eitaa logo
اشعار آیینی جواز نوکری
913 دنبال‌کننده
11 عکس
1 ویدیو
32 فایل
کانال اصلی گروه فرهنگی جواز نوکری 👉 @javazenokari ادمین کانال اشعار آئینی جواز نوکری برای ارسال اشعار آئینی 👉 @HmH1395
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه چه درهم کرده قاتل مصحف قرآن زینب را به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را همه با چشم گریان می روند از خانه ی مولا چه می فهمد کسی حال دل ویران زینب را تمام دختران بابایی اند و خوب می فهمند چگونه این غم عظمی شکست ارکان زینب را دل بی رحمِ شهر کوفه بنگر خوب، شاهد باش که این داغ و بلا هم کم نکرد ایمان زینب را اگر خواهی ببینی روح زهرایی زینب را ببین پای ولی، قربانیِ طفلان زینب را الهی بگذرد این غصه و یک لحظه هم دیگر نبیند شهر کوفه دیده ی گریان زینب را الهی این برادرها همیشه محضرش باشند کسی خاکی نبیند لحظه ای دامان زینب را الهی تا نبیند آسمان کربلا بر نی سرِ از تن جدای دلبر عطشان زینب را 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه یک عمر از غم روزگاری نیلگون داشت بر مژه هایش رشته های اشک و خون داشت دیگر گلی روی لبش هر گز نرویید برگونه اما لاله های واژگون داشت دلتنگ زهرا بود و میزد دست بر هم روی لبش انا الیه راجعون داشت بر دوش او هفت آسمان آوار غم بود تا بود زهرا خانه حیدر ستون داشت پشت سرش زینب به گریه آب می ریخت پشت مسافرآب پاشیدن شگون داشت خاکی که می بوسید رد پای او را گریه ز نون والقلم ، مایسطرون داشت از فرق سر باید برون ریزد غمش را از غصه ها آتفشانی در درون داشت خود ره نشان تیغ قاتل داد انگار سر گشته ای را سوی مقصد رهنمون داشت رنگش عوض می شد ناگه صیحه میزد گویا فلک ازرفتن حیدر جنون داشت در راه مسجد تا به خانه گریه می کرد از خاطراتش چشمهایی لالگون داشت یاد زمانی که زنی پهلو شکسته در جای جای خاک کوچه رد خون داشت 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه با کوله‌بار نان، شبِ آخر قیام کرد مردی که هرچه داشت به کف وقف عام کرد یک در میان جواب سلامش نمی‌رسید آن که خدا به هر قدم او سلام کرد هم جود کرد و هم به خودش ناسزا شنید او باز هم مقابل‌شان احترام کرد از غربتش به قول خودش بس، که روزگار با مرتضی معاویه را هم کلام کرد بر دوش اوست چرخش دنیا ولی بر آن طفلی نشست و حس نشستن به بام کرد بعد از نماز نافله‌ی شب بلند شد سمت مدینه فاطمه‌اش را سلام کرد با این سلام روضه‌ی آخر شروع شد با خاک‌های چادر زهرا تمام کرد غمگین‌ترین امیر! الهی که بشکند دستی که خنده را به لب تو حرام کرد هفت‌آسمان به جوش و خروش آمده مرو آن را علی به گوشه‌ای از چشم رام کرد جای صلات ماذنه با صوت مرتضی حی علی العزای علی را پیام کرد بیدار کرد قاتل خود را که حاضرم… با شوق خویش خون خودش را به جام کرد تا ضربه خورد عالم و آدم به سر زدند در عرش و فرش گریه، خواص و عوام کرد تا ضربه خورد خنده به لب‌های او نشست گویا به زهر تیغ, عسل را به کام کرد دستی به روی دوش حسن تا به خانه‌اش هر کوچه را به خون سرش سرخ فام کرد درخانه زینب است رهایم دگر کنید آری رعایت دل او را امام کرد زهراست کعبه و حجرش زینب است و بس روی جبین دختر خود استلام کرد آری رعایت دل زینب سفارش است وای از دمی که بنت علی رو به شام کرد آن دختری که سایه‌ی او هم ندیدنی است چشمان بد به دور و برش ازدحام کرد یک بی‌حیا که دید کنیزی نمی‌برد از آل مرتضی طلب یک غلام کرد 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه کمی نان و نمک خورد و همین شد سهمِ افطارش نمک می‌خورد بر زخم دلِ از زخم سرشارش گلویش بود اسیرِ استخوان و خار در چشمش لبش را می‌گَزید از دردهای «حیدر آزارش» برای دلخوشی دخترش لبخند بر لب داشت نگاهش غرق غم بود و لبش می‌کرد انکارش فقط «انا الیه الراجعون» می‌گفت با گریه شبی که با همه شب‌ها تفاوت داشت اذکارش نگاهش سمت بالا بود و اشکش بر زمین اما تمام آسمان را خیس کرد از گریه ؛ رگبارش خلاصه تا سحر