✍امام علی علیه السلام
به خدا قسم!
اگر آسمانها و زمین را به من بدهند
تا پوست دانهای جو را از
به ستم از مورچهای بگیرم
هرگز چنین نخواهم کرد.
📚نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴
🌹شصت ثانیه دیرآمدن صبح زمستان
باعث شده "یلدا" همه بیدار بمانیم
🌹چهارده قرن نیامدپسر فاطمه؛ اما
شدثانیه ای تشنه دیداربمانیم؟
🍀بهار مومن از #شب_یلدا آغاز میشود
🌹پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :
♦️زمستان بهار مؤمن است، از شب های طولانی اش برای شب زنده داری، و از روزهای کوتاهش برای روزه داری بهره می گیرد.
📚 وسائل الشیعه،ج7،ص302
🌹حضرت صاحب العصر والزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
♦️به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را به حقّ عمّه ام حضرت زینب(س) قسم دهند که فرج را نزدیک گرداند.
📚شیفتگان حضرت مهدی(عج)،ج۱، ص ۲۵۱
🌺ولادت حضرت زینب کبری سلاماللهعلیها مبارک
امام صادق علیه السلام
إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاة.
بهراستی شفاعت ما نرسد به کسی که نماز را سبک شمارد.
بحار الانوار، ج ۴۷، ص: ۲
✅حکایت عجیب علامه جعفری ره با زیباترین دختر دنیا و امیرالمومنین ع
«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتيم. خيلي مقيد بوديم، در جشنها و ايام سرور، مجالس جشن بگيريم و ايام سوگواري را هم، سوگواري ميگرفتيم.
شبي مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) اول شب نماز مغرب و عشا ميخوانديم و شربتي ميخورديم. آن گاه با فكاهياتي مجلس جشن و سرور ترتيب ميداديم.
آقايي بود به نام آقا شيخ حيدرعلي اصفهاني كه نجفآبادي بود. معدن ذوق بود. او كه ميآمد من به الكفايه قطعاً به وجود ميآمد جلسه دست او قرار ميگرفت.
آن ايام مصادف شده بود با ايام قلبالاسد (۱۰ تا ۲۱ مرداد) كه ما خرماپزان ميگوييم و نجف با ۲۵ يا ۳۵ درجه خيلي گرم ميشد. آن سال در اطراف نجف باتلاقي درست شده بود و پشههايي به وجود آمده بود كه عربهاي بومي را اذيت ميكرد. ما ايرانيها هم كه، اصلاً خواب و استراحت نداشتيم.آن سال آنقدر گرما زياد بود كه اصلاً قابل تحمل نبود نكته سوم اينكه حجره من رو به شرق بود. تقريباً هم مخروبه بود.من فروردين را آنجا به طور طبيعي مطالعه ميكردم و ميخوابيدم. ارديبهشت هم مقداري قابل تحمل بود، ولي ديگر از خرداد امكان استفاده از حجره نبود.
گرما واقعاً كشنده بود. وقتي ميخواستم بروم از حجره كتاب بردارم مثل اين بود كه با دست نان را از داخل تنور برميدارم، در اقل وقت و سريع!
با اين تعاريف اين جشن افتاده بود به اين موقع، در بغداد و بصره و نجف، گرما تلفات هم گرفته بود. ما بعد از شب نشستيم، شربت هم درست شد، آقا شيخ حيدرعلي اصفهاني كه كتابي هم نوشته بود به نام «شناسنامه خر» آمد.
مدير مدرسهمان، مرحوم آقا سيداسماعيل اصفهاني هم آنجا بود. به آقا شيخ علي گفت: آقا شب نميگذره، حرفي داري بگو، ايشان يك تكه كاغذ روزنامه در آورد.
عكس يك دختر بود كه زيرش نوشته بود «اجمل بنات عصرها» (زيباترين دختر روزگار)، گفت: آقايان من درباره اين عكس از شما سوالي ميكنم.
اگر شما را مخير كنند بين اينكه با اين دختر به طور مشروع و قانوني ازدواج كنيد (از همان اولين لحظه ملاقات عقد جاري شود و حتي يك لحظه هم خلاف شرع نباشد) و هزار سال هم زندگي كنيد، با كمال خوشرويي و بدون غصه، يا اينكه جمال علي(ع) را مستحباً زيارت و ملاقات كنيد، كدام را انتخاب ميكنيد.
