جَزیرِھِ_مَجنون
تابوتت را میگذارند روی زمین؛ روبهروی مسجد. مگر نه این که خودت وصیت کرده بودی که همین جا، همین جایی
عشق آغاز کلام است بسم الله الرحمن الرحیم
جَزیرِھِ_مَجنون
تابوتت را میگذارند روی زمین؛ روبهروی مسجد. مگر نه این که خودت وصیت کرده بودی که همین جا، همین جایی
-
ماجرای پرداختنِ به شهید مندلی طلا از
یک ؛ کلیپ و شایعه ای که درباره ی ایشان
در فضای مجازی پخش شد ؛ شروع میشه .
واقعا مندلی طلا کیست ؟
جَزیرِھِ_مَجنون
- ماجرای پرداختنِ به شهید مندلی طلا از یک ؛ کلیپ و شایعه ای که درباره ی ایشان در فضای مجازی پخش ش
-
حدود سال ۱۳۳۷ بود ؛ دومین روز عید
نوروز بود و سنت ما ایرانیها ؛ دید و بازدید
هم زمان با جوانه زدن شکوفه های بهاری
در خانواده ی پورعلی ؛ در روستای گُراخک
شاندیز مشهد ؛ فرزند پسری به دنیا آمد که
نامش را محمد علی گذاشتند . در خانواده ای
معتقد و متدین و مذهبی بدنیا آمد . خصوصا
پدر ایشان که بسیار متدین بودند .
به نقل از فرزند ایشان :
محمدعلی در سال ۱۳۵۹ ازدواج کردند . فردی
انقلابی که درجریانات انقلاب و تظاهرات و
فعالیتهای انقلابی به سهم خود نقش داشتند.
رفاقت او با افراد ناباب کم کم موجب شد
به سمت اعتیاد بروند . اعتیاد او را بسیار
می آزارد . رفقایش به او پیشنهاد میدهند
برای خلاصی از اعتیاد مشروبات الکلی
مصرف کند . ازاین رو مشکلاتی در روابط
ایشان با پدرش ایجاد میشود . و پدر او
بسیار ناراحت میشود .
متاسفانه فضای روستا بسیار کوچک بود
و حرفهای تهمت گونه به این خانواده زده
میشود که تولید کننده مشروبات الکلی
هستند و...
محمدعلی توسط کمیته دستگیر میشود
ودر ملاء عام شلاق میخورد .
او را مقابل چشم پدر و مردم ؛ مقابل مسجد
محل شلاق میزنند . این مطلب بسیار زیاد
قلب پدر را به درد می آورد .
محمدعلی لحظاتی که شلاق میخورد قلبش
میشکند ؛ روبروی حرم امام رضا (ع) نجوا
میکنه و از ایشان میخواهد آبروی پدرش
را برگرداند . توبه میکند منقلب میشود
اعتیادش را ترک میکند . وبعد حال وهوای
رفتن به جبهه به سرش میزند .
مسجد محل ثبت نامش نمیکند چرا که در
نظرشان او فرد نامطلوب و شراب خواری
است و آن تهمت ها و قضاوت ها هنوز
در میان مردم بود .
با دلی شکسته و توسل به امام حسین(ع)
به بسیج محله شاندیز میرود ماجرا را
کامل توضیح میدهد. آنها هم از ایشان
دلجویی میکنند و سپس او را به جبهه
اعزام میکنند .
#توسلبهامامحسینعلیهالسلام
-جانباز شیمیایی
در جبهه هرکاری که از دستش برمی آمد
انجام میداد ؛ از پخت نان تا خط شکنی
تا جمع اوری اطلاعات عملیات در خاک
عراق . بسیار زبر و زرنگ بود . همرزمانش
از رشادت ها وشجاعت های او خیلی
تعریف میکردند . چندین مرتبه به جبهه
اعزام شد . قبل از آخرین اعزام ؛ ۱۵ روز
به مرخصی آمد . با گاز خردل شیمیایی
شده بود تمام بدنش تاول بود . حالش
بسیار نامساعد بود هرچقدر اصرار که دیگر
نرود جبهه اما قبول نکرد .
عملیات کربلای یک بود . برای آزادسازی
مهران . دریک مرحله از عملیات حجم آتش
دشمن بسیار سنگین شده بود باید یک تیربارچی
خودش را به ارتفاعات میرساند تا از حجم آتش
دشمن بکاهد . محمد علی آرپی جی اش را
برداشت و داوطلب شد . حدود نیم ساعت
ایستادگی کرد و ...
قلبش مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفت
زمین افتاد . اما لحظاتی بعد بلند شد و
مجدد شروع کرد به تیراندازی . و مجدد
بر زمین می افتد .
دوستش بی تابی بسیار میکرد و فریاد
میکشید که محمدعلی به او میگوید :
آرام باش ؛ انقدر بی تابی نکن ، مگر نمی بینی
آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام تشریف
آورده اند. دست بر سینه اش گذاشت و
گفت : السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
وشهید شد .
-پیکر جامانده
حدود ۴۰ روز پیکر شهید محمدعلی پورعلی
در خاکهای مهران میماند . بعثی ها پیشروی
کرده بودند وامکان برگشت پیکر ایشان نبود .
دقیقا بعد از ۴۷ روز پیکر مطهرش به روستا
بازگشت در حالیکه صورتش سوخته بود و
دستش بر روی سینه اش خشک شده بود.
نکته جالب اینکه ؛ با وجود اینکه ۴۰ روز
پیکرمطهرش در بیابانها زیر نور آفتاب مانده
بود ؛ بسیار معطر بود و روز تشییع ایشان
همه این عطر را استشمام کرده بودند !
-وصیت شهید
ایشان به دوستش گفته بود :
من شهید میشوم ؛ بعد از ۴۷ روز پیکرم
به روستا بازمیگردد . آنگاه پدرم را بر
روی پیکرم بیاورید تا من را حلال کند
و بگوید الان دیگر مایه ی آبروی او شده ام .
پیکرم را در همان نقطه ای که شلاقم زدند
بگذارید و فرزندم رضا را روی تابوتم قرار
دهید تا ببیند پدرش بعد از توبه به درگاه
الهی و عشقی که از امام حسین (ع) در
قلبش جاری شد به چه مقامی رسیده که
خدا توبه کنندگان را دوست دارد . . .