کار تو می خورد و مدتی است انبار منزل را اشغال کرده و آن خشت لعاب ورشو است. گفتم نمی خواهم، بالأخره به من فروخت به همان مبلغی که خریده بود از قرار خشتی هفده تومان نسیه. طرف عصر تمام آنها که از هزار متجاوز بود آورد، انبار مغازه ام پر شد، فردا یک خشت را برای نمونه به کارخانه ورشو سازی بردم گفتند از کجا آوردی؟ مدتی است این جنس نایاب شده بالأخره خشتی پنجاه تومان خریدند و من تمام بدهی خود را پرداختم و سرمایه را نو کردم و شکر خدای را به جا آوردم. این داستان و نظایر آن به ما می فهماند که شخص موحّد هنگام گرفتاری به غیر خدا باید امیدی نداشته باشد و بداند اگر از غیر او برید و به او چسبید به بهترین وجهی کارش را درست خواهد فرمود. کار خود گر به خدا باز گذاری حافظ ای بسا عیش که با بخت خدا داده کنی منبع: کتاب داستانهای شگفت اثر شهید آیت الله دستغیب (ره)
⭕️ حالت مسافر نسبت به قصد ده روز ❓سوال: حالت مسافر نسبت به قصد ده روز ✅ پاسخ: ⬇️ 🔸 وقتی مسافر وارد محلی می شود: 1️⃣یا مطمئن است که حداقل ده روز می ماند: نماز کامل است. 2️⃣یا مطمئن است که حداقل ده روز نمی ماند: نماز شکسته است. 3️⃣یا شک در ماندن حداقل ده روز دارد: نماز شکسته است. 💠نکته: اگر به هر دلیل قصد نداشت بماند اما تا 30 روز ماندنش ادامه داشته باشد، از روز 31 در هر صورت نمازها کامل است. ------------------ ✅ پی نوشت: توضیح المسائل مراجع، ج ، ص 717 م 1336 ✨🌹✨🌸✨
🌅🌅💥💥💥🌅🌅 قال الله تبارک وتعالی: ✅لو علم المدبرون شدة اشتياقى بهم لماتوا شوقا حدیث قدسی 💫خداوند متعال فرمود : اگر آنان که به من پشت کرد ه اند😔 شدت اشتیاق ومحبت مرا به خود میدانستند از شدت خوشحالی☺️☺️☺️ جان می دادند✅ 💫حضرت موسى در مناجات خود در ڪوه طور عرض ڪرد: یااله‌العالمین (اۍمعبودجهانیان ).💫 جواب شنید: لبیڪ...🌺 سپس عرض ڪرد: 💫یااله‌المحسنین (اۍخداۍنیكوكاران )💫 همان جواب را شنید... سپس عرض ڪرد: 💫یااله‌المطیعین(اۍخداۍاطاعت‌كنندگان )💫 باز همان پاسخ را شنید..‌ سپس عرض كرد: 💫یا‌اله‌العاصین (اۍ‌خداۍ‌گنهكاران ).💫 سه بار در پاسخ شنید: لبیڪ ،🌺 لبیڪ🌺، لبیڪ🌺 💙💚💛 💫موسى (ع)عرض ڪرد: خدایا چرا، در دفعه چهارم ، "سه‌بار" پاسخم دادۍ ؟! خداوند به او خطاب ڪرد: عارفان به معرفت خود،😯 و نیكوكاران و اطاعت‌كنندگان به نیكۍ و اطاعت خود😯، اعتماد دارند، 🙄ولى گنهكاران جز به فضل من ، پناهى ندارند،☺️ اگر از درگاه من ناامید گردند، 😔به درگاه چہ‌ڪسى پناهنده شوند؟!. 🦚🦚🦚🦚🦚🦚🦚🦚 [منتخب‌قوامیس‌الدررملاحبیب‌الله‌كاشانى»ص268]
♦️باز نشسته ها رو انگولک نکنید! بعد از اینکه نورالله بازنشسته شد،حضور او در خانه دائمی شد و انتقادات وی از همسرش به ویژه در مورد خانه و آشپزخانه ، و بحث و گفتگو و فریاد مکرر او برای چیزهای بی اهمیت و غیره زیاد بود. همه فاميل روزی را که نورالله بازنشسته شد، نفرین می کردند. با این حال، آقا نورالله متوجه شد که همه از او ناراحت هستند. بنابراین تصمیم گرفت راهی پیدا کند تا حضور خود را در خانه کاهش دهد. او با قدم زدن در پارک و مراکز خرید برنامه ای برای زندگی خود تنظیم کرد. او به طور هم زمان با یک خانم همکار ۳۸ ساله ملاقات کرد که در گذشته با او کار می کرد. او از وضعیت جدیدش برای خانم تعریف کرد. خانم همکار به او گفت: گوش کن، من در خانه تنها هستم و شوهرم مدتها پیش درگذشته است و من بچه ندارم .. بیا باهم ازدواج کنیم ! نورالله از این حرف خوشش امد وبا خانم رفت و طبق شرع با او ازدواج کرد. صبح روز بعد، او به خانه بازگشت وهمسرش از او پرسید: دیروز کجا بودی؟ او پاسخ داد: "کار پیدا کردم ...!" همسرش خوشحال شد، زیرا می خواست از شر او خلاص شود ، و گفت: خیلی خوبه، شما هنوز جوانی، خوب کاری کردی، اینطوری هم خودتان را مشغول میکنی و هم برای ما خوبه. اما شغل جدید شما چیست؟ نور الله پاسخ داد: نگهبان شب هستم! زنش بهش گفت: عالیه، شغل پر برکتیه ...! القصه، فعلا نورالله هر روز صبح خسته از شغل جدید و شبانه خود از خانه همسر دومش برمی گردد .. وهمسر اولش برایش صبحانه آماده می کرد ... و بعد از صبحانه به او می گوید : پیداست که شما خسته هستید ، برو بخواب واستراحت کن شوهر عزیزم، بعد از ظهر ناهار رو آماده میکنم و بیدارت میکنم تا دوباره به سر کار جدید خود با نشاط و پرانرژی بروی . اینطوری نورالله، اعتبار و احترام خودش را پس گرفت و وقت خود را با چیزی مفید پر کرد. و به خانواده ا ش نیز آرامش بازگشت. امیدواریم اگر بازنشستگان عزیز دچار مشکلی شبیه ایشان شدند، از تجربه نورالله بهره مند شود ... الهی که همه آرزومندان، زودتر از موعد بازنشست شوند!😂😂😂 با احترام *اداره امور بازنشستگان*
عشق و افطار مادرش زولبیا دوست داشت و پدرش بامیه … نیم کیلو بامیه خرید و نیم کیلو زولبیا و رفت خانه، کلید انداخت، در را باز کرد و رفت سمت آشپزخانه و وسایل سفره افطار را آماده کرد، همه ی چیز را سر جایش گذاشت … زولبیا، بامیه، پنیر، نان، سبزی و گردو … نشست سر سفره، قاب عکس پدر و مادرش را در آورد ! یکی را گذاشت کنار زولبیا و دیگری را کنار بامیه… قدر لحظه لحظه بودن با پدر و مادران خود را بدانیم. خیلی زود، دیر می شود!