سوال خيلي حساب شده بود. طرف دختر حلال بود و زيارت علي(ع) هم مستحبي. گفت: آقايان واقعيت را بگوييد. جانماز آب نكشيد، عجله نكنيد، درست جواب دهيد.
اول كاغذ را مدير مدرسه گرفت و نگاه كرد و خطاب به پسرش كه در كنارش نشسته بود با لهجه اصفهاني، گفت: سيدمحمد! ما يك چيزي بگوييم نري به مادرت بگوييها؟ معلوم شد نظر آقا چيست. شاگرد اول ما نمرهاش را گرفت! همه زدند زير خنده. كاغذ را به دومي دادند. نگاهي به عكس كرد و گفت: آقا شيخ علي، اختيار داري، وقتي آقا (مدير مدرسه) اينطور فرمودند مگر ما قدرت داريم كه خلافش را بگوييم. آقا فرمودند ديگه! خوب در هر تكه خنده راه ميافتاد.
نفر سوم گفت: آقا شيخ حيدر اين روايت از امام علي(ع) معروف است كه فرمودهاند: «يا حارث حمداني من يمت يرني» (اي حارث حمداني هر كي بميرد مرا ملاقات ميكند)
پس ما انشاءالله در موقعش جمال علي(ع) را ملاقات ميكنيم! باز هم همه زدند زيرخنده، خوب اهل ذوق بودند. واقعاً سوال مشكلي بود. يكي از آقايان گفت: آقا شيخ حيدر گفتي زيارت آقا مستحبي است؟ گفتي آن هم شرعي صد درصد؟ آقا شيخ حيدر گفت: بلي.
گفت: والله چه عرض كنم. (باز هم خنده حضار)
نفر پنجم من بودم. اين كاغذ را دادند دست من. ديدم كه نميتوانم نگاه كنم، كاغذ را رد كردم به نفر بعدي، گفتم: من يك لحظه ديدار علي(ع) را به هزاران سال زناشويي با اين زن نميدهم. يك وقت ديدم يك حالت خيلي عجيبي دست داد. تا آن وقت همچو حالتي نديده بودم. شبيه به خواب و بيهوشي بلند شدم. اول شب قلبالاسد وارد حجرهام شدم، حالت غيرعادي، حجره رو به مشرق ديگر نفهميدم، يكبار به حالتي دست يافتم. يكدفعه ديدم يك اتاق بزرگي است يك آقايي نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قيافهاي كه شيعه و سني درباره امام علي(ع) نوشته در اين مرد موجود است. يك جواني پيش من در سمت راستم نشسته بود. پرسيدم: اين آقا كيست؟
گفت: اين آقا خود علي(ع) است، من سير او را نگاه كردم. آمدم بيرون، رفتم همان جلسه، كاغذ رسيده دست نفر نهم يا دهم، رنگم پريده بود. نميدانم شايد مرحوم شمسآبادي بود خطاب به من گفت: آقا شيخ محمدتقي شما كجا رفتيد و آمديد؟ نميخواستم ماجرا را بگويم، اگر بگم عيششون بهم ميخوره، اصرار كردند و من بالاخره قضيه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خيلي منقلب شدند.
خدا رحمت كند آقا سيداسماعيل (مدير) را خطاب به آقا شيخ حيدر، گفت: آقا ديگر از ا
🖤 #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها فرمودند:
🍀 مَن أصعَدَ إلى اللّهِ خالصَ عبادَتِهِ أهبَطَ اللّهُ عزّ و جلّ له أفضَلَ مَصلَحَتِهِ.
🍃 هر كه عبادت خالصانه خود را به درگاه خدا فرا برد، خداوند عزّوجلّ بهترين كارى را كه به صلاح اوست برايش فرو فرستد.
📖 ميزان الحكمه ج4، ص49
#فاطمیه
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
#هجوم
🏴هجوم به خانه ی وحی...
