eitaa logo
جَزیرِھ‌ِ_مَجنون
179 دنبال‌کننده
615 عکس
444 ویدیو
35 فایل
رفیقی داشتم که می گفت : «اینجا ـ جَزیرِھ‌ِ_مَجنون جای دیوانه هاست.. دیوانه هایی که عاشِق اند :) عاشقانی که می خواهند از راهِ میانبر_ به_خدا برسند.» #وقتی_مھتاب‌_گم‌شد با ما سخن بگویید :) https://daigo.ir/secret/5643552534
مشاهده در ایتا
دانلود
خدای ِ کودکان غزه
خدای ِ بی پناهان عالم
خدای محبوس شدگان
خدای درماندگان
مگر میشود تو را داشت و تهی بود ؟
اخلاص اصالت دارد
ژنرال پُکی به سیگارش زد و با فارسی دست وپا شکسته دستور داد برای امامِ مان مرگ بخواهیم . نگاه ها به‌طرف هم چرخید و بعد به زمین . ازجمع دوازده نفرمان هیچ کس حاضرنبود این حرف رابزند و ماهرعبدالرشید اصرار داشت . تا اینکه کسی گفت : ( مردست خمینی ) وماهم گفتیم حتی با فریاد و گذاشتیم ماهرعبدالرشید در لذتی بماند که فکر میکند پیروزاست .
فقط یک نفر با ما همصدا نشد و ژنرال او را دیده بود ، رفت طرفش. نمیشناختمش . حتم از یک لشکر دیگر بود ! سیزده چهارده ساله ؛ خیلی جدی و حتی میشود گفت خیلی مردانه . ژنرال کُلتش را مسلح کرد گذاشت روی شقیقه پسرو گفت اگر شعار ندهد مغزش را متلاشی میکند بچه ها نگاه هراسان داشتند و سکوت پنجه انداخته بود میان همه .
پسر آرام گفت : نمی گویم . ژنرال دست انداخت یقه پسر را گرفت و از زمین بلندش کرد و گفت : (تو ازهمه کوچکتری ولی از همه شان مردتری ، بزرگتری ) و این اعتراف برای ژنرال زیادخوب نبود ؛ اما انگار خودش هم به هرقیمتی میخواست مقاومت اسیر نوجوان را بشکند ...
ژنرال گفت ازمن چیزی بخواه . پسرفکرکرد وگفت : فقط یک لیوان آب ژنرال لبخند زد و دستور آوردن داد و ماهمه خیره به لیوان آب مانده بودیم ونگاه ژنرال که نگاهش نشان میداد از اینکه توانسته غرور پسر را بشکند راضی است ‌ پسر لیوان را گرفت ...
پسر لیوان را گرفت همه مان انتظار داشتیم آب را سر بکشد . اما این کار رانکرد . آستینش را بالا زد و باهمان لیوان آب وضو گرفت و دنبال قبله گشت و ایستاد به نماز . همه ایستاده بودیم هاج و واج نگاهش میکردیم .. 📚