‌: 💠دعاى مجير 🔹دعاى مجير، دعايى است رفيع الشأن، مروى از حضرت رسول اعظم صلى الله عليه و آله که جبرئيل براى آن حضرت آورد در وقتى كه در مقام ابراهيم عليه السلام مشغول به نماز بود. كفعمى در بلد الامين و مصباح اين دعا را ذكر كرده و در حاشيه آن اشاره به فضيلت آن نموده از جمله فرموده: هر كه اين دعا را در ايام البيض ماه رمضان بخواند گناهانش آمرزيده شود اگر چه به عدد دانه‏ هاى باران و برگ درختان و ريگ بيابان باشد و براى شفاى مريض و قضاى دين و غنا و توانگرى و رفع غم خواندن آن نافع است 🔸این دعای شریف دارای 90 فراز نورانی می باشد که عبارت "أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ" 88 بار تکرار شده است و 176 اسم از اسامی باری تعالی، این دعا را تزیین داده است. 👌برای خواندن این دعا در روزهای 13 و 14 و 15 رمضان فضیلت های بسیاری نقل شده .
‌: 🔴 بهترین غذای قلب ✍امام صادق (ع) فرمودند: گرسنگی، خورشت مومنان است، و غذایی برای روح، و طعامی برای قلب، و صحتی برای بدن است . 📚مستدرک الوسائل، ج۱۶، ص ۲۱۱ نکته: از کلام معصوم، سرسری رد نشویم.این مهم، در درمان بسیاری از بیماریها تجربه شده است.
‌: عن الامام الصادق علیه‌السلام: نَوْمُ اَلصَّائِمِ عِبَادَةٌ وَ صَمْتُهُ تَسْبِيحٌ وَ عَمَلُهُ مُتَقَبَّلٌ وَ دُعَاؤُهُ مُسْتَجَابٌ. امام صادق علیه‌السلام: خواب عبادت و سکوتش تسبیح و عملش پذیرفته و دعایش مستجاب است. 📗من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۷۶.
🍃 سست بودن نیرنگ شیطان 🌺 الَّذِینَ آمَنُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الَّذِینَ كَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ اَوْلِیَاء الشَّیْطَانِ إِنَّ كَیْدَ الشَّیْطَانِ كَانَ ضَعِیفًا 🌸 آنها كه ایمان آورده اند، در راه خدا می جنگند، و کسانی كه كافر شده اند در راه طاغوت (و افراد طغیانگر) می جنگند. پس شما با یاران شیطان بجنگید که یقیناً نیرنگ و توطئه شیطان (در برابر اراده خدا و پایداری شما) سست و بی پایه است. ✍️ سوره نساء، آیه 76
❣️رسول اكرم صلى الله عليه و آله : ✨ وقتى مردى به همسر خود نگاه كند و همسرش به او نگاه كند خداوند به ديده رحمت به آنان نگاه مى كند. 📚 نهج الفصاحه ص۲۷۸ ، ح ۶۲۱
🔻روغن فروش کم فروش مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود میگفت: در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود. هر چه غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمی‌کرد.. تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش، آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند. آن مرد از ترس جان، خیک‌ها را یکی یکی به دریا می‌انداخت. 🔸در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی.»
‌: 🔰 دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان 🌹 بسم الله الرحمن الرحیم 🔹️ "اللَّهُمَّ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الدَّنَسِ وَ الْأَقْذَارِ وَ صَبِّرْنِي فِيهِ عَلَى كَائِنَاتِ الْأَقْدَارِ وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِلتُّقَى وَ صُحْبَةِ الْأَبْرَارِ بِعَوْنِكَ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الْمَسَاكِينِ؛ 🔸️ ! در این روز از پلیدی‌ها و پلشتی‌ها پاکم ساز و بر قضای روزگار بردبارم گردان و به من توفیق پرهیزگاری و همنشینی با نیکان عطا فرما، به امید یاری‌ات ای نور دیده درماندگان!» ┄┅═══••✾••═══┅┄