▫️عمر فرياد برآورد:
خانه را با اهل آن به آتش بكشيد! [۳۹]
حضرت فاطمه عليهاالسّلام با صداى بلند فرمود:
⬅️ «يا أَبَتِ يا رَسُولَ اللّهِ! ماذا لَقِينا بَعْدَكَ مِنْ ابنِ الخَطّابِ وَابْنِ أبي قُحافَةِ.»
اى پدر! اى رسول خدا! پس از تو چه بلاها از عمر و ابوبكر كشيديم؟!
🌟 برخى از مردم گريه كنان بازگشتند، ليكن عمر با گروهى ايستاد، [۴۰] و در خانه را به آتش كشيد. [۴۱]
✨ در مى سوخت [۴۲] و دود خانه را فرا گرفته بود. [۴۳] قنفذ مىخواست در (نيم سوخته) را باز كند، [۴۴] اما فاطمه عليها السّلام هر دو طرف درب را گرفته بود و مانع مىشد و مىفرمود:
شما را به خدا و حق پدرم قسم مى دهم كه از ما دست برداريد و بازگرديد.
عمر تازيانه را از دست قنفذ گرفت و بر بازوى فاطمه عليها السّلام زد، تازيانه دور بازوى او پيچيد و جاى آن چون بازوبندى سياه شد [۴۵]، سپس با لگد به در خانه زد و در (نيم سوخته) را شكست. [۴۶] فاطمه عليها السّلام درب را سپر خود قرار داده و بدان چسبيده بود.
عمر با لگد بدان زد [۴۷] و فاطمه را بين در و ديوار با نفرت و خشم فشرد.
نزديك بود فاطمه همانجا قالب تهى سازد، ميخ در به سينهاش فرو رفت [۴۸] و خون از آن جارى شد. [۴۹]
او با صورت بر زمين افتاد، زبانه هاى آتش نيز او را مى آزرد. [۵۰]
پس آنگاه ناله اى از جگر كشيد و با آن ناله مدينه را زير و رو نمود، او خروشيد و فرياد برآورد:
⬅️ «يا أَبَتاهُ! يا رَسُولَ اللّهِ! هكَذا يُصْنَعُ بِحَبيبَتِكَ وَابْنَتِكَ... آه يا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذيني فَقَدْ وَاللّهِ قُتِلَ ما في اَحْشائي ...»
پدر! اى پيامبر خدا! آيا مى بايست با حبيبه و دختر تو چنين رفتار كنند؟ آه فضه! مرا درياب، به خدا فرزندم را كشتند...
در اين هنگام درد زايمان او را فرا گرفت و او به ديوار تكيه داد [۵۱] و بچه شش ماهه اش محسن را ـ كه در رحم داشت ـ سِقْط نمود. [۵۲]
عمر داخل خانه شد ـ در حالى كه خشم سرتا پاى او را فراگرفته بود ـ چنان با سيلى به صورت فاطمه عليها السّلام زد كه گوشواره او پاره شد و از زير مقنعه او بر زمين افتاد. [۵۳]
ديدگان على عليه السّلام گويى در كاسه اى از خون غوطه مىخورد و با سر برهنه بيرون دويد و فرياد برآورد:
فضّه! بانوى خود را فرياد رس! او را كمك كن، او در حال سِقْط فرزند خويش است.
سپس فرمود:
محسن نزد جدّ خود پيامبر خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم رفته و از اين ستمگران شكايت خواهد نمود.