بی‌تاب بود و شوق رفتن داشت همان مردی که در دل غصه‌های مردافکن داشت پدر بی اعتنا به ناله‌ی «بابا بمان» می‌رفت تمام «اشهد انَّ علی» سمت اذان می‌رفت کلونِ دربِ خانه دست بر دامان او می‌شد زمین هم التماسش کرد ، اما آسمان می‌رفت شکوه قامتش زیر فشار بار غم خم شد ولی سوی عزیزِ قدکمانش قدکمان می‌رفت هوای کوچه‌ی پشت سرش می‌شد زمستانی که از جسم زمین با هر قدم انگار ، جان می‌رفت جناب بهترین خلق خدا روی زمین و عرش به مهمانیِ شوم بدترینِ مردمان می‌رفت همینکه قبله‌ی سیارِ کعبه رفت تا مسجد در استقبال او می‌گفت «حیدر» یکصدا مسجد همان لحظه که محراب اتفاقی را خبر می‌داد علی «فزت و رب الکعبه»اش را داشت سر می‌داد به دست قاتلش رقصید شمشیری پر از کینه چه شمشیری که سرتاپاش بوی میخ در می‌داد نگاه غرق خونِ ماه نخلستانیِ کوفه خبر از اتفاق تازه‌ی «شق‌القمر» می‌داد زمین لرزید و ارکان هدایت هم ترک برداشت پدر وقتی که می‌لرزید و تکیه بر پسر می‌داد برای دیدن یارش ؛ خودش را خوب زیبا کرد محاسن را خضاب از سرخیِ خون جگر می‌داد و با اِعراب‌های خونیِ آیات قرآنی شبِ قدرش سحر شد رفت پیش یار ، مهمانی 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه آه…فرو ریخت خورشید برافروخته شد ماه فرو ریخت ای اهل هدایت در وقت سحر روشنیِ راه فرو ریخت میسوزم از این غم نجوای جگر سوز سحرگاه فرو ریخت با ناله و با آه اشک از بصر حضرت الله فرو ریخت شمشیر چو بنشست بر عرش نوشتند دل چاه فرو ریخت محرابِ ملائک دریاچه ی خون گشت و همانگاه فرو ریخت شد لنگر این چرخ مُنشَق ز دم تیغ و چه جانکاه فرو ریخت مه تیره چو شب شد از عرش ستون و دل و درگاه فرو ریخت امّید یتیمان از جور زمان گر چه به یک آه فرو ریخت آهِ دلِ زینب در سینه به جوش آمد و ناگاه فرو ریخت شاهد به فغان گفت خون دلم از دیده شبانگاه فرو ریخت 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه شب است و درد تنهایی و من دلتنگِ مهتابم کنارِ شمع می سوزد به یادت چشم بی خوابم چرا پایان نمی یابد شبِ بی حاصلم ای عشق چنان در اشک گم گشتم تو گویی غرقِ گردابم تمامِ چهره ی عالم به تاریکی فرو رفته من امٌا با نگاهِ تشنه ام دنبالِ مهتابم نمی دانم چرا امشب به خلوت عالمی دارم بگردم گردِ این عالم پیِ اکسیرِ نایابم شگون فالِ من امشب شده صبر و شکیبایی جهان در خواب سنگین و سرا پا غرقِ اعجابم انیسِ بزمِ من امشب شده آغوشِ تنهایی که مهجور از همه عالم کجا رفتند اصحابم چو کشتیِ به گل مانده در این گرداب می چرخم خداوندا نجاتم ده از این توفانِ مردابم حدیثِ درد هجرانم دلی خون از زمان دارم چو پروانه به گردِ شمعِ رخسارت چه بی تابم شرارِ عشق در جانم به لب شوق اذان دارم قنوتِ وصل میخوانم فراهم کن تو اسبابم دگر شد موسمِ وصلش شتابان می روم امٌا گره آمد کمربندم چنان درگیرِ قلابم خداوندا کمربندم از این قلاب در وا کن در این ساعات پایانی بیابم راهِ محرابم چرا صفهایِ مرغابی ز خانه سدٌِ راهم شد ز اشکِ دیده می شویند زخمِ پر تب و تابم تو امشب مسجد کوفه هوایِ دیگری داری به حالِ سجده می بینی به فرقم زخمِ خونابم سحر شد مرغِ جانِ من گشوده پَر ز محرابم نوای فزتُ ربّ الکعبه زیبا کرده سیرابم! الا ای مسجدِ کوفه تو وصفِ شرحِ حالم کن یک امشب بر تو مهمانم حلالم کن حلالم کن 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه ردّ خونابه ی شق القمری می بیند بر جبین پدر از خون اثری می بیند دختری غمزده همراه برادرهایش بین بستر پدر خون جگری میبیند چشم در چشم برادر که میندازد، آه بین چشمان ترش، چشم تری می بیند پدرش را به خدا می سپرد وقتی که به تن او رمق مختصری می بیند با سراسیمگی از صبر سخن میگوید این زن صابره وقتی شرری میبیند “سالها میگذرد حادثه ها می آید” ناگهان بر سر یک نیزه سری می بیند حرص سوغات میفتد به دل یک لشکر دختران را وسط دردسری می بیند نه برادر به برش مانده نه مادر نه پدر پشت هر داغ، غم بیشتری می بیند مادری میرسد از عرش و میان گودال تن غارت شده ای از پسری میبیند … 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو تا که از ضَرب علی با سرش اُفتاد زمین به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت دید از ضربه‌یِ در همسرش اُفتاد زمین کَس نفهمید که عباس چگونه آمد بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین خواست تا خانه‌یِ زینب رویِ پا راه رَوَد دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را دخترش دید و….