پس از اين به فضه دستور داد تا محسن را در انتهاى خانه به خاك سپارد. [۵۴]
📚 منابع:
[۳۹] ملل و نحل، شهرستانى ج۱ ص۵۷
[۴۰] الامامة والسّياسة ج۱ ص۲۰، المسترشد ص۳۷۷
[۴۱] كتاب سليم ص۲۵۰
[۴۲] الهداية الكبرى ص۴۰۷، بحارالانوار ج۵۳ ص۱۹
[۴۳] الشّافى سيد مرتضى ج۳ ص۲۴۱، تلخيص الشّافى ج۳ ص۷۶، مثالب النّواصب ص۴۲۰، بحارالانوار ج۲۸ ص۳۹۰
[۴۴] الهداية الكبرى ص۴۰۷، بحارالانوار ج۵۳ ص۱۹
[۴۵] الهداية الكبرى ص۴۰۷، بحارالانوار ج۵۳ ص۱۹
[۴۶] تفسير عياشى ج۲ ص۶۷، اختصاص ص۱۸۶
[۴۷] بحارالانوار ج۳۰ ص۲۹۴
[۴۸] مؤتمر علماء بغداد ص۶۳
[۴۹] الكوكب الدري ج۱ ص۱۹۴
[۵۰] الهداية الكبرى ص۱۷۸
[۵۱] بحارالانوار ج۳۰ ص۲۹۴ به نقل از دلائل الامامة ج۲
[۵۲] الهداية الكبرى ص۴۰۷، بحارالانوار ج۵۳ ص۱۹
[۵۳] بحارالانوار ج۳۰ ص۲۹۴، و مراجعه شود به: بحارالانوار ج۳۰ ص۳۴۹، الهداية الكبرى ص۱۷۹، المحتضر ص۴۴، و مستفاد از بعضى از روايات اين است كه سيلى زدن او هنگام بيرون بردن اميرمؤمنان عليه السلام بوده است الكوكب الدّرى ص۱۹۵
[۵۴] الهداية الكبرى ص۴۰۸
🍂 ادامه دارد...
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🙏الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج و النصر و العافیه....
شرح حدیثی درباره آخرین گفتگوهای پیامبر اعظم(ص) و حضرت فاطمه زهرا(س)
حضرت آیتالله خامنهای در ابتدای جلسه درس خارج فقه روز دوشنبه ۱۳۹۸/۱۰/۰۹ به بیان و شرح حدیثی درباره آخرین گفتگوهای پیامبر اعظم صلیالله علیه و آله وسلم و حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها پرداختند.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن و فیلم این شرح حدیث را منتشر منتشر میکند.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
عَن عائِشَةَ بِنتِ طَلحَةَ عَن عائِشَةَ قالَت ما رَأَیتُ مِنَ النّاسِ اَحَداً اَشبَهَ کَلاماً وَ حَدیثاً بِرَسولِ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) مِن فاطِمَةَ. کانَت اِذا دَخَلَت عَلَیهِ رَحَّبَ بِها وَ قَبَّل یَدَیها وَ اَجلَسَها فی مَجلِسِهِ فَاِذا دَخَلَ عَلَیها قامَت اِلَیهِ فَرَحَّبَت بِهِ وَ قَبَّلَت یَدَیهِ وَ دَخَلَت عَلَیهِ فی مَرَضِهِ فَسارَّها فَبَکَت ثُمَّ سارَّها فَضَحِکَت. فَقُلتُ کُنتُ اَریٰ لِهٰذِهِ فَضلاً عَلَی النِّساءِ فَاِذا هِیَ امرَأَةٌ مِنَ النِّساءِ فَبَینَما هِیَ تَبکیٰ اِذ ضَحِکَت. فَسَأَلتُها فَقالَت اِنّی اِذَن لَبَذِرَةٌ. فَلَمّا تُوَفِّیَ رَسولُ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) سَأَلتُها فَقالَت اِنَّهُ اَخبَرَنی اَنَّهُ یَموتُ فَبَکَیتُ ثُمَّ اَخبَرَنی اَنّی اَوَّلُ اَهلِهِ لُحوقاً بِهِ فَضَحِکتُ.(۱)
عَن عائِشَةَ بِنتِ طَلحَة عَن عائِشَة قالَت ما رَأَیتُ مِنَ النّاسِ اَحَداً اَشبَهَ کَلاماً وَ حَدیثاً بِرَسولِ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) مِن فاطِمَة.
دختر جناب طلحه، به نام عایشه از زنهای معروف قریش بوده و [نقل میکند از] همسر محترم پیغمبر اکرم، که عایشه(۲) میگوید من ندیدم هیچ کس را که از حیث حرف زدن، از حیث صحبت کردن، شبیه باشد به پیغمبر به قدر جناب فاطمه (سلامالله علیها) -که این ایّام،(۳) مناسب با این بزرگوار است- حالا این روایت در مورد کلام و حدیث است؛ قبلها یک روایت دیگری من دیدم -آن هم از عایشه است- که در مورد راه رفتن و نگاه کردن و این خصوصیّات هم میگوید فاطمه (سلامالله علیها) اشبهالنّاس به پیغمبر بود.
کانَت اِذا دَخَلَت عَلَیهِ رَحَّبَ بِها
بعد میگوید وقتی جناب فاطمه (سلامالله علیها) وارد بر منزل پیغمبر میشد، حضرت ترحیب میکردند، [یعنی] خوشامد میگفتند.
وَ قَبَّل یَدَیها
پیغمبر دست مبارک فاطمهی زهرا را میبوسید.
وَ اَجلَسَها فی مَجلِسِه
او را در جای خودش مینشاند. احترامی که پیغمبر برای این دختر، این بانوی بزرگِ همهی دورانهای بشر قائل بوده، در این حد است.
فَاِذا دَخَلَ عَلَیها قامَت اِلَیهِ فَرَحَّبَت بِهِ وَ قَبَّلَت یَدَیه
وقتی [هم که] پیغمبر وارد منزل او میشد، او بلند میشد، خوشامد میگفت، دست مبارک پیغمبر را میبوسید.
وَ دَخَلَت عَلَیهِ فی مَرَضِه
فاطمه در [دوران] مریضی پیغمبر، در بیماریِ آخرِ پیغمبر، بر او وارد شد.
فَسارَّها فَبَکَت
با پیغمبر درگوشی صحبت کردند. فاطمه (سلامالله علیها) گریه کرد.
ثُمَّ سارَّها فَضَحِکَت
دوباره درگوشی با هم صحبت کردند، فاطمه (سلامالله علیها) لبخند زد و خندید.
فَقُلتُ کُنتُ اَریٰ لِهٰذِهِ فَضلاً عَلَی النِّساء فَاِذا هِیَ امرَأَةٌ مِنَ النِّساء فَبَینَما هِیَ تَبکیٰ اِذ ضَحِکَت
عایشه میگوید با خودم گفتم این چه حالتی است. من این خانم را برتر از دیگر زنها میدانستم. معلوم میشود که ایشان هم زنی مثل زنهای دیگر است. یک بار گریه میکند، یک بار خنده میکند.
فَسَأَلتُها فَقالَت اِنّی اِذَن لَبَذِرَة
رفتم خدمتش سؤال کردم که قضیّه چه بود. فرمود نمیگویم به تو؛ اگر بگویم، افشاکننده هستم -به تعبیر رایج عوامانهی ما، دهنلق مثلاً- حضرت زهرا (سلامالله علیها) علّت این قضیّه را به من نگفت.
فَلَمّا تُوَفِّیَ رَسولُ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه) سَأَلتُها
بعد از رحلت پیغمبر هم باز دوباره سؤال کردم از حضرت. آن وقت دیگر مانع برطرف شده؛ یعنی وقتی پیغمبر از دنیا رفته است، دیگر حالا این حرف [اگر] گفته بشود اشکالی ندارد.
فَقالَت اِنَّهُ اَخبَرَنی اَنَّهُ یَموتُ فَبَکَیتُ
فرمود: پیغمبر خبر از مردنِ خودش داد، این موجب گریهی من شد.
ثُمَّ اَخبَرَنی اَنّی اَوَّلُ اَهلِهِ لُحوقاً بِهِ فَضَحِکتُ
بعد اطّلاع داد به من که من اوّلین کسی از خانوادهی او خواهم بود که به او ملحق خواهم شد، این خوشحال کرد من را و خندیدم.
✅قريبالاجابه و سريعالرضا
✍آیت الله جوادی آملی:برای توبه كردن نه رو به قبله بودن لازم است، نه غسل لازم است، بلکه فرد می تواند همانجا بگويد خدايا بد كردم! اشتباه كردم! مرا ببخش!
اين روايتي است كه مرحوم مجلسي آن را نقل كرده، فرمود: اگر يك وقت انسان در مجلسي که نشسته، گناهي که چندين سال قبل كرده به يادش آمده بايد خدا را شكر كند كه يادش آمده و استغفار كند. خدا كه قريبالاجابه است، سريعالرضاست، الآن هم گناه فرد را به یاد او انداخته تا استغفار كند.