خودش آخرش اُفتاد زمین چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین ذوالجناح آه ببین نیزه‌ای او را هول داد از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین دید پایین قدمهاش سَنان می‌خندید دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه دشمنان این روزها حرف دو پهلو می زنند دوستانت یک به یک دارند زانو می زنند از نگاه انداختن در چهره‌ات شرمنده اند علتش این است کمتر خنجر از رو می زنند تو پی تقسیم نانی، عده‌ای در خواب شان خاک بیت‌المال را دارند جارو می زنند یک نفر باید بگوید زخمت از شمشیر نیست بر سر تو بی‌جهت دارند دارو می زنند خوب شد رفتی ندیدی شرطه‌ها دور بقیع روبرومان دست‌هاشان را به پهلو می زنند! 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه وقتی مَلک شیون به دنیای سحر زد اشک فلق مثل شفق از دیده سر زد فریاد ارکان الهدا پیچید در عرش طوری که زهرا ناله از سوز جگر زد با ضربه ی تیغ نفاق انگار پایی یک بار دیگر ضربه ها به قلب در زد آلوده بر زهر جهالت بود شمشیر آن جهل افزون تر امامت را شرر زد از حصر خار واستخوان آسوده می شد در حالت سجده قفس بگشود و پر زد چشمی که قبل از آفتاب صبح باز است پلکی به مِهر شهر خود با چشم تر زد دختر سر بابا به دامانش گرفت و گلبوسه بر گل زخم رخسار پدر زد چندین ستاره نوحه خوان شمس بودند در گوشه ای از خانه بر سینه قمر زد آمد به استقبال کوثر از سُرادق وقتی که ساقی پای در راه سفر زد در روز عاشورا حسینش از علی گفت دشمن به گودال با قوای بیشتر زد 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مرثیه از نسل ابراهیمی و رفتست دوش نبی در زیر پای تو یک روز میفهمم که چرخیدست هفت آسمان زیر عبای تو ای عشق از آوازه ات سرمست باید طوافت کرد چون بودست راه میان کعبه و مسجد از ابتدا تا انتهای تو من دوست می دارم تو را بسیار مثل حدیث ناب ((یوم الدار)) آه ای ((حدیث منزلت)) بگذار تا من کنم جان را فدای تو محتاج محتاجم به تو محتاج جای تعجب نیست در معراج حتی خدا پیش رسول خود گفته سخن ها با صدای تو هم فرق تو هم سینه ی کعبه دارد شکافی مشترک یعنی تو زخم ها خوردی برای او او زخم ها خورده برای تو یادت میاید جای پیغمبر در بسترش خوابیدی و او ماند؟! ای کاش آن شب هم کسی میرفت در مسجد کوفه به جای تو… 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ مناجات شب قدر بازم شب قدره و بیقراری غلت میخوره رو گونه های خیسم بازم شب قدره و حاجتام و یکی یکی با گریه می نویسم حاجتایی که نزدیک یه ساله تو خاطرم مرور میشه همیشه ولی تموم حاجتای عمرم اندازه یه حاجتم نمیشه حاجتم اینه آقام و ببینم کاشکی که آرزو به دل نمونم دوس دارم از خجالتش در بیام خدا کنه ازش خجل نمونم بازم شب قدره و جات خالیه فقط غمه که جات و پر میکنه فقط نگاه مهربون توئه که این دل سنگیم و در میکنه باز شب قدره خودم میدونم که قدرت و نمیدونم آقاجون من امشب اومدم بگم که دیگه پشیمونم پشیمونم آقاجون تو جامعه کبیره خوندم این و لطف خدا بسته به لطفتونه اگه تو از گناه من بگذری دیگه خدا من و نمی سوزونه کی میشه از کعبه خبر بیاد و صدا اذونت بپیچه تو گوشم برای انتقام بریم مدینه کنار تو لباس رزم بپوشم نمیدونم کوفه ای یا کربلا نمیدونم کجا عزا گرفتی به یادمون باش آقا هر کجا که به آسمون دست دعا گرفتی 💠 کانال اشعار آئینے جواز نـــــوکرے 💠 📝 برای ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم السلام نشر دهید... 👉 @javazenokari_ir